نحوه رسمیت یافتن مسیحیت در سده های دوم و سوم میلادی

English 5679 Views |

قسطنطین

با روی کار آمدن قسطنطین و تبدیل مسیحیت به دین رسمی و قانونی، این دین دچار تحولی عظیم در همه جنبه هایش شد، زیرا دینی که پیروانش اقلیتی ناچیز، غیر قانونی و تحت فشار حکومت بودند، به دینی قانونی، دارای اکثریت و نزدیک به حکومت تبدیل شد. اگر قبل از این زمان مسیحی بودن جرم بود و باعث به خطر افتادن مال و جان انسان می شد، امروز مسیحی بودن بزرگترین مزیت بود و باعث تقرب به حکومت و دستیابی به پستهای آن و مال و مکنت می شد. بنابراین کسانی که مسیحی می شدند دیگر آن اهداف سابق را نداشتند، بلکه اهداف دنیوی آنان برانگیخته می شد. در چنین وضعیتی ممکن است حتی مقامات دینی وسوسه شوند و فساد جامعه را در بر گیرد و در این میان کسانی به فکر جدایی از جامعه و نجات خود بیفتند. از سوی دیگر، دین نهادهای دینی چنان پیوندی با حکومت خوردند که تهدید یکی، تهدید دیگری شمرده می شد؛ به گونه ای که اگر دین به واسطه جریانی که بدعت شمرده می شد، تهدید می شد، قدرت حکومت به یاری آن بخش از دین که به رسمیت شناخته شده بود می آمد و بر عکس، اگر حکومت به وسیله استقلال طلبان داخلی یا نیروهای خارجی تهدید می شد، حکم جهاد دینی سردمداران دین به یاری حکومت می آمد. به این ترتیب به روشنی می توان سرنوشت گروههایی را که در آن دوره بدعتگذار شمرده می شدند، حدس زد. نظام الهیات پولسی در آغاز این دوره به عنوان مسیحیت رسمی پذیرفته شد؛ اما این الهیات چون تا آن موقع به صورتی نظام مند و روشن بیان نشده بود، موجب تداوم نزاعهای الهیاتی به صورتی دیگر شد. در این دوره (که بیش از دو قرن طول کشید) نزاعهای الهیاتی شدیدی در گرفت و شوراهای متعددی تشکیل شد. اما این بار در عمده نزاعها، دو طرف اصل نظام الهیات پولسی را می پذیرفتند ولی در بیان و تفسیر آن نزاع می کردند.

مسیحیت رسمی و تحولات ظاهری و آیینی

یکی از نویسندگان مسیحی، این تحولات را چنین بیان می کند: اتحاد عملی کلیسا و حکومت در زمان قسطنطین و جانشینانش موجب وابستگی کلیسا به امور دنیوی گردید. پاتریارک قسطنطنیه تحت نفوذ امپراطور قرار گرفت و کلیسای شرق به نهادی دولتی تبدیل شد. در این دوره، گرویدن بت پرستان به مسیحیت به صورت گروهی و دسته جمعی، باعث شد مراسم و عبادات کلیسایی شبیه به مراسم بت پرستی گردد، زیرا کلیسا می کوشید بربرهای تازه مسیحی شده، خود را با مسیحیت بیگانه احساس نکنند. مسیحی شدن دسته جمعی بربرها، که اغلب امر ظاهری بود، موجب شد که کلیسا برای استقرار نظم و مجازات تخلفات کلیسایی، دست به دامن قدرت حکومت گردد. مسیحی شدن بربرها و نیز رشد اقتدار اسقفی موجب دگرگونی مراسم عبادتی کلیسا شد.
بسیاری از رهبران کلیسا معتقد بودند که برای کمک به بت پرستانی که عادت به پرستش تصاویر و بت ها داشتند، می بایست جنبه ای مادی به عبادات داد. تا خدا برای این عده قابل لمس تر و قابل حصول تر گردد. احترام به فرشتگان، قدیسین، اشیا مقدس، تصاویر و تندیس ها نتیجه منطقی چنین نگرشی بود. به علاوه ارتباط کلیسا با حکومت سلطنتی، عبادت ساده دموکراتیک (مردمی) را تبدیل به مراسمی اشرافی و پرشکوه ساخت که در آن روحانیون با افراد عادی تمایزی مشخص داشتند. پس از آنکه قسطنطین تصمیمم گرفت که یکشنبه را روز تعطیل کشوری و روز عبادت مذهبی اعلام نماید، این روز جزو مهمترین روزهای تقویم کلیسا در آمد. جشن میلاد مسیح در اواسط قرن چهار میلادی در غرب، عیدی متداول گردید و زمان برگزاری آن نیز ماه دسامبر تعیین شد، یعنی همان زمانی که قبلا بت پرستان جشن خود را برگزار می کردند. عید اپیفانی، که در غرب به مناسبت بازدید مجوسیان از مسیح، و در مشرق به مناسبت تعمید مسیح برگزار می شد، به اعیاد کلیسایی اضافه گردید.

اعیاد و روزهای مقدس در تقویم کلیسایی
اعیاد یهود، رویدادهای انجیل، زندگی قدیسین و شهدا موجب افزایش سریع تعداد اعیاد و روزهای مقدس در تقویم کلیسایی شد. در ضمن، شمار تشریفات و مراسمی که می توانستند جزو آئین ها به حساب آیند، افزایش می یافت. آگوستین اعتقاد داشت که ازدواج باید جزو آئین های کتاب مقدس محسوب شود. سیپریان معتقد بود که مراسم آمرزش، برای زندگی مسیحی حیاتی می باشد. با فاصله روز افزونی که میان روحانیون و عامه مردم ایجاد می شد، ضروری بود که مراسم دستگذاری و انتصاب به مقام های کلیسایی نیز آئین به حساب آیند. مراسم تأیید (پذیرش نوجوانان در سن تشخیص، به جامعه مسیحی) و مسح نهایی در حدود 400 میلادی، دارای ارزش آئینی به شمار می آمدند.

آموزه گناه اولیه

اهمیت آموزه گناه اولیه در همان دوران اولیه، باعث تقویت اهمیت تعمید کودکان گردید. در اوایل قرن سوم، ترتولیان و سیپریان تعمید کودک را واقعیتی پذیرفته شده می دانستند. آگوستین نیز به طور خاص بر اهمیت تعمیت تأکید می گذارد.

عشاء ربانی
عشاء ربانی در اندیشه عبادت کنندگان در ترتیب توالی مراسم، جای مرکزی را اشغال می کرد و در واقع فرآیند تبدیل به یک قربانی و یک آئین را می پیمود. سیپریان بر این باور بود که کاهن یا کشیش به هنگام عشاء ربانی به جای مسیح عمل می کند و قربانی حقیقی و کاملی را به خدای پدر تقدیم می نماید. اصول عشاء ربانی که توسط گریگوری اول اندکی تغییر یافت، تأکید می کرد که مراسم عشاء ربانی دارای طبیعت قربانی است.

کهانت
به هنگام پایان قرن ششم، هر هفت رسمی که اکنون در کلیسای کاتولیک رومی، آئین به حساب می آیند، و عبارتند از: «تعمید، آمرزش، عشاء ربانی، تأیید، دستگذاری، ازدواج و مسح نهایی» رواج کامل یافته و جایگاه والایی در عبادات داشتند. کهانت، یعنی اعتقاد به اینکه ماهیت آئین فقط در اثر اجرا به وسیله کاهن موثر می گردد، خیلی سریع مورد پذیرش قرار گرفت و باعث تأکید بیشتر بر جدایی روحانیون و عوام شد.

احترام و پرستش مریم
تا پیش از سال 590، احترام و پرستش مریم مادر عیسی، به سرعت متداول شده بود و همین امر سبب شد که در سال 1854 آموزه بیگناهی ذاتی او در سال 1950 آموزه صعود معجزه آسای او به رسمیت شناخته شود.

تفسیر نادرست آیات کتاب مقدس
تفسیر نادرست آیات کتاب مقدس و شرح معجزاتی که در اناجیل آپوکریفا به مریم نسبت داده شده، احترام عمیق به او را سبب شد. مناقشه نستوریس و سایر مناقشات مسیح شناختی، منجر به پذیرش مریم به عنوان مادر خدا گردید و احترام خاصی را نسبت به او در عبادات به همراه آورد.

استفاده از تصویر در عبادت
با نفوذ روز افزون بربرهای بی فرهنگ به کلیسا، استفاده از تصویر در عبادت متداولتر می شد. این تصاویر، واقعیت نادیدنی خدا را برای این پرستندگان ملموس می ساخت و در ضمن وسیله ای تزئینی برای کلیسا به شمار می رفت. پدران کلیسا تلاش زیادی کردند تا میان احترام به این تصاویر (احترامی که جزئی از مراسم کلیسایی بود) و پرستش خدای واقعی، تمایز قائل شوند، اما جای تردید است که این تمایز ظریف و حساس، عبادت کننده عادی را از پرستش آنها منع کند، پرستشی که پدران کلیسا خاص خدا می دانستند.

سلسله مراتب خاص کشیشان
به عنوان نتیجه می توان گفت که در طول این دوره، سلسله مراتب خاص کشیشان تحت حاکمیت اسقف روم به وجود آمد، تعداد آئین ها به عنوان مجرای فیض افزایش یافت و مراسم و تشریفات کلیسایی وسیع تر و پیچیده تر شد. این مسایل به شکل گیری کلیسای کاتولیک رومی قرون وسطی کمک شایانی کردند.

اثرات رسمی شدن مسیحیت

شاید بتوان مهمترین تأثیر رسمی شدن مسیحیت و نزدیکی آن به حکومت را این امر دانست که تا قبل از این دوره رهبران کلیسا برای رد افراد یا گروههای بدعتگذار، کتاب و رساله می نوشتند یا آنان را تکفیر می کردند؛ اما پس از نزدیکی به قدرت حکومتی وضعیت فرق کرد. و آنان که خود را راست کیش می خواندند و قرائت رسمی از مسیحیت ارائه می کردند، همان شکنجه هایی را که مخالفان مسیحیت در دوره قبل بر مسیحیان اعمال می کردند، نسبت به مخالفان فکری خود به کار بردند.
جوان. ا. گریدی می نویسد: «خطر دین رسمی امپراطوری شدن، فقط گرفتاری دنیوی و سیاسی نبود؛ بلکه خطرهای بزرگتری هم وجود داشت. تا قرن دوازدهم، کلیسا و قدرت های دنیوی برای مجازات آنچه خیانت نسبت به خدا و حکومت می شمردند. (یعنی بدعت)، متحد نشده بودند اما بیشتر در قرن چهارم، کلیسای شکنجه شده، شکنجه گر شده بود. کسانی که با تعلیمات «راست کیشی» موافق نبودند، از مقام خود خلع و تبعید می شدند. گهگاه هنگامی که همه ترغیب و تشویق ها برای بازگرداندن مخالفان شکست می خورد، کلیسا و حکومت به هم می پیوستند تا آنها را با زور باز گردانند. این مخالفان «دوناتیستها» بودند. این هماهنگی در حالی بود که دین می توانست به ابزاری در دست حکومت تبدیل شود و آنان حتی اموری را که به ظاهر خارج از حیطه اختیاراتشان است، تحت سیطره خود آورند. نزاعهای الهیاتی و حل و فصل آنها قطعا اینگونه اند، زیرا بحث درباره آنها، وظیفه عالمان دین است، نه مردان سیاست، اما مشاهده می شود که شوراهای کلیسایی در این دوره به دست حاکمان تشکیل می شد و آنان خود را متولی دین می دانستند؛ چرا که با دین پیوند خورده بودند. به این ترتیب، امپراطور هم خود را مأمور الهی برای نجات مسیحیت می شمرد. قسطنطین در نامه ای که به فرمانداران ایالتی نوشت، اظهار کرد که او از سوی خدا برای نابودی دشمنان مسیحیت برانگیخته شده است؛ دشمنانی که در غیر این صورت امپراطوری را ویران می کردند.» مسیحیت رسمی نیز این امر را پذیرفته بود. یوسیبوس که مدح مسیحیت رسمی را نسبت به قسطنطین می نوشت او را در کتاب تاریخ امپراطوری به «محبوب عزیز خدا» توصیف کرده و مخالفت با او را مخالفت با خود خدا خوانده است. به نظر یوسیبوس، امپراطور که رئیس حکومت بود، نماینده مسیحیت بود.

تأثیر رسمی شدن مسیحیت برای دین مسیح
بی گمان حمایت حاکمان از دین رایگان نبود و مزدی که دریافت می کردند بسیار بیشتر از خدمتی بود که انجام می دادند. از این رو بسیاری معتقدند جریان رسمی شدن مسیحیت بیشتر به ضرر مسیحیت بود تا نفع آن: «با مطالعه مراحل رشد مسیحیت از یک دین کوچک و مورد تحقیر، به دین رسمی امپراطوری قدرتمند روم، می توان پی برد که این حرکت پیروزمندانه، در طول زمان، به ضرر کلیسا تمام شد. درست است که مسیحیت باعث اعتلای اخلاقیات جامعه گردید و به عنوان مثال مقام و حرمت زن بیشتر مورد پذیرش جامعه قرار گرفت، نمایش های گلادیاتوری ممنوع شد، با بردگان رفتار بهتری به عمل آمد، قوانین روم عادلانه تر گردید و کار بشارتی سرعت بیشتری گرفت، اما کلیسا پی برد که همکاری نزدیک با دولت در عین حال که مزایایی دارد، دارای مضراتی نیز می باشد. حکومت در مقابل حمایت و کمک به کلیسا خواهان حق مداخله در امور روحانی و تعلیمی بود.
قسطنطین در شورای آرل در سال 314 و شورای نیقیه در سال 325، گستاخانه حق داوری و قضاوت در امور کلیسایی را به خود اختصاص داد در حالی که او فقط حاکم امور دنیوی امپراطوری بود. کشمکش میان کلیسا و دولت که قرن ها مسئله ای آزار دهنده باقی ماند، ریشه در این دوره دارد. متأسفانه هنگامی که کلیسا به قدرت رسید، بت پرستان را اغلب به شدت آزار می داد، به همان شکل که آنان مسیحیان را قبلا آزار داده بودند. در مقام مقایسه به نظر می رسد که نزدیکی کلیسا و دولت، بیشتر از آنکه حامل برکات برای کلیسا بوده باشد، حامل نکات منفی بوده است.

نگاه ابزاری قسطنطین به دین مسیح

بسیاری معتقدند قسطنطین بیش از اینکه مسیحی واقعی باشد، به عنوان یک ابزار به دین می نگریست:
به احتمال قوی، نظر مساعد قسطنطین نسبت به کلیسا، بر اساس مصلحت اندیشی بوده است، زیرا کلیسا می توانست کانون جدیدی برای ایجاد اتحاد و نجات امپراطوری و فرهنگ سنتی آن باشد. این واقعیت که او غسل تعمید خود را تا اندکی پیش از مرگ به تعویق انداخت. و نیز حفظ عنوان Pontifex Maximus (رهبر عالی مذهب بت پرستی دولت)، می تواند شاهد بر این مدعا باشد. به علاوه، اعدام جوانانی که ظاهرا قصد غصب حکومت را داشتند، نمی تواند رفتار یک مسیحی صادق باشد. احتمالا رفتار و سیاست او مبتنی بر آمیزه ای از خرافات و مصلحت اندیشی بوده است. قسطنطین با ریاست بر شوراها جهانی اسقف ها، که از همه بخشهای امپراطوری آمده بودند بر این واقعیت تأکید می کرد که او خود را با مسیحیت یکی کرده است. قسطنطین می خواست نشان دهد که به مقتضای مقام امپراطوریش مافوق امور کلیسایی است و امید داشت که بدین وسیله کلیسا را به شکل ابزاری برای استحکام قدرت مطلق امپراطور در آورد. نزدیکی این قرائت راست کیشی از مسیحیت به حکومت، چهره دین را دگرگون ساخت؛ اگر عالمان مسیحی پیشرفت مسیحیت را قبلا در قهرمانی و شهادت طلبی پیروان آن می دیدند و سخن معروف ترتولیان که «خون مسیحیان بذر کلیساست» به شعار عمومی تبدیل شده بود. در این دوره برای پیشبرد اهداف خویش به شمشیر حکومت متکی بودند.

Sources

عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- مسیحیت- انتشارات آیت عشق- صفحه 131-140

ارل کرنز- سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ- ترجمه آرمان رشدی- آموزشگاه کتاب مقدس- صفحه 98-99 و 130-133

جوان. ا. گریدی- مسیحیت و بدعت ها- ترجمه عبدالرحیم سلیمانی اردستانی- موسسه فرهنگی طه- صفحه 130-135

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites