هوشنگ ابتهاج (سایه)

English 13635 Views |

زندگی نامه ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج با نام شعری «هـ. ا. سایه»، در ششم اسفند ماه 1306 شمسی در شهر رشت به دنیا آمد. در اصل، خانواده ی او از تفرش بوده اند که به دلیل مشاغل اداری و دیوانی در سالهای بسیار دور به گیلان مهاجرت کردند. پدر بزرگ مادریش «رفعت الممالک» و پدربزرگ پدریش «ابتهاج تفرشی» که اتفاقا ذوق شعری هم داشت و در جوانی به عشق دختری گوهر نام شعر می سرود، بود؛ اما از شعرهای او چیزی به جا نمانده است. ابتهاج الممالک سرانجام در سال 1335 هجری قمری به وسیله ی یکی از کشاورزانش در روستای دگور از توابع رشت کشته شد. او دو بار ازدواج کرده و هفت فرزند داشت.
نام پدر امیر هوشنگ «آقا خان ابتهاج» و مادرش «فاطمه رفعت» بود که با هم نسبت فامیلی هم داشتند و امیرهوشنگ تنها پسرشان بود و به جز او، سه دختر داشتند و همین باعث شد که امیرهوشنگ را بسیار عزیز کرده و بنا به گفته ی خودش، لوس و از خود راضی تربیت شود. او تحصیلات ابتدایی خود را در رشت و تحصیلات متوسطه را در تهران گذراند. سایه، از همان کودکی میل به یادگیری دارد؛ اما چندان از درس و مدرسه خوشش نمی آید و دل به درس نمی دهد. به جای آن، یادگیری آشبزی، گلدوزی، خیاطی، موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی و کشتی و وزنه برداری، هر یک در دوره ای از زندگی، توجه اش را به خود جلب می کند. موسیقی را مدتی با ساز ویولون، نزد موسیو یرواندی، پدر جرج مارتیرسیان، نوازنده ی ویولون ارکستر سمفونی تهران، آموزش می بیند. پدر سایه هم اهل موسیقی بود و تار می زد؛ اما سرانجام از میان همه ی اینها، به شعر روی می آورد و از دوازده یا سیزده سالگی به سرودن شعر می پردازد. برخی از اشعار این دوره، در اولین دفتر شعرش منتشر شده است.

اولین شعرهای سایه

شعرهای اولیه ی سایه بیشتر مضامینی عاشقانه دارد و در دهه ی 20 در رشت برایش شهرتی ایجاد کرد. استاد نظام وفا در دبیرستان، معلم ادبیات اوست. در همین سالها عاشق دختری به نام «آلما» می شود که در دبیرستان، دخترانه ی ژاندارک درس می خواند که البته بعدها با پیوند زناشویی می بندد. سایه همچنین در دبیرستان رییس انجمن ادبی است.
سایه در تهران با دکتر مهدی حمیدی شیرازی و فریدون توللی آشنا می شود و این آشنایی سبب می شود که حمیدی شیرازی و عبدالعلی طاعتی، معلم ادبیات، بر دفتر اشعار او که مربوط به زمان نوجوانی و جوانی سایه است، مقدمه نوشته و این دفتر در سال 1325 در چاپخانه ی جاوید رشت، به چاپ می رسد. هم در مقدمه ی حمیدی و هم مقدمه ی طاعتی، ذوق و هنر شعری سایه ی نوزده ساله ی گیلانی ستوده شده؛ اما حمیدی بر شعر نرگسهای گیلان او نقدی نیز می نگارد. سایه، علی رغم مخالفت پدر و مادرش، به تهران رفته، چند سال را در خانه ی خاله اش؛ یعنی مادر «گلچین گیلانی» سکونت می کند.

وفات پدر و مادر سایه

در سال 1326 شمسی، مادر سایه درمی گذرد و سایه که در هنگام مرگ مادر نزد او نیست، شعری برای او می سراید؛ ولی هیچگاه آن را در دفترهای شعرش منتشر نمی کند. مجدالدین میرفخرایی (گلچین گیلانی) که از سال 1312 به انگلستان رفته، برای خاله اش؛ یعنی مادر سایه شعری می گوید و مدت کوتاهی بعد آن را در مجموعه ی شعر نهفته منتشر می کند.
بعد از مرگ مادر سایه، پدرش در فاصله ی چند ماه همه چیزش را در رشت فروخت و به تهران آمد و خانه ای اجاره کرد؛ اما با وضع مالی بدی روبرو شد که نهایتا نتوانست در تهران ماندگار شود و به رشت مراجعت کرد و رییس بیمارستان پورسینای این شهر شد؛ اما او نیز در سال 1332 درگذشت.
آشنایی سایه با حمیدی شیرازی و فریدون توللی در سال 1325 و شهریار در سال 1327و نیز با نیما یوشیج در سال 1330، در شعر او بسیار تأثیر گذاشت؛ البته باید این نکته را از نظر دور نداشت که او از مدتها پیش با شعر این شاعران آشنایی یافته بود. در همین زمانها بود که با شاعران جوانتر و هم سن و سال و خود که بعدها در شعر نو از نام آوران شدند، آشنا شده و از آنها تأثیر بسیار می گیرد. از جمله ی آنها، در سال 1328 با نادر نادرپور و سال 1330 با سیاوش کسرایی، احمد شاملو، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث آشنا شد. دوگانگی سبکی شعر سایه شاید به خاطر همین آشنایی و هم نشینی با شاعران دو نسل متفاوت باشد.

سایه و دردهای مردم

سایه از سالهای اقامتش در رشت، نسبت به فعالیتهای سیاسی تمایل نشان داده و از میان احزاب موجود، به حزب توده گرایش پیدا می کند؛ اما در آثارش مسایل سیاسی را کمتر دخیل می کند و آثارش بیشتر جنبه ی ادبی و اجتماعی به خود می گیرد. اشعار او در نیمه ی دوم دهه ی 1320 و نیمه ی اول 1330 در نشریات، مجله ها و روزنامه هایی همچون سخن، کاویان، صدف، مصلحت، جهان نو، کبوتر صلح و فرهنگ نو منتشر می شوند. سایه چون هم شعر نو و هم غزل می گوید، شهرتی دو طرفه به دست آورده است. در سال 1330 مجموعه ی شعری با عنوان سراب از سایه منتشر می شود. موضوع اشعار این دفتر او عاشقانه و غنایی است. سایه در مقدمه ای که با عنوان در پیشگاه مردم: پیام و پیمان بر آن می نویسد، عنوان می کند که می خواهد موضوع عشق را در اشعار بعدی خود به دردهای جامعه و جهان تغییر دهد و بعد از آن، در مجموعه ی شبگیر به این خواسته اش عمل می کند.
از سال 1332 به فکر چاپ برگزیده ی آثار کلاسیک خود با عنوان سیاه مشق می افتد و در سالهای بعد نیز جلدهای دیگر آن را ادامه می دهد. بر اولین جلد این دفتر، شهریار و مرتضی کیوان مقدمه می نگارند. شهریار چیزی درباره ی شعر سایه نمی گوید و فقط درباره ی غزلسرایی و غزل معاصر ایران می نویسد؛ اما در مقدمه ی کیوان، درباره ی شعر او به نکته های جالبی اشاره شده است.

دوران خفقان اهل هنر

اما روی آوردن و تکامل شعرهای نو با مضامین اجتماعی سایه را باید از مجموعه ی زمین به سال انتشار 1334 به بعد، دنبال کرد. شعر سایه از حدود سال 1330 به بعد، مورد توجه ی بسیار انقلابیون قرار می گیرد و بدین ترتیب از این پس، گاه سرغ او را در محافل اجتماعی و سیاسی شاعران و ادب دوستان و یا حداقل شعر او را در این گونه محافل می توان گرفت؛ اما کودتای 28 مرداد 1332 وضعیت را برای ارباب قلم، مطبوعات و آزاداندیشان خفقان آور می کند؛ بعد از این کودتا، همه ی آرزوها و امیدها به حسرت و یأس و ناامیدی بدل می شود.
مطبوعات آزادیخواه یکی پس از دیگری بسته می شود، عده ای از سخنوران آزاده و هنرمندان، از جمله اخوان، کسرایی و ثمین باغچه بان و بسیار کسان دیگر که به نوعی وابستگی ای به احزاب سیاسی داشتند، به زندان می افتند. در میان تمام اینها، تنها یک هنرمند اهل قلم که اگر زنده می ماند می توانست آثار جاودانه ای از خود به یادگار بگذارد؛ جانش فدا شد؛ مرتضی کیوان، از جمله افسران توده ای بود که در دادگاه نظامی و ده نظامی دیگر به رهبری سرهنگ سیامک به اعدام محکوم شدند. در مرثیه ی این افسر هنرمند و اهل قلم، بسیاری از شاعران شعر سرودند و بسیاری از نویسندگان مطلب نوشتند؛ از جمله احمد شاملو در مجموعه ی هوای تازه درباره ی مرتضی کیوان سخن گفت؛ اما سایه که با کیوان دوستی نزدیکی داشت، در آن موقع شعری نسرود؛ ولی پس از انقلاب، مجموعه ی یادگار خون سرو را به مرتضی کیوان هدیه کرد که در آن اشعار درس وفا، کیوان ستاره بود و خون بها، به یادبود اوست.

گرایش سایه به شعر نو

سایه که قبلا در اثر آشنایی با حمیدی شیرازی، شهریار و توللی، تحت تأثیر آنان بود و شعرهایش را به سبک و سیاق آنان می سرود؛ با آشنا شدن با نیما و شعر او و نیز آشنایی با شاعرانی چون کسرایی، اخوان، شاملو و چند تن دیگر که به شعر نیمایی تمایل داشتند، نوع نگرش خود و طرز شعرش را عوض کرده، به این گروه از شاعران پیوست. سایه در شرکت سیمان تهران به عنوان کارمند دفتری مشغول به کار شد و تا سال 1354 هم در همین شرکت می ماند. در سال 1337 با آلما مایکیال ازدواج می کند که حاصلش چهار فرزند به نامهای یلدا، کیوان، آسیا و کاوه است. در سال 1334 شمسی، مجموعه ی زمین از او منتشر می شود؛ اما تا ده سال بعد از این تاریخ، هیچ مجموعه شعری از او به بازار نمی آید؛ البته اشعار پراکنده اش گاه در مجله های مختلفی همچون روشنفکر و کتاب هفته و مانند آنها چاپ می شود. سال 1334، به چند شهر شوروی از جمله: ایروان، مسکو، لنینگراد، تاشکند، سمرقند، بخارا و کی یف سفر می کند که حاصل آن، شعر من به باغ گل سرخ است. قبل از این سفر، دفتر چند برگ از یلدا را در تیراژی محدود به سرمایه ی خود چاپ می کند.

کارکرد موسیقایی سایه

در سال 1341 شمسی، با آنکه سایه چندان به نثر نویسی میل ندارد؛ به خواهش دوست دیرینش، سیاوش کسرایی بر مجموعه ی از خون سیاووش او مقدمه ای می نویسد. در خردادماه سال 1351، به سمت سرپرست موسیقی ایرانی در رادیو مشغول به کار می شود. سایه نسبت به موسیقی از همان دوران جوانی علاقه نشان می دهد و در این زمان علاقه اش بیشتر شده و همین امر باعث می شود که در شعر فارسی نیز بسیار دقیق شود. باید گفت که فعالیتهای هنری او تنها مربوط به سامان دادن موسیقی سنتی در رادیو نیست. سایه در سال 1353 با کمک و همکاری محمدرضا لطفی، گروه موسیقی شیدا و سال بعد با همکاری حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان گروه موسیقی عارف را بنیان می گذارد و بعد از انقلاب هم به کمک همین هنرمندان، کانون چاووش را تأسیس می کند. بنابراین او در پالایش موسیقی ایرانی هم سهم عمده ای دارد و نیز یکی از مشوقان و راهنمایان استاد آواز ایران محمدرضا شجریان نیز هست. فرزندش یلدا و شوهر او مجید درخشانی، هرکدام موسیقی دان و نوازنده ای چیره دستند.
همچنین سایه تصنیفهای بسیار زیبایی ساخته و در آنها پیوند میان موسیقی و شعر را به اوج کمال رسانده و استادی خود را در هر دوی این هنرها به اثبات رسانده است. از میان آنها می توان به اینها اشاره کرد: بهانه (ای عشق همه بهانه از توست)، ترانه (تا تو با منی، زمانه با من است)، تصنیف بسیار زیبای تو ای پری کجایی و بسیاری دیگر.

سایه و فراز و نشیبهای زندگی

سایه به کار در گروه شیدا و عارف ادامه می دهد تا اینکه روز بعد از واقعه ی 17 شهریور میدان ژاله به عنوان اعتراض به همراه اعضای این دو گروه از رادیو استعفا دادند. در این سالها جز سیاه مشق دو که در سال 1352 چاپ شد، مجموعه ی شعر دیگری از او منتشر نشد. شعر سایه نه تنها در ایران؛ بلکه در افغانستان و تاجیکستان نیز دوستداران بسیار دارد و شعرهایش را با آهنگهای افغانستانی و تاجیکستانی هم خوانده اند. در سال 1352، به همراه رعدی آذرخشی و صادق چوبک در همایش نویسندگان آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در آلماآتا قزاقستان و گردهمایی درباره ی شعر آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در ایروان ارمنستان شرکت کرد. اما باید اضافه کرد که سایه هیچگاه مرد سیاست و حزب بازی نبوده و نیست و تنها در حوزه ی هنر و شعر فعالیت دارد؛ گرچه برخی از مجموعه های اشعارش همچون تا صبح شب یلدا و یادگار خون سرو که به یاد دوستش مرتضی کیوان سرود و در سال 1360 چاپ شد، حاوی اندیشه های آزادیخواهانه و آرمانخواهیش است؛ اما در کل، او مرد سیاست نیست.
از سال 1364 دور تازه ای در زندگی سایه شروع می شود که سرانجام باعث می شود که او در سال 1366 ایران را ترک و در شهر کلن آلمان اقامت کند؛ اما قبل از آن، به همراهی دوست دیرینش دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی به دیدار شهریار می رود که شفیعی در غزلی شرح این دیدار را می گوید و این آخرین دیدار سایه و شهریار است.
در اروپا و آمریکا شبهای شعری برای سایه برپا می شود که از آن جمله اند: در سال 1367، در کشورهای آلمان، اتریش و دانمارک، سال 1368 در آلمان و دانمارک، سال 1371 در هلند، سال 1373 در سوئد، نروژ و دانمارک و در سال 1374، در آمریکا، کانادا و فرانسه.
همچنین مجموعه های شعر او در تهران نیز چاپ می شوند. سیاه مشق سه در سال 1364، تجدید چاپ مجموعه های شبگیر و یادگار خون سرو (1364)، سال 1369 برگزیده ای از مجموعه اشعار سایه با انتخاب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی که بعد از آن هم چندین بار تجدید چاپ می شود و نیز سیاه مشق چهار او هم در سال 1371 انتشار می یابد.
سایه از سالها پیش در پی فراهم آوردن دیوان منقحی از حافظ بوده که سرانجام کوششهای مداوم او درباره ی خواجه ی شیراز در سال 1373 در سه قطع وزیری، رحلی و جیبی منتشر شده و تا سال 1376 سه بار هم تجدید چاپ می شود.
هوشنگ ابتهاج با نام شعری (هـ. ا. سایه) هم اکنون؛ یعنی در سال 1384 خورشیدی نزدیک به هفتاد و هشتمین سال زندگیش را می گذراند و در خارج از ایران زندگی می کند.

Sources

ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356

عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363

محمد دبیرسیاقی- گنج باز یافته- انتشارات جامی- تهران- 1373

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites