شکنجه تازه مسلمانان به وسیله مشرکین

English 5301 Views |

پس از آنکه مشرکین قریش در مبارزه با اسلام و گسترش روز افزون آن دچار سردرگمی شدند همچنان که گذشت پیشنهاداتی به پیامبر اسلام (ص) و عموی بزرگوارش دادند که هیچ کدام مورد پذیرش ایشان واقع نشد؛ از این رو تصمیم گرفتند شکنجه های مسلمین و تهدیدات ایشان را افزایش دهند. ابن اسحاق در این باره گفته است: سران هر قبیله از قبایل قریش تصمیم گرفتند مسلمانانی که در قبیله خود دارند تحت سخت ترین شکنجه ها، زندان، تبعید، ضرب و شتم و...قرار دهند، پس از همین تصمیم بود که روسای بنی مخزوم مانند ابوجهل، مهاجرانی مانند عمار و سمیه را در زمان داغی هوا به صحرای مکه برده و شکنجه می کردند. عمار و یاسر و سمیه جزء مهاجرینی بودند که به مکه آمده و چون از گزند قبایل مختلف عرب در امان باشند با بنی مخزوم، قبیله معروف و مشهور عرب هم پیمان شدند، اما پس از ظهور اسلام مسلمان شده و از همین جهت مورد شکنجه بزرگان بنی مخزوم قرار گرفتند.

عمار یاسر

عمار پسر یاسر بوده و در همان روزهای اول ظهور اسلام به اسلام گروید، اما اصالتا اهل یمن بود و علت مهاجرت یاسر به مکه آن بود که برادری از وی مفقود شده، لذا یاسر به همراه دو برادر خود حارث و مالک در جستجوی برادر گم گشته به مکه آمدند، چون برادر گم شده شان را نیافتند حارث و مالک به یمن برگشتند اما یاسر در مکه ماند. چون یاسر غریب بود، با ابوحذیفه بن مغیره که از قبیله بنی مخزوم بود هم پیمان شده ابوحذیفه کنیز خود سمیه را به همسری یاسر درآورد و سپس آن کنیز را آزاد کرد. در اثر این ازدواج خداوند عمار را به یاسر و سمیه عطا فرمود. یاسر و عمار و سمیه هر سه از اول کسانی بودند که اسلام آوردند. وقتی اسلام آوردن آنها برای قبیله شان آشکار شد مورد شکنجه قبیله شان قرار گرفتند. در راستای همین آزارها روزی ابوجهل به همراه عده ای از مشرکین به خانه ی یاسر آمده و آن را به آتش کشید، سپس عمار و یاسر و سمیه، را گرفته و زنجیر کردند و آنها را با زور سر نیزه و تازیانه به سمت شنزاری که در مکه بود و به «بطحاء» معروف بود برده و آنقدر ایشان را زدند تا خون از بدنشان جاری شد، آنگاه آتشهایی درست کرده و بر سینه و دست و پای ایشان قرار دادند و بعد از آن سنگ های سخت و سنگینی روی سینه هایشان قرار دادند. این شکنجه ها روزهای دیگری نیز ادامه داشت. روزی در حالیکه عمار و پدر و مادرش در محله بطحاء زیر فشار و سنگینی سنگ ها شکنجه می شدند، رسول خدا (ص) از کنارشان گذر کرده و به آنها مژده ی بهشت داد و برای آزادی شان دعا فرمود سپس به عمار چنین گفت: عاقبت گروه ستمکار تو را خواهند کشت. در اینجا صدای سمیه بلند شد و گفت: شهادت می دهم بدرستی که تو رسول خدا هستی و وعده ات درست و مسلم است. شکنجه گران شکنجه را تشدید می کردند تا وقتی که ایشان به حال غش و بی حالی می افتادند سپس صبر می کردند تا به هوش آیند؛ وقتی به هوش می آمدند مجددا شکنجه را آغاز می کردند.

اولین شهید اسلام

با آنکه شکنجه ها شدت می گرفت اما این سه تن خم به ابروی خود نیاورده و ذکر می گفتند این آرامش و ایمان بالای ایشان سبب خشم ابوجهل شد. او به سمیه گفت: باید خدایان ما را به نیکی یاد کنی و محمد را به زشتی نام ببری یا اینکه کشته خواهی شد. سمیه گفت: مرگ به تو و خدایانت! این جمله سمیه سبب خشم بیش از حد ابوجهل شد. به همین سبب به او مهلت نداد، نخست لگد خود را بر شکم سمیه زده سپس با اسلحه ای که در دست داشت آنقدر به شرمگاه سمیه زد تا از دنیا رفته و به عنوان اولین شهید راه اسلام شناخته شد. ابوجهل پس از سمیه به سراغ یاسر رفت و آنقدر به او لگد زد که او نیز شهید شد. بعد از یاسر سراغ عمار آمد، آنقدر او را شکنجه داد تا عمار ناچار شد آنچه ابوجهل می خواهد بگوید. ابوجهل از او خواست خدایان او را به نیکی یاد کند و... وقتی عمار خدایان ایشان را به نیکی یاد کرد و آنچه خواسته بودند به زبان جاری کرد آنها نیز او را آزاد کردند. عمار پشیمان از عملکرد خود در حالیکه گریه می کرد نزد رسول خدا (ص) آمد، رسول خدا (ص) به او فرمود: دلت را چگونه می یابی؟ عرض کرد: ای رسول خدا دلم را به ایمان محکم و مطمئن می یابم. پس آن حضرت فرمود: ناراحت نباش، باکی بر تو نیست و تو مقصر نیستی اگر از این پس هم تو را تحت شکنجه قرار دادند باز هم همین گونه رفتار کن، چرا که در باره ات نازل شده است: «من کفر بعد ایمانه الا من اکره و قلبه مطمئن بالایمان و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله...»؛ «کسانی که بعد از ایمان کافر شوند بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالیکه قلبشان آرام و با ایمان است آری آنها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده اند غضب خدا بر آنهاست»، (نحل/ 106).
در برخی از نقل ها آمده است سمیه را اینگونه به شهادت رساندند که پاهای او را از دو جهت مخالف بر دو شتر بستد و سپس با حربه ای بدنش را از وسط دو نیم کردند. در قاموس الرجال نیز آمده است عمار برادری به نام عبدالله داشت که او هم پس از پدر و مادرش به شهادت رسید.

بلال حبشی

از دیگر کسانی که تحت شکنجه های شدید مشرکین واقع شد، بلال حبشی بود. بلال ابن ریاح از بردگانی بود که هنگام بعثت رسول اکرم (ص) در مکه زندگی می کرد و بنا به مشهور از بردگان امیه ابن خلف بوده و در میان قبیله «بنی جمع» زندگی می کرد. با ظهور اسلام به دین حق گروید از همین رو امیه ابن خلف او را مورد آزار و اذیت قرار می داد، ظهر هنگام او را به بیرون برده روی سنگهای داغ کف زمین می خواباند سپس سنگ بزرگی روی سینه اش می گذاشت و به او می گفت: به خدا سوگند به همین حال خواهی بود تا بمیری و یا از خدای محمد (ص) دست برداری و لات و عزی را بپرستی. اما بلال پی درپی می گفت: خدای من یکی است. در کتاب اسدالغابه، ابوجهل را شکنجه گر بلال دانسته اند، اما ظاهرا مشهورش همان امیه ابن خلف می باشد. زندگی بلال به همین ترتیب و با شکنجه های سنگین سپری می شد تا اینکه رسول اکرم (ص) او را خریداری نموده و در راه خدا آزاد کرد. در برخی از نقلهای تاریخی آمده است: بلال حبشی و عامر ابن فهیره را که او نیز از شکنجه دیدگان بود ابوبکر خریداری کرد و سپس ایشان را آزاد نمود. در برخی دیگر از منابع تاریخی همچون آثار ابن اثیر آمده است: روزی رسول خدا (ص) به ابوبکر فرمود: اگر چیزی داشتیم بلال را خریداری می کردیم؛ ابوبکر پیش عباس عموی رسول خدا (ص) رفته و جریان را به او گفت، عباس وسیله آزادی بلال را فراهم ساخته و او را از صاحبش که زنی از بنی جمیع بود خریداری کرد.

تحلیل نقل فوق

محقق معاصر علامه جعفر مرتضی عاملی در اینکه ابوبکر آزاد کننده بلال و عامر ابن فهیره باشد ابراز تردید می کند و برای تردید خود چند دلیل می آورد:
1- برخی از تاریخ نگاران مانند ابن اسحاق و واقدی از قول اسکافی یا غیر آن آورده اند: «بلال و عامر ابن فهیره را رسول الله (ص) آزاد کرد». ابن شهر آشوب نیز در مناقب ج 1 ص 171، بلال را از آزاد شدگان رسول الله (ص) برشمرده، فلذا ابوبکر آزاد کننده آنها نمی تواند باشد.
2- اختلاف و تناقض بین نقلهای مختلف این ماجرا سبب ضعف آن شده و پذیرش آنرا دچار مشکل می کند.
3- مدعیان این قول می گویند آیه «فاما من اعطی و اتقی و صدق بالحسنی فسنیسره لالیسری»؛ «سوگند به نور و تاریکی و... که خداوند تشخیص فطری زشتی‌ها و خوبی‌ها را به انسان عطا کرد. هر کس خود را تزکیه کند رستگار می‌شود»، (لیل/7) در شان ابوبکر و به همین مناسبت نازل شده در صورتی که مورخین دیگری گفته اند این آیه، در شان مصعب ابن عمیر نازل شده. ابن عباس و دیگران، آیه را از قول رسول الله (ص) در معنای عام و بدون اختصاص به ابوبکر تفسیر کرده اند. شیعه نیز آیه مذکور را در شان علی (ع) می داند و از ابن ابی حاتم نقل شده که آیه درباره سروده ابن جندب وارد شده.
4- اینکه گفته شده پیامبر (ص) فرمود اگر مالی نزد ما بود بلال را خریداری می کردیم، این قول نمی توند صحیح باشد چرا که در آن زمان اموال خدیجه (س) نزد پیامبر بود و ایشان از آن مال برای گرسنگان طعام تهیه می کردند، فلذا علی القاعده مبلغ لازم برای خریداری بلال را داشته و نیاز نبوده در این کار از ابوبکر یاری بطلبند (سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام- ج 2- ص 63).

خباب

از دیگر افرادی که شدیدا مورد شکنجه مشرکین قرار گرفت خباب بود. خباب به عنوان برده در خانه زنی از خزاعه یا بنی زهره زندگی می کرد و شغل او آهنگری بود. پیامبر اکرم (ص) او را دوست می داشت و پس از ظهور اسلام خباب از اولین کسانی بود که به پیامبر ایمان آورد. وقتی اسلام او برای مشرکین آشکار شد به عنوان شکنجه او را به ریگزارهای مکه برده و در آنجا زره آهنین بر تنش می کردند. زیر نور آفتاب در ساعات گرم روز نگهش می داشتند تا زیر فشار و سنگینی زره و گرمای هوا دست از اسلام بردارد اما او همچنان مقاومت می کرد. وقتی دیدند این نوع شکنجه ها برای از پا درآوردن خباب کافی نیست، آتشی روشن کرده و تن خباب را برهنه کردند سپس او را به پشت روی آتش خواباندند، سپس مردی از قریش آمده و پای خود را روی سینه خباب گذاشت، آنقدر سینه او را فشار داد تا اینکه آتش با پوست و گوشت خباب خاموش شد!
ابن اثیر از شعبی نقل کرده است که وقتی فشار مشرکین روی خباب زیاد شد نزد رسول الله (ص) رفته و عرض کرد: آیا از خدا برای ما درخواست یاری نمی کنی؟ رسول اکرم (ص) در حالیکه صورتش برافروخته و سرخ شده بود فرمود: آنها که پیش از شما بودند به اندازه ای بردبار بودند که گاهی مردی را می گرفتند و زمین را حفر کرده او را در زمین فرو می کردند آنگاه اره برده روی سرش می گذاردند و با شانه های آهنی گوشت و استخوان و رگهای بدنشان را شانه می کردند ولی آنها دست از دین خود برنمی داشتند. خباب همچنان شکنجه ها را تحمل می کرد تا آنکه اسلام گسترش یافته و دیگر مشرکین توان آزار او را نداشتند، اما جای زخمهای پشت او که در اثر آن آتش ایجاد شده بود تا پایان عمر همراه او بود. خباب در سال 37 هجری در کوفه زمانی که حضرت علی (ع) برای جنگ صفین خارج شده بود در اثر بیماری از دنیا رفت.
آنچه گذشت مختصری از شکنجه های نو مسلمانان توسط مشرکین بود، عبدالله ابن مسعود مهیب و دیگران نیز از این شکنجه ها مصون نبودند اما همگی در برابر آزار مشرکین صبر و تحمل کرده و سبب بارور شدن اسلام شدند. درود خدا بر ایشان.

Sources

سید جعفرمرتضی عاملی- سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام- جلد 2

سید هاشم رسولی محلاتی- درسهایی از تاریخ تحلیل اسلام- جلد 3

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites