سوال و جواب ملائکه موکل بر دوزخ با دوزخیان
English 3125 Views |عذاب اخروی
قرآن با تفصیل بیشتر گفتار در موضوع عذاب را بیان می کند و بعضى از صفات جهنم و اصحاب آن را در هنگام فرو افکنده شدن در آن بیان مى کند، تا مگر این غیب را به صورتى احساس کنیم، و از سطوت خدا بترسیم... جهنم همچون یک گودال یا دره ژرفاى عظیم دارد، و اولین عذابى که اهل جهنم در آن احساس مى کنند، همین فرو افتادن از بالا به پایین است، یکى از انواع عذاب بانگ هولناک نفس بالا کشیدن یا دمزدنى است که در هنگام پایین رفتن در دوزخ مى شنوند و شدت بانگ عذابشان مى دهد. و زبانه هاى آتش دوزخ در آن روز چنان در یکدیگر داخل مى شوند و بالا مى آیند که به فوران آب در ظرف به سبب شدت حرارت آن شباهت دارد، و آتش در آن روز همچون محتواى دیگر برانگیخته و تهییج شده از خشم است. «تکاد تمیز من الغیظ؛ نزدیک است که پاره هاى آن از یکدیگر بر اثر خشم جدا شود.» (ملک/ 8)
از میلیونها بمب هسته اى که یکباره منفجر شود قویتر است، و نزدیک است که منفجر و اجزاء آن از یکدیگر جدا شود! و خشمى که مى خواهد آن را از هم بپاشد، بازتابى از خشم خدا است، و آیه چنان به ما الهام مى بخشد که گویى آتش در روز قیامت شعور دارد، و هیچ چیز آن را براى خشم گرفتن بیش از نافرمانى اصحاب آن نسبت به پروردگارشان عز و جل به خشمگین شدن دعوت نمى کند و برنمى انگیزد! خداوند متعال چندان عادل است که حتى این عدالت را براى کسانى که تقدیر آنان را به قعر جهنم کشیده است، آشکار مى سازد، و در این هنگام فرشتگان موکل بر دوزخ از سبب رسیدن ایشان به این سرنوشت پر مشقت جویا مى شوند تا چنان باشد که هیچ کس که درونش ذره اى شک به آن مانده باشد که خدا بر او ستم کرده است، وارد دوزخ نشود، و نیز براى آن که دوزخیان در حالى وارد آن شوند که خود را از آن ملامت مى کنند که چرا در برابر خدا و براى آمادگى درآمدن به این جهان آخرت خود را آماده نساخته بوده اند.
درست همانند ظرف عظیمى که روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند و چنان مى جوشد و زیر و رو مى شود که هر زمان بیم متلاشى شدن آن مى رود، و یا همچون انسان خشمگینى که مى جوشد و مى خروشد و فریاد مى کشد و نزدیک است منفجر گردد، آرى چنین است منظره دوزخ این کانون خشم خدا! سپس ادامه مى دهد: «کلما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها ألم یأتکم نذیر؛ و هر زمان که فوجى به آن ریخته مى شوند، خازنان و پاسداران دوزخ از ایشان مى پرسند که: مگر بیم دهنده اى براى شما نیامد؟» (ملک/ 8) تا شما را از نافرمانى خدا و از این آتش باز دارد؟
کلمه ی "فوج" (به طورى که راغب مى گوید) به معناى جماعتى است که به سرعت از جایى عبور کنند، و در این جمله اشاره است به اینکه کفار دسته دسته داخل دوزخ مى شوند، هم چنان که آیه زیر هم به این معنا اشاره نموده، مى فرماید: «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا؛ کسانى که کافر شدند دسته دسته به سوى دوزخ سوق داده مى شوند.» (زمر/ 71) و این به خاطر آن است که هر متبوعى با تابعین گمراه خود داخل مى شوند، هم چنان که در آیه زیر فرموده: «و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم؛ خبیث ها را روى هم قرار داده، جمع مى کند، و در جهنم قرار مى دهد.» (انفال/ 37)
کلمه ی "خزنة" جمع خازن است، که به معناى نگهبان چیزى است که ذخیره اش کرده باشند، و منظور از خزنه ملائکه اى است که موکل بر آتشند، و انواع عذابهاى جهنم را تدبیر مى کنند و درباره همانها است که مى فرماید: «علیها ملائکة غلاظ شداد؛ آتشى که بر آن فرشتگانى موکلند که خیلى سخت گیر و خشن هستند.» (تحریم/ 6) و نیز مى فرماید: «و ما أدراک ما سقر؛ و تو چه می دانی سقر چیست؟» (مدثر/ 27) «علیها تسعة عشر و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة؛ نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! ما کسى را به جز ملائکه صاحبان دوزخ نکردیم.» (مدثر/ 31) و معناى آیه این است که: هر دسته اى که در جهنم ریخته مى شوند و یا به سوى آن سوق داده مى شوند، ملائکه موکل بر دوزخ و نگهبانان آن از در توبیخ مى پرسند: مگر براى شما نذیر، یعنى پیامبرى که شما را از چنین عذابى بترساند نیامده؟!
آنها باور نمى کنند که انسانى آگاهانه و با داشتن رهبر آسمانى به چنین سرنوشتى گرفتار شود، و چنین جایگاهى را براى خود انتخاب کند. ولى آنان در پاسخ مى گویند: «قالوا بلى قد جاءنا نذیر؛ و آنان مى گویند چرا، نذیر براى ما آمد.» (ملک/ 9) بدین گونه حجت بر ایشان تمام مى شود، و آشکار مى گردد که اسباب هدایت به سوى حق و خود را از آن محفوظ داشتن، که از مهمترین آن بیم دهنده و بیم دادن است، فراوان در دسترس ایشان بوده است. از امام صادق (ع) روایت شده است که مردى از او پرسید: «خدا براى چه پیامبران و رسولان را براى مردم فرستاد؟» و او در جواب گفت: «تا پس از فرستادگان دیگر مردمان حجتى در برابر خدا نداشته باشند، و نگویند که نوید دهنده و بیم دهنده اى براى ما نیامد، و هم اینان حجت خدا بر ایشان مى شوند.»
در آن هنگام که وجود تقصیرى از خداى عذاب دهنده نفى شد، تقصیر طرف دیگر که کافرانند و عذاب دیدگان اثبات مى شود پس چه چیز سبب خطاى رسوا کننده اى بود که آنان را به این سرنوشت شوم کشانیده است؟ دروغ شمردن تهدیدها و بیم دادنها. «فکذبنا و قلنا ما نزل الله من شی ء إن أنتم إلا فی ضلال کبیر؛ ولى ما آنان را تکذیب کردیم و گفتیم که خدا چیزى نازل نکرده است و شما در گمراهى بزرگید.» (ملک/ 9) این جمله حکایت پاسخى است که دوزخیان به فرشتگان خازن دوزخ مى دهند، و در آن اعتراف مى کنند به اینکه نذیر برایشان آمد، و از آتش دوزخ انذارشان کرد، ولى تکذیبش کردند و افترا به او بستند.
«و قلنا ما نزل الله من شی ء» این جمله بیان تکذیب ایشان است، و همچنین جمله «إن أنتم إلا فی ضلال کبیر» ولى بعضى گفته اند: جمله دومى کلام فرشتگان نامبرده است، که به دوزخیان (بعد از آنکه اعتراف کردند) مى گویند: شما در ضلالتى روشن بوده اید. ولى این احتمال و همچنین احتمال دیگرى که بعضى داده اند که جمله مذکور کلام ملائکه نامبرده از زبان پیامبران آن کفار باشد، از سیاق آیه بعید است.
سه گناه بزرگ کافران
اول: تکذیب کردن حق در درون جانشان و پاسخ مثبت به آن ندادن.
دوم: این که آنان به حمله و هجوم علیه ارزشهاى مکتبى که فرستادگان و پیشوایان حق آوردند پرداختند تا مگر شرعى و مشروع بودن (از جانب خدا بودن) را از آنها سلب کنند، و آنها را در جزو ارزشهاى بشرى قلمداد کردند تا از مسئولیت ملتزم بودن به آنها خود را برهانند، بدان سبب که آنچه براى انسان الزاما رواست، حقى است که تنها به خدا پیوستگى داشته باشد.
سوم: متهم ساختن مصلحان بیم دهنده به انواع تهمتها تا مگر از این راه سبب فرو افتادن شخصیت و ضرب دیدن رهبرى ایشان در جامعه شوند که از آشکارترین آنها متهم ساختن آنان به گمراهى از راه ارزشهاى فاسد و فرهنگ مبتنى بر خطاى خودشان بود.
کلمه «قلنا» بر آن دلالت دارد که آنان با رسالتها و رهبریهاى مکتبى با تبلیغاتى گمراه کننده که از فرهنگ و ایستارهاى جاهلیتى ایشان حکایت مى کرد، به محاربه برمى خاستند، و انسان این توانایى را دارد که هر چه مى خواهد به دیگران بگوید، و از آن چه مى خواهد به وسایل گوناگون از قبیل زبان و هنر و جز آن بهره بردارى کند.
منظور از "سمع"
این از نظر کافران دور ماند که گمراهان خود ایشانند، و این که در پشت سر آنان روزى است که در آن حقیقت پیروز مى شود و على رغم دشمنان آن ظهور پیدا مى کند، و آن روزى است که کلام آخر گفته مى شود و در آن روز کسانى که بر باطل بوده اند زیان مى کنند، روزى که انسان علیه خود گواهى مى دهد و به گناه خویش اعتراف مى کند.
آنها به دلیل اصلى بدبختى و گمراهى خود اشاره کرده، «و قالوا لو کنا نسمع أو نعقل ما کنا فی أصحاب السعیر؛ مى گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم، و عقل خود را به کار مى گرفتیم، هرگز از دوزخیان نبودیم!» (ملک/ 10)
کلمه ی "سمع" گاهى در معناى شنیدن صدا و سخن اطلاق مى شود، و گاهى در غرضى که عقلا از شنیدن سخن دارند، و غرض عقلا از شنیدن سخن این است که به مقتضاى آن ملتزم شوند، اگر مقتضاى آن این است که کارى را انجام دهند یا ترک کنند انجام داده و یا ترک کنند، و اما ماده "عقل" بیشتر در نیروى تشخیص خیر از شر و نافع از مضر استعمال مى شود، البته گاهى هم در غایت و غرض از این تشخیص به کار مى رود، و غرض از تشخیص خیر و شر این است که آدمى به مقتضاى آن عمل کند، و به آن ملتزم و معتقد باشد، در مقام به دست آوردن خیر و نافع برآید، و شر و مضر را ترک کند. آیه شریفه زیر، عقل و سمع را در غرض از عقل و سمع استعمال کرده، مى فرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم أعین لا یبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أضل؛ دل و عقل دارند، ولى با آن نمى فهمند، و چشم دارند با آن نمى بینند و گوش دارند با آن نمى شنوند، آنان چون چارپایان و بلکه گمراه تر از آنهایند.» (اعراف/ 179) چون معناى این کلام این است که با این وسائل درک، مطالب را درک مى کنند، ولى به مقتضاى آن ملتزم نیستند، و عمل نمى کنند. و چون بیشتر مردم تنها از نیروى سمع استفاده مى کنند، نه از نیروى عقل، چون از درک دقائق امور و ادراک حقیقت آن و راه یابى به مصالح و مفاسد واقعى عاجزند، و از نیروى عقل تنها خواص از مردم بهره مند مى شوند، لذا در آیه اول کلمه "نسمع" را و سپس "نعقل" را آورد.
منظور از "سمع" در جمله ی "لو کنا نسمع أو نعقل"، استجابت دعوت رسولان، و التزام به مقتضاى سخن ایشان است، که خیرخواهان امینند، و منظور از "عقل"، التزام به مقتضاى دعوت به حق ایشان است، تا آن را تعقل کنند و با راهنمایى عقل بفهمند که دعوت ایشان حق است، و باید انسان در برابر حق خاضع شود. و معناى آیه این است که: دوزخیان در پاسخ فرشتگان مى گویند: اگر ما در دنیا رسولان را در نصایح و مواعظشان اطاعت کرده بودیم، و یا حجت حق آنان را تعقل مى کردیم، امروز در زمره اهل جهنم نبودیم، و همانند ایشان در آتش جاودانه، معذب نمى شدیم.
بعضى از مفسرین گفته اند: اگر در آیه، هم سمع را آورد و هم عقل را، براى این بود که تکالیف دینى دائر مدار ادله سمعى و عقلى است. پس آدمى ایستگاه و سرنوشت خود را در دنیا تعیین مى کند، و خود کسى است که حق یا باطل را برمى گزیند، و به حزب خدا مى پیوندد یا به حزب شیطان، و در نتیجه در راه بهشت پیش مى رود یا در راه دوزخ، و این حقیقت در آشکارترین صورت خود در روز قیامت معلوم مى شود که هر کس با سرنوشتى مواجهه پیدا مى کند که نتیجه مستقیمى از انتخاب و عمل خود او در دنیا است، و همین بیان الاهى براى دعوت کردن مردمان به اندیشیدن در آینده جاودانى خود ایشان کفایت مى کند.
عقل و دین
در این آیه اشاره لطیفى است که به شناختها و معرفتهاى انسان ارتباط پیدا مى کند، که اگر پیرو عاقلى باشد سخن او را مى شنود و آن را مى پذیرد، و اگر خود تواناى بر راه یافتن به حق و کوشیدن در معرفت آن است، خرد خویش را به کار مى اندازد، و اگر همچون آن کافران باشد که نه به سخن حق گوش دهد و نه توانایى به کار انداختن خود را داشته باشد، این حقیقت را در دنیا به ایشان تعلیم مى کند و در آخرت آنان را به آن معترف مى سازد، و اشاره دیگرى ما را به آن رهبرى مى کند که آنان امور را بنابر ظواهر و نمودهاى مادى آنها ارزیابى مى کردند، و چنان است که گویى در دنیا تنها با چشمها و شکمهاى خود زندگى مى کنند و گوشها و عقلهاى ایشان از کار افتاده است، در صورتى که ارزش انسان به عقل و خرد او است... و اگر آنان از عقل خود بهره بردارى مى کردند هرگز گمراه نمى شدند، بدان سبب که عقل موافق حق است.
امام صادق (ع) گفت: «هر کس که عاقل باشد، دین دارد، و هر که دین داشته باشد، به بهشت درمى آید.» و نیز امام صادق (ع) گفت: «عقل چیزى است که به وسیله آن رحمان پرستیده مى شود و بهشت بهره آدمى مى شود.» و امام على (ع) گفت: «جبرئیل بر آدم (ع) فرود آمد و به او گفت: «اى آدم به من فرمان رسید تا تو را مخیر سازم که یکى از سه چیز را برگزینى و دو تاى دیگر را کنار گذارى.» پس آدم گفت: «اى جبرئیل، آن سه کدام است؟» و او گفت: ـعقل و حیا و دین« پس آدم (ع) گفت: «من عقل را برگزیدم.» و جبرئیل به حیا و دین گفت: «دور شوید و او را به حال خود واگذارید.» پس گفتند: «اى جبرئیل، ما فرمان یافته ایم تا در آن جا باشیم که عقل در آن جا است.» و جبرئیل گفت: «خود دانید، و به آسمان عروج کرد.»
رسول الله (ص) گفت: «بندگان فردا در درجات بالا مى روند و به اندازه خردهاشان به خدا نزدیک مى شوند.» و کافران که عقلى ندارند به چیزى دست نمى یابند، بلکه در درکات عذاب به پایین نزول مى کنند. و غافل ماندن انسان از نقش عقل بزرگترین گناه است، بدان سبب که هر نافرمانى و معصیت و گناه از آن برمى خیزد، و این چیزى است که اهل آتش در روز قیامت به اکتشاف آن مى رسند.
آرى اینجاست که به گناه خود اعتراف مى کنند. «فاعترفوا بذنبهم؛ پس به گناهان خود اعتراف مى کنند.» (ملک/ 11) جمله قبلى را از روى ندامت گفتند، ندامت از اینکه چرا در برابر خداى تعالى کوتاهى نموده و خیرى را که خدا برایشان در نظر گرفته بود از دست دادند و در این جمله اعتراف مى کنند به اینکه آنچه کرده اند اثرش همین است که امروز داخل آتش شوند، و جا داشت که آن طور عمل نکنند، و آن گناه و ذنبى که به آن اعتراف مى کنند همین است. چگونه بشر مى تواند در مقابل خدا به گناهش اعتراف نکند در صورتى که حجتى رسا علیه او وجود دارد و هر چیز حتى اندامهایش علیه او گواهى مى دهد؟! و شاید از کلمه «فاعترفوا» علاوه شده بر الهامهاى سیاق، به این نتیجه راهبرى شویم که کافران حق را رد مى کنند در حالى که در عمق جانشان مى دانند که باطل را انتخاب کرده اند، ولى در دنیا به این امر اعتراف نمى کنند.
«فسحقا لأصحاب السعیر؛ پس دورى (از خدا) بهره اصحاب آتش است.» (ملک/ 11) یعنى کیفر ایشان آن است که با عذاب و در زیر پاها خرد و کوفته شوند، و سحق به معنى سخت کوبیدن چیزى است تا به پاره هاى کوچکى همچون شن و آرد یا نرمتر از آن مبدل شود، و به قولى معنى آن دور شدن از رحمت خدا است، و هر دو معنى در واقع یک معنى است، بدان جهت که کوفته شدن در آخرت به معنى اول نتیجه آن است که خدا کافر را از رحمت خود به دور رانده است.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 591
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 24 صفحه 327
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 156
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites