مقایسه نقش های عرفانی و دینی زنان (در مکاتب مختلف)

English 5271 Views |

ریاضت در مکتب تنتره
هرچند در یوگای رایج هند و دیگر آموزه های دینی هندیان، کف نفس و ریاضت بالاترین جایگاه را داشت، نمی توان گفت که تنتره بدعتی ناهنجار در مسیر آیین هندوئیزم بود. پیشوایان هندی منطبق بر نگاهی واقع بینانه روش های مباح چهارگانه را برای زندگی در نظر گرفته بودند که کامه، ارتهه، دهرمه و موکشه را شامل می شدند. طبق این طبقه بندی، انسان مختار بود بین کامجویی و لذت، یکی را برگزیند؛ پس با این که روش رایج عرفان هندی، ریاضت بود، مراتب پایین تر زندگی نیز مطرود نشده بودند. این طرز فکر، و دیرینه پرستش الاهه مادر که پیش از ورود آریاییان مورد توجه مردم هند بود (و بعد با ظهور دوباره خدایانی چو ویشنو و شیوا تا حدودی احیا شد)، سبب پدید آمدن تفکر تنتره ای شد. شاید بتوان گفت تنتره، رنسانس هندوئیزم است که پیش تر از رنسانس مسیحیت رخ داد. تنتره، آموزه هایی برای رهایی از تن بود، اما نه با فراموش کردن یا مدفون کردن آن؛ بلکه با برآوردن نیازهایش و استفاده کردن از نیروی خلاق آن. در دورانی که ارزش های اخلاقی و طبقاتی هند به صورتی بی خاصیت و گاه ظالمانه تبدیل شده بود، تنتره ضد آن قیام کرد تا بیهودگی آن را به اثبات رساند. مناسک تنتره تمرد از تابوهای هندویی به صورت وسیله روشنگری روحانی بود. اختلاف تنتره ای ریاضت نبود؛ فرزانه حکیم مجاز بود اخلاق متعارف را رعایت نکند به شرط آن که چون حیوانی به بند شهوات نیفتد. در واقع از نگاه متون تنتره ای اعمالی که باعث می شد گروهی در آتش جهنم بسوزند، سالک را آزادی ابدی می داد. آیین تنتره، توجه به زنان و جنبه های زنانه وجود را میان قوانین مرد سالار هند (پس از ورود آریاییان) احیا کرد. قدرت زنانه یا همان شکتی که پیش تر آیین شیوا آن را مطرح کرده بود، در متون تنتره نیز مورد توجه قرار گرفت. اصل مونث جلوه ای دیگر از خود فرد بود و استمداد از آن، طلب وحدت اجزای پراکنده وجود و از نو بنیان نهادن فردیتی راستین به شمار می رفت. شناخت و بهره وری از انرژی مونث وجود که یکی از مهم ترین اهداف تنتره بود.

مکتب کالی کاکرا در بنگال
پرستش الاهه مادر، که از عناصر بومی هند باستان بود و در آیین تنتره به صورت مادر الاهی ظاهر شد، در تیره مهایانای بودایی به مقام پرجناپارمیتا که عالی ترین مقام فرزانگی است، تبدیل شد. تنتره که حتی بر روی جینیزم نیز اثر گذاشت، زمانی که آیین بودا دچار اضمحلال شده بود، با آداب مختلف یوگا، سحر و جادو و فنون گوناگون ریاضت تلفیق شد و به سرعت (به ویژه در بنگال)، توسعه یافت. این مکتب که به کالی کاکرا مرسوم شد، اندیشه شکتی به صورت نیروی عظیم نهان و نهفته در عالم صغیر (بدن انسان) را از پیروان تنتره گرفت و با دین خود آمیخت. جان بی ناس برخی از معتقدات این آیین را تشریح کرده است: «مثلا معتقد شدند که آدی بودا یعنی بودای عظیم، و دیگر بوداها و بودی ستوه ها که اتباع اویند، همه هر یک زوجه و همسری در عالم مجردات دارند و نیز معتقد گشتند که هر زمان را بودایی مخصوص است به نام اولوکیته (خداوند صاحب زمان شبیه کوان یین در چین) و او نیز زنی از جنس شیاطین دارد که به نام تارا موسوم است؛ زنی سلیطه که در تبت همان اهمیتی را دارد که کالی و دورگا در هند دارند. پس از آن گفتند که در آسمان علوی پنج بودا وجود دارند و آن ها هر یک در موقع خود به صورت انسانی مذکر یا مونث تجسم یافته، در روی زمین ظاهر می شوند که از آن جمله یکی گوتمه شاکیه مونی، بانی دین بودایی در هند است که در عصر خود پدیدار گشت. هر فرد آدمی خالص العقیده استعداد آن را دارد که با یکی از این بوداهای پنجگانه آسمانی متصل و متحد گردد به شرط آن که اوراد و اذکار مقرر را تکرار کند، و بر نقش و تصویر آن ها چشم دوخته، اتصالا بر آن معبود علوی نظر نماید تا در آن فانی و مستهلک گردد. این در حقیقت همان وصول به مرتبه نیروانا است که در دیگر مکاتب بودایی ذکر شده است».

زناشویی در آیین بودایی تنتره تبت
مذهب بودایی تنتره در بنگال نماند و کم کم توسعه یافت؛ چنان که پرستش روح علوی مونث به راهبان تبتی نیز اجازه مزاوجت داد و سبب شد تا مدت ها روش تجرد را ترک، و با همسران خود در صومعه ها و دیرها اقامت کنند. این روش بعد از انقراض امپراتوری مغول به وسیله کسانی که با اصلاحات، شریعت معبد زرد را بنیاد نهادند، منسوخ شد. زناشویی با اینکه در شریعت زرد منسوخ شد، بین پیروان بودایی تنتره یا وجریانه ادامه یافت و سمبل ها و مناسک جنسی بین اینان رایج شد. به طور مثال در سهجیانه یکی از شاخه های تنتره، دو شرط پیشین سعادت، یعنی شناسایی و داشتن روش را با رمزهای وجره (نر) و پدمه یا نیلوفر (ماده) نشان می دادند و رستگاری در وصل این دو بود. در واقع تفکر ثنویت گرای تنتره، عقل درک کننده را صفت مونث و انفعالی بشر و عشق و شفقت را صفت فعال و مذکر انسان می دانست و معتقد بود که اتحاد این دو جریان سبب روشن شدن افکار می شود. همین مفهوم با گسترش بیشتری در معنایی گسترده تر شکل و خلا را نیز شامل شد. آناکاریگا گوویندا کاهن بودایی در کتاب اصول تبتی می گوید: «وابستگی شکل و خلو (تهی بودن) نمی تواند، به مثابه حالتی منحصرا متضاد و دو جانبه درک گردد؛ بلکه باید آن ها را تنها به عنوان دو چهره یک حقیقت که در کنار یک دیگر زیسته و همکاری دائمی یکدیگر هستند، استنباط کرد».

جایگاه زنان در مکتب بودایی تنتره
از منظر معتقدان تنتره، رابطه جنسی که فروترین مرحله از انرژی جنسی است، با آگاهی بیشتر به نیروی عظیم تمرکز و آگاهی می رسد. در واقع این نیرو مانند الماسی است که در گل افتاده؛ این نگاه که جنسیت در رابطه جنسی امری قدسی می شود، دیگر زن جایگاه پایین تری نداشته، و خطاب ها یکسان می شود. حتی در آیین تنتره، مقام زن را بالاتر از مردان می دانند و او را برتر وصف می کنند که البته این به معنای جایگاه اجتماعی برتر نیست؛ بلکه حالت روحانی و روانی زن از منظر آنان در سطح کامل تری از آگاهی است؛ یعنی احساسات، عواطف و تکامل روانی او برتر است. در تعاریف سلوک تنتره ای کوندالینی که انرژی بیداری روحی است، در زن زودتر آشکار می شود. این انرژی که ذاتا از جنس مونث است و در چاکری مولادهارا قرار دارد، در زنان سریع تر بیدار می شود. همین سبب می شود که زن از نگاه تنتره، انتقال دهنده اصلی انرژی و مرد رابطه این انتقال باشد. در واقع نقش ابتکار از مرد به زن منتقل می شود. همین مساله را در کیهان شناسی تنتره ای نیز می توان یافت؛ زیرا در آن شکتی خالق است و شیوا در جایگاه خالق ستایش نمی شود؛ البته باید گفت که این نقش به روابط جنسی نیز ختم نمی شود؛ بلکه تمام کار ویژه های روحانی زن در انجام آیین های تشریفاتی مذهبی و دیگر سنن مورد توجه قرار می گیرد که یکی از مهم ترین مظاهر آن مادر بودن است. مادر بودن و وابستگی به مادر در نگاه تنتره، حس بودن در جهان است، نه زیست شخصی زن. مادر سرچشمه زندگی (هم خودش و هم دیگری)، پرورنده بزرگ، و ویرانگر عالم تصویر می شود که در واقع همان نقش کهن الگویی زمین در مقابل آسمان است یا فیزیک در برابر متافیزیک. پیروان تنتره، از آنچه بودا گفت چنین می فهمند که حقیقت عالم فقط می تواند از طریق چارچوب جسم فیزیکی فهمیده شود. در واقع اشتیاق به زن نیز اشتیاق به جسم فیزیکی است که انسان از آن سرچشمه گرفته است. نکته این جا است که با وجود ارتقای جایگاه زنان، در واقع نقش آنان هنوز به نوعی گرفتار نگاهی مردسالارانه است؛ زیرا آنان انتقال دهنده انرژی برای تربیت معنوی مردان هستند. روحانیت زن غایت نیست؛ بلکه این روحانیت مرد است که غایت بوده و زن، او را به این هدف می رساند.

اصطلاح داکینی در عرفان تنتره ای
داکینی از مهم ترین اصطلاحات زنانه ای است که در عرفان تنتره ای مطرح می شود. این اصطلاح از قرن چهارم یا پنجم قبل از میلاد در دستور زبان سانسکریت وجود داشته است. این اصطلاح، اشاره با الاهه های دون پایه ای داشت که ملازمان کالی الاهه ی هندویی بودند؛ البته این اصلاح در شکل جدید با ظهور در شاخه تنتریک بودا در قرن هشت میلادی اهمیت بیشتری یافت. ریشه این لغت dai سانسکریت به معنای پرواز کردن است. این لغت با دو اصطلاح mkha”gro و خاندرورنا وارد فرهنگ تبتی نیز شده است. اصطلاح mkha”gro به معنای رقاص آسمان است که به نظر معنای مشابه با همان لغت داکینی دارد. داکینی ها یکی از سه گروه مونث یوگینی، داکینی و لاما هستند. در تبت داکینی هم موجودی است انسانی که می تواند معلم بودایی باشد و هم ایزدبانوی ارواح طبیعت است. داکینی ها را به دو دسته گنوسی و گوشت خوار که دو جنبه مثبت و منفی داکینی هستند، تقسیم می کنند؛ البته این دو جنبه داکینی می توانند خود را تغییر دهند و گاهی جنبه ی مثبت، منفی و منفی و مثبت گردند. داکینی در تنتره، سمبلی نوعی برای زن است. در پرجاناپار میتاسوتره آمده است: «از زن مپرس. او را همه جا بستای. از نظر ماهیت حقیقی اش او بهگوتی است، کمال فرزانگی؛ در این جهان بهگوتی صورت زن را به خود گرفته است». برای داکینی های انسانی آگاهی خلا بودن همه پدیده ها، بزرگ ترین دانش است مهم ترین ویژگی او ماهیت منفعل و پذیرای آن است. این ویژگی او به وسیله نمادهای دریاچه، چاه، گلدان خالی و یونی (زهدان) بارها به تصویر کشیده شده است. این مساله تا به آن اهمیت است که فرآیندهای عرفانی در تنتره ماهیتش را از پذیرندگی جنسی زن می گیرد. ارتباط زن در جایگاه داکینی و مرد در مقام گورو در مراسم عبادی با آیین های جنسی همراه است. هرچند تمام زن ها ممکن است ویژگی های آرمانی داکینی را نداشته باشند، یوگین ها و گوروها باید در مراسم آیینی آنان را در حد ایزدبانوی داکینی به شمار آورند. همین جا است که می توان نقش معنوی آنان را در حد مسائل جنسی دید. در واقع روحانیت زن در این گونه موارد در نوع برقراری روابط جنسی اش در آیین های مربوط به آن نزول می یابد. هرچند که داکینی ها انواع گوناگونی دارند، می توان گفت که همگی روشن گرانی هستند که به شکلی شادمانه می پرند و می رقصند و احساس قدرت معنوی خود را منتقل می کنند. رقص هایشان پیچ و تاب هایی بدوی است که خلصه و شور و هیجان ایجاد می کند. زبانشان دارای هجاهای سمبلیکی است که ظرفیت متعدد معنوی داشته و رمزگشایی آن ها غامض و پیچیده است. آنان منابع الهام و وحی، و تجسد غیرقابل اندازه گیری عشق و محبت هستند. آن ها در جایگاه خدای شخصی چه از طرف مردان و چه از طرف زنان ستوده می شوند. این ایزدبانوان فقط در مقام وجودهای فوق طبیعی ستایش نمی شوند؛ بلکه ظرفیت های درونی و الگوهای مراقبه کننده هستند. در واقع می توان گفت تصاویری از بودایند که مراقبه گر بنابر ظرفیت مراقبه اش به آن دست می یابد.

زن در نگاه ابن عربی
با وجود ارتقای مقام زن در اسلام، این نگاه در جامعه بسیار دیرتر تغییر کرد و فوت پیامبر اکرم (ص)، رهنمودهایش را در این زمینه، به سرعت از خاطرها برد. در واقع در باب زنان آنچه از سنت نبودی در یادها ماد، به باورهای قومی و شخصی خوشایندتر بود؛ اما به نظر می رسد با این نگاه به زن هیچ گاه کاملا مثبت نشده؛ اما در طول تاریخ تصوف ارتقا یافت، چنان که زن گریزی مالک دینار، شقیق بلخی و ابراهیم ادهم در اوج تصوف به ابن عربی و ارادت او به زنان عارف رسید.

زنان مورد توجه خاص ابن عربی
نگاهی به تاریخ حیات ابن عربی، نقش پررنگ زنان را در زندگی اش نشان می دهد. همسر و مادر او نخستین کسانی بودند که مشوق او در گام نهادن در مسیر عرفان به شمار می آمدند. ابن عربی از همسرش، بنت محمد بن عبدون بن عبدالرحمن بجائی در آثار خود به نیکی یاد می کند. او همچنین بین فرزندان خود به دخترش زینب، توجه بیشتری داشت و نام او را همراه با ذکر دانش و کرامتش از زمان طفولیت بین آثار ابن عربی می توان یافت. احترام او به زینب تاحدی است که مدعی می شود، زینب هنگام جنینی، با مادر خویش سخن می گفته یا در پاسخ عطسه مادر، به او «یرحمک الله» گفته است. یکی دیگر از زنان مورد توجه خاص ابن عربی، نظام، دختر مکین الدین اصفهانی است. او در ملاقات خود با نظام، چنان شیفته او می شود که کتاب ترجمان الاشواق را از او الهام می گیرد. با این که نظام را از زنان پارسا و علام می داند، آشکارا اشعار عاشقانه در وصفش می سراید: «بیماری من از عشق آن زیبای خمار چشم است. مرا با یاد وی درمان کنید، عشق من به آن زیبای نازپرورده نازک بدن به درازا انجامید. که صاحب نثر و نظام و منبر و بیان، که از شاهزاده گان سرزمین ایران، از بزرگ ترین شهرهای آن سامان، اصفهان است». شاید بتوان گفت که مهم ترین زن در زندگی او فاطمه قرطبه است. ابن عربی دو سال در محضر او بوده و خدمتش می کرده. او در آن زمان 95 سال داشته است. فاطمه قرطبه مادر معنوی و روحانی ابن عربی به شمار می آید. با وجود کهولت سن ابن عربی در آثارش چنان از شادابی، طراوت، سیمای باطنی، سفیدرویی و حسن و جمال او ستوده که خواننده درختی چهارده ساله می پنداردش. این زن از اکابر صاحب کرامات بوده و ابن عربی او را در زمره محققان در منزل الرحمن می دانسته است.
(ادامه دارد ...).

Sources

ابن عربی- فتوحات مکیه- محمد خواجوی- انتشارات مولی

طاهره توکلی- فصلنامه برهان و عرفان- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- سال دوم- شماره پنجم- 1384- مقاله نظام رهبانیت در آیین بودایی

داریوش شایگان- ادیان و مکتب های فلسفی هند- انتشارات امیر کبیر

فریده مهدوی دامغانی- زن در عرفان و تصوف اسلامی- نشر تیر

کاظم محمدی- ابن عربی- انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

فصلنامه برهان و عرفان- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد علوم و تحقیقات- سال دوم- شماره پنجم- 1381- مقاله راه بدهیستوه- نوشته ابوالفضل محمودی

جان بی ناس- تاریخ جامع ادیان- ترجمه علی اصغر حکمت- انتشارات علمی و فرهنگی

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites