پیروی از خدا و رسول از عوامل ورود به بهشت
English English 3904 Views |یکی از اسباب و عوامل ورودی آدمی به بهشت موعود پیروی از خدا و اطاعت رسول اوست. در اینجا به چند آیه در این مورد می پردازیم:
1 «و من یطع الله ورسوله یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و ذلک الفوز العظیم* و من یعص الله و رسوله و یتعد حدوده یدخله نارا خالدا فیها و له عذاب مهین؛ هرکس پیرو فرمان خدا و رسول خدا باشد وی را در بهشت هایی درآورد که زیر درختانش نهرها جاری و آن جا جایگاه همیشگی فرمانبرداران خواهد بود. این است سعادت و پیروزی بزرگ و بدیهی است هر کس نافرمانی خدا و رسول کند و از حدود احکام خداوند تجاوز کند او را به آتشی درافکند که همیشه در آن معذب است، و برای او عذاب خوارکننده و ذلت دهنده خواهد بود.» (نساء/ 13 14)
بنابراین ملاک سعادت و شقاوت، اطاعت یا نافرمانى نسبت به خدا و رسول اوست، نه چیز دیگر.
حد به معنى اندازه است که کمتر از آن و زیادتر از آن نباید باشد چنانچه حکماء گفتند (کل شیئى جاوز عن حده انعکس الى ضده) و معلوم است که موضوعات و متعلقات احکام به تمام خصوصیات مدخلیت در احکام دارد. احدى جز ذات اقدس حق عالم به تمام خصوصیات نیست «و کل شیء عنده بمقدار؛ و هر چيزى نزد او اندازهاى دارد.» (رعد/ 8) و فرق بین موضوعات و متعلقات آن است که موضوع چیزهاییست که فعل مکلف به او تعلق می گیرد مثل شرب که فعل مکلف است تعلق به خمر می گیرد مى گویى شرب خمر، و حکم حرمت است که تعلق بفعل مکلف می گیرد مى گویى لا تشرب الخمر بلى بعض موارد حکم موضوع ندارد فقط متعلق دارد مثل (صل و صم) و البته خصوصیات مأخوذه در موضوع حکم و متعلق آن مدخلیت دارد در حکم و مصالح حکم که به منزله علت است که به فقدان آنها حکم از بین می رود. و مراد از این جمله نه این است که حدود الهى منحصر به مسئله میراث باشد بلکه مراد این است که این دستورات جزو حدود الهى است کأنه به تقدیر (من) است تلک من حدود الله.
اطاعت در حفظ حدود الهى است و عمل بر طبق آن و عدم تجاوز از حدود الهى، و این جمله به منزله علت است براى جمله بعد که یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار باشد چنانچه در جمیع قضایاى شرطیه شرط علت جزاء است لکن علت مجعول است یعنى به جعل الهى خداوند دخول جنت را منوط به اطاعت فرموده از راه تفضل نه استحقاق به خلاف عکس که معصیت موجب استحقاق نار می شود چنانچه بیاید و مراد اطاعت در جمیع حدود و اوامر الهى است نه فقط در مورد میراث. (خالدین فیها) و ذلک الفوز العظیم چه رستگارى است بالاتر از دخول جنات متعدده که نهرهایى از زیر درختان و قصرها جارى باشد و در آن مخلد باشند، اللهم ارزقناها بجاه محمد و آله الطاهرین صلى الله علیه و آله و سلم.
هر کس نافرمانى خدا و رسول کند و از حدود الهى تجاوز نماید او را داخل می کند آتش را یعنى در آتش و همیشه در آن معذب است و از براى او است عذاب خوار کننده. این آیه تحدید سختى است براى تعدى در میراث چنانچه معمول بسیارى است که هر کدام از ورثه که قوى باشد نسبت به ضعفاء بالاخص صغار تعدیات زیاد دارند، اولا یک مقدار از نفائس ترکه مثل جواهرات و طلاها و پولها و سند و امثال اینها را مخفى می کنند، و ثانیا دیون و وصیت نامه را منکر می شوند به خصوص دیونى مثل خمس و زکاة و مظالم و نحو اینها. و ثالثا در تقسیم هر چه بهتر است بر خود انتخاب می کنند بلکه غیر وارث به عنوان بزرگترى یا جعل قیمومت قانونى یا به حیله و تزویر بر اموال صغار مسلط می شود بالاخص امروزه که به نام خود ثبت می دهند و مدت اعتراض هم منقضى می شود و مالک قانونى می شوند، و از این آیه و نظائر آن شاید بتوان استفاده نمود که مشمولین این آیات بى ایمان از دنیا می روند زیرا اهل ایمان مسلمان مخلد در نار نیستند، و الله العالم.
2 در آیه ای دیگر بشارت و مژده به گروهى از اهل ایمان است که در مقام اطاعت پروردگار برآمده و بر طبق امر رسول (ص) در جنگ شرکت نمایند براى آنان خلود در نعمت هاى زیاده بر تصور مقرر و آماده خواهد بود: «و من یطع الله ورسوله یدخله جنات تجری من تحتها الأنهار و من یتول یعذبه عذابا ألیما؛ کسی که فرمانبردار خدا و پیامبرش باشد، خداوند او را در بهشتی داخل گرداند که از زیر درختان باغ های آن نهرها جاری است و کسی که از فرمان و دستور خدا رو گرداند او را به عذاب دردناکی شکنجه دهد.» (فتح/ 17)
این آیات وجوب اطاعت خدا و رسولش (ص) را بیان مى کند و مى فهماند که اطاعت رسول (ص) از اطاعت خدا جدا نیست و بر هر مسلمان واجب است که به حکم و قضاى او تن در دهد، که روگردانى از حکم و قضاى او نفاق است. پس پیروى از رسول و پیمودن راه او، اطاعت خدا و رسول او است در شریعتى که تشریع شده، و شاید اینکه نام خدا را با رسول ذکر کرد براى اشاره به این باشد که هر دو اطاعت یکى است، و ذکر رسول با نام خداى سبحان براى این بود که سخن در پیروى آن جناب بود.
منظور از اطاعت از رسول خدا چیست؟
در اطاعت خدا منظور پیروى از احکامى است که به عنوان وحى بر قلب آن حضرت نازل شده و مورد حکم و خطاب تمام مؤمنین هستند. قرآن کریم کلام خدا و وحى حضرت احدیت است براى جمیع مردم. بنابراین اطاعت از خدا یعنى اطاعت از کلام خدا که همان قرآن کریم است. و اما اطاعت از رسول خدا به دو قسمت تقسیم مى شود:
اول: اطاعت در آنچه که خداوند براى تشریع احکام و تفصیل آنها از غیر کتاب به آن حضرت وحى نموده است. چون معلوم است که احکامى را که کتاب خدا بیان مى کند همانا اصول احکام و موضوعات شرعیه است مثلا درباره نماز و روزه و حج و جهاد و زکات و نکاح و قوانین معاملات و سایر عبادات و احکام، کلام خدا از اجمال تجاوز نمى کند و اما کیفیت نماز و روزه و حج و سایر موضوعات را باید از رسول الله آموخت، همان طور که فرمود: صلوا کما رایتمونى اصلى، نماز را خدا واجب کرده ولى ببینید چگونه من نماز مى خوانم، از نقطه نظر شرائط و مقدمات و افعال و اقوالى که در نماز لازم است طبق نماز من شما هم نماز بخوانید. خصوصیات این موضوعات به طور تمام و کمال در قرآن کریم بیان نشده و فقط اصول عبادات و معاملات و احکام بیان شده است. تفصیلات آنها را باید از رسول الله آموخت.
نفس رسول خدا مانند یک ذره بین بسیار قوى آن مجملاتى را که خدا در کتاب وحى نموده است بزرگ و روشن و واضح نموده، شرائط و اجزاء هر عبادت را با کیفیت مخصوص آشکار مى نماید. آیات قرآن به صورت اجمال بر پیغمبر نازل شده و در نفس آن حضرت منعکس گردیده لیکن آن نفس قدسیه حدود و ثغور و تاویل و تفسیر و شان نزول و سایر خصوصیات کتاب خدا را روشن و آشکارا نموده، به طور تفصیل به خارج منعکس مى کند، «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم؛ ما کتاب را به صورت وحى بر تو فرستادیم براى آن که آنچه را به سوى مردم فرستاده شده و احکامى را که براى آنان نازل شده است براى آنان روشن و واضح کنى.» (نحل/ 44) احکام را تفصیل دهى، مراد از آیات را بیان کنى. و به عبارت دیگر مى توان گفت که بیان خصوصیات مسائل و احکام نیز وحیى است که توسط جبرئیل به غیر عنوان قرآن و کتاب خدا بر آن حضرت نازل شده است و معلوم است که بیان رسول خدا در این خصوصیات و تفصیلات جنبه تشریع را دارد.
دوم: اطاعت رسول خدا در آراء شخصیه و اوامر نفسیه راجع به اجتماع مردم مسلمان از آن اوامرى که وظیفه والى و حاکم براى برقرارى نظم و اجتماع امت است و در آنها عنوان تشریع حکم نیست مانند حکومت و بیان وظائف شخصیه مسلمین و نصب ولاة و حکام به ولایات و فرستادن جیوش براى جهاد و نصب قضاة و ائمه جماعت براى رسیدگى به امور اجتماعى و رفع مرافعات و امور دینى مؤمنین.
قال الله تعالى: «انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله؛ ما قرآن را بر تو فرستادیم براى آنکه در بین مردم به آنچه خدا به تو نشان داده حکم دهى.» (نساء/ 105) و البته این حکم در امور شخصیه طبق قوانین قضاء مى باشد. و نیز در تصمیمات رسول خدا در مهمات از امور مانند تجهیز جیوش و نصب امراى لشکر و ارسال آنها براى جهاد به نقاط دور دست و معاهده با اقوام خارج از اسلام طبق مصالحى که خود آن حضرت تشخیص مى داده اند، تمام مسلمین باید بدون قید و شرط مطیع و منقاد آن حضرت باشند گرچه خداوند در مهمات امور آن حضرت را امر به مشورت با مؤمنین نموده است. «و شاورهم فى الامر» (آل عمران/ 159) لکن با جمله متصل فرموده: «فاذا عزمت فتوکل على الله» پیغمبر با مسلمین در عزائم امور مشورت مى نماید ولى در نتیجه، طبق اراده و تصمیمى که خود آن حضرت مى گیرد باید رفتار کند و تمام مسلمین باید اطاعت بنمایند.
از آنچه ذکر شد به دست آمد که با وجود آن که اطاعت رسول خدا در حقیقت اطاعت خدا است چون خدا اطاعت رسول الله را لازم شمرده است کما قال: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله؛ و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر آنكه به توفيق الهى از او اطاعت كنند.» (نساء/ 64) در عین حال اطاعت از خدا یک معنائى دارد و اطاعت از رسول خدا معناى دیگرى. بر مردم لازم است از خدا اطاعت کنند راجع به دستورات قرآن مجید، و از رسول خدا راجع به آنچه که در خصوصیات احکام آن حضرت بیان مى کند و عنوان تشریع دارد و راجع به مصالح مسلمین در آراء شخصیه و فرامین آن حضرت آنچه را که جنبه تشریع ندارد، و شاید همین جهت سر آن باشد که خداوند با دو لفظ «اطیعوا» مؤمنین را امر به پیروى کرده است و اطاعت خدا را از اطاعت رسول خدا جدا شمرده است نه از جهت آن که بعضى از مفسرین گفته اند که این تکرار به جهت تاکید است، چون در اینجا اگر تکرار نمى شد بهتر تاکید را مى رسانید از نقطه نظر اقتران اطاعت خدا و رسول خدا که افاده وحدت اطاعت را در دو مقام مى نمود.
بنابراین طاعت یکى از لوازم عبودیت است. علت هم آن است که در بندگى و عبودیت، مملوکیت وجود دارد؛ یعنى کسى که دیگرى را عبادت مى کند و بندگى او را قبول نموده است در واقع خود را مال او و او را مالک خود قرار داده است. و به عبارت دیگر، خود را در اختیارمعبود قرار داده است، در چنین وضعیتى، اطاعت و فرمانبرى از معبود، امرى حتمى خواهد بود.
حال اطاعت را مى توان چنین تعریف نمود: مطابقت عمل با خواست شخص اطاعت شد. بنابراین، اطاعت مربوط به اعمال است و در عمل، اطاعت معنا پیدا مى کند، در نتیجه مقدار اطاعت بستگى به درجه عبودیت و بندگى دارد، هر مقدار که بندگى انسان بیشتر باشد، به همان نسبت اطاعت او هم بیشتر خواهد شد.
«یا من طاعته نجاة للمطیعین؛ اى کسى که فرمانبریش، نجات فرمانبران است.» در جمله فوق، نتیجه اطاعت از خداوند متعال بیان شده است که همانا نجات باشد. و نجات هم در مقابل هلاکت است، بنابراین، عدم اطاعت از بارى تعالى موجب هلاکت است. به بیان دیگر، چنین مى توان گفت: دنیایى که انسان در آن قرار گرفته است، دنیاى هلاکت است که تمام راههاى آن به نیستى و نابودى انسان منتهى مى شود و تنها یک راه هست که انسان را از این هلاکت عظمى نجات مى بخشد و آن فرمانبردارى و اطاعت از خداوند متعال است.
خداوند متعال در قرآن کریم اطاعت از خود و رسولش را رستگارى بزرگ مى شمرد: «من یطع الله و رسوله فقد فاز فوزا عظیما؛ و هر کس که اطاعت خداوند و رسولش را بنماید، به رستگارى عظیمى دست یافته است.» (احزاب/ 71) و علت اینکه چرا اطاعت رسول از مصادیق اطاعت خداست. توضیح اینکه اطاعت که عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهى مولى، خود یکى از شؤون عبودیت و بردگى براى مولى است، زیرا اگر مولى برده اى را مالک مى شود، هیچ منظورى ندارد جز اینکه مالک اراده و عمل برده باشد، به طورى که برده اش اراده نکند مگر آنچه را که مولى اراده مى کند و هیچ عملى را انجام ندهد مگر آنچه را که مولایش از او بخواهد انجام دهد، پس طاعت مولى نحوه اى از عبودیت عبد است، همچنان که در آیه زیر هم بدان اشاره نموده مى فرماید: «الم اعهد الیکم یا بنى ادم ان لا تعبدوا الشیطان؛ اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد.» (یس/ 60) با اینکه هیچ کس شیطان را به عنوان خدایى نپرستیده، پس منظور از پرستش شیطان همان اطاعت کردن اوست.
پس معلوم شد اطاعت کردن یک مطیع از مطاع خود عبادت آن مطاع است، و چون به جز خداى عز و جل معبودى نیست، پس طاعتى جز براى خدا، و یا هر کسى که خدا اطاعتش را واجب کرده باشد صحیح نیست. در نتیجه معناى آیه مورد بحث چنین مى شود: خداى سبحان را اطاعت کنید، زیرا به جز معبود کسى نباید اطاعت شود، و معبود به حق هم به جز خدا کسى نیست، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنید، و با اطاعت غیر او آن غیر را که یا شیطان است یا هواى نفس شریک خدا نسازید. و به این بیان روشن شد که چگونه جمله مورد بحث در مقام تعلیل است.
Sources
عبدالله جوادی آملی- تفسیرموضوعی- جلد 5 صفحه 254
سید محمدحسين حسيني طهراني- امام شناسی- جلد 2 قسمت اول تفسیر آیه اولوالامر
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 514
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 348
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 4 صفحه 31
محسن قرائتی- تفسیر نور- جلد 2 صفحه 255
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites