تولی و تبری از عوامل ورود به بهشت
English 3363 Views |دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او از دیگر اسباب بهشت است. خدای سبحان یک رنگی و یک چهرگی را ثنا گفته و نفاق و دورنگی را به شدت ناخوش داشته است. در آخرین آیه از سوره مجادله، که از کوبنده ترین آیات قرآن است،خداوند به مؤمنان هشدار مى دهد که جمع میان محبت خدا و محبت دشمنان خدا در یک دل ممکن نیست، و باید از میان این دو یکى را برگزینند، اگر راستى مؤمنند باید از دوستى دشمنان خدا بپرهیزند و الا ادعاى مسلمانى نکنند مى فرماید: «لا تجد قوما یؤمنون بالله و الیوم الآخر یوادون من حاد الله و رسوله و لو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم؛ هیچ گروهى را که ایمان به خدا و روز قیامت دارد نمى یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنها باشند.» (مجادله/ 22)
آرى در یک دل دو محبت متضاد نمى گنجد، و آنها که دم از هر دو مى زنند یا ضعیف الایمانند، و یا منافق، و لذا مى بینیم که در غزوات اسلامى در صف مخالف جمعى از بستگان و خویشاوندان مسلمین بودند، ولى چون خطشان را از خط الهى جدا کرده، و به صفوف دشمنان حق پیوسته بودند، با آنها پیکار کردند، و حتى جمعى از آنها را کشتند. محبت پدران و فرزندان و برادران و اقوام بسیار خوب است، و نشانه زنده بودن عواطف انسانى است، اما هنگامى که این محبت رو در روى محبت خدا قرار گیرد ارزش خود را از دست مى دهد. البته افراد مورد علاقه انسان تنها این چهار گروه که در آیه ذکر شده اند نمى باشد، ولى اینها نزدیکترین افراد انسانند، و با توجه به آنها حال بقیه نیز روشن مى شود.
لذا در آیه مورد بحث سخنى از همسران و اموال و تجارت و خانه هاى مورد علاقه به میان نیامده، در حالى که در آیه 24 سوره توبه همه اینها مورد توجه قرار گرفته، مى فرماید: «قل إن کان آباؤکم و أبناؤکم و إخوانکم و أزواجکم و عشیرتکم و أموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها أحب إلیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتى یأتی الله بأمره و الله لا یهدی القوم الفاسقین؛ بگو اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و قبیله شما، و اموالى که به دست آورده اید، و تجارتى که از کسادش مى ترسید، و مساکن مورد علاقه شما، در نظرتان از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او محبوبتر است در انتظار این باشید که خدا عذابش را بر شما نازل کند، خدا جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمى کند.»
دلیل دیگر عدم ذکر امور دیگر در آیه مورد بحث ممکن است شان نزولهایى باشد که براى آیه ذکر کرده اند، از جمله اینکه حاطب بن ابى بلتعه نامه اى به اهل مکه نوشت و به آنها هشدار داد که ممکن است رسول خدا (ص) براى فتح مکه حرکت کند، هنگامى که این مساله برملا شد عذر آورد که من اقوامى در مکه در چنگال کفار دارم خواستم به مردم مکه خدمتى کنم تا اقوامم در امان باشند!
بعضى نیز گفته اند: آیه درباره عبد الله بن ابى نازل شده که فرزندى با ایمان داشت، روزى دید پیامبر (ص) آب مى نوشد عرض کرد کمى از آب را در ظرف بگذارید تا به پدرم بدهم شاید خدا قلبش را پاک کند، هنگامى که نیم خورده آب نوشیدنى پیامبر (ص) را براى او آورد او از نوشیدن خوددارى کرد و حتى جمله بسیار زشت و زننده و توهین آمیزى نسبت به رسول الله (ص) گفت، پسرش نزد پیامبر (ص) آمد و اجازه قتل پدر را خواست، پیامبر (ص) اجازه نداد و فرمود: با او مدارا کن ولى در دل از اعمال او بیزار باش
سپس به پاداشهاى بزرگ این گروه که قلبشان به طور کامل در اختیار عشق خدا است پرداخته، و پنج موضوع را که بعضى به صورت امداد و توفیق است، و بعضى به صورت نتیجه و سرانجام کار بیان مى کند. در بیان قسمت اول و دوم مى فرماید: آنها کسانى هستند که خدا خط ایمان را بر صفحه قلوبشان نوشته، و با روحى از ناحیه خودش آنان را تقویت فرموده است «أولئک کتب فی قلوبهم الإیمان و أیدهم بروح منه؛ اینانند که خدا ایمان را در دل هایشان تثبیت کرده و آنان را به روحى که حیاتى ویژه به آنان بخشیده.» (مجادله/ 22)
مراد از تایید مؤمنین به روحى از او و بیان اینکه مؤمنان علاوه بر حیات طبیعى از حیات طیبه برخوردارند. «و أیدهم بروح منه» کلمه ی تایید به معناى تقویت است. و ضمیر فاعل در جمله ایدهم به الله بر مى گردد، و همچنین ضمیر در منه. و کلمه ی من ابتدائیه است. و معناى جمله این است که: خداى تعالى این گونه انسانها را به روحى از خود تقویت نمود. و بعضى گفته اند: ضمیر به ایمان برمى گردد، و معناى جمله این است که: خداى تعالى آنان را به روحى از جنس ایمان تقویت کرد، و دلهایشان را با آن روح زنده ساخت. این معنا هم عیبى ندارد. بعضى هم گفته اند: مراد از روح جبرئیل است. و بعضى گفته اند: قرآن است. بعضى دیگر گفته اند حجت و برهان است. و همه این اقوال وجوهى ضعیف است که از جهت لفظ آیه شاهدى ندارد.
نکته اى که در اینجا هست این است که روح به طورى که از معناى آن به ذهن تبادر مى کند عبارت است از مبدأ حیات، که قدرت و شعور از آن ناشى مى شود. بنابراین، اگر عبارت و أیدهم بروح منه را بر ظاهرش باقى بگذاریم، این معنا را افاده مى کند که در مؤمنین به غیر از روح بشریت که در مؤمن و کافر هست، روحى دیگر وجود دارد که از آن حیاتى دیگر ناشى مى شود، و قدرتى و شعورى جدید مى آورد، و به همین معنا است که آیه «أ و من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛ آیا کسى که مرده بود، و ما او را زنده کردیم، و برایش نورى قرار دادیم تا با آن در بین مردم زندگى کند، مثل کسى است که در ظلمتهایى قرار دارد که بیرون شدن از آن برایش ممکن نیست.» (انعام/ 122) به آن اشاره نموده.
نیز آیه شریفه زیر به آن اشاره نموده، مى فرماید: «من عمل صالحا من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة؛ هر کس از مرد و زن عملى صالح کند در حالى که ایمان داشته باشد، او را به زندگى طیبى زنده مى کنیم.» (نحل/ 97) و حیات طیبى که در آیه است ملازم با اثر طیب است. اثر حیات که قدرت و شعور است در زندگى طیب، طیب خواهد بود، و وقتى قدرت و شعور طیب شد، آثارى که متفرع بر آن است یعنى اعمالى که از صاحب چنین حیاتى سر مى زند، همه طیب و صالح خواهد بود، و این قدرت و شعور طیب، همان است که در آیه سوره انعام که چند سطر پیش گذشت از آن تعبیر به نور کرد، و همچنین آیه «یا أیها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید و به پیامبرش محمد ایمانى راستین بیاورید (همه دستورات او را اطاعت کنید) که خداوند به ازاى ایمان و اطاعت شما دو بهره از رحمت خود را به شما ارزانى خواهد کرد و برایتان نورى قرار خواهد داد که در دنیا در پرتو آن حرکت کنید و نیک و بد را بشناسید و در آخرت راه بهشت را بیابید و آن را بپیمایید.» (حدید/ 28)
این حیات، زندگى خاصى است کریم که آثارى خاص و ملازم با سعادت ابدى انسان دارد. حیاتى است وراء حیاتى که مشترک بین مؤمن و کافر است، و آثارش هم مشترک بین هر دو طایفه است. پس این زندگى مبدئى خاص دارد، و آن روح ایمانى است که آیه شریفه آن را روحى سواى روح مشترک بین مؤمن و کافر مى داند.
بر این اساس دیگر اجبارى نداریم وجهى را که در این باب ذکر کرده اند، بپذیریم و بگوییم: مراد از روح نورانیت قلب است (که همان نور علم باشد) که به وسیله آن آرامش و اطمینان حاصل مى شود، و اگر این نور قلب را روح خوانده تسمیه اى است مجازى، از باب مجاز مرسل. چون همین آرامش قلبى است که مایه حیات طیب و ابدى است. و یا از باب استعاره است چون نور قلب همواره ملازم با وجوهى از علم است، که بر قلب آدمى افاضه مى شود. و معروف است که مى گویند: علم مایه حیات قلب، و جهل، مرگ قلب است. پس علم شبیه روحى است که به جسمى بى جان افاضه مى شود، تا زنده گردد. این بود آن وجهى که گفتیم در معناى روح ذکر کرده اند.
بدیهى است این امداد و لطف الهى هرگز با اصل آزادى اراده و اختیار انسان منافات ندارد، چرا که گامهاى نخستین یعنى ترک محبت دشمنان خدا از سوى خود آنان برداشته شده، سپس امدادهاى الهى به صورت استقرار ایمان که از آن تعبیر به کتابت و نوشتن شده به سراغ آنان مى آید. آیا این روح الهى که خداوند مؤمنان را با آن تایید مى کند تقویت پایه هاى ایمان است یا دلائل عقلى یا قرآن و یا فرشته بزرگ خدا که روح نام دارد؟ احتمالات و تفسیرهاى مختلفى ذکر شده ولى جمع میان همه اینها نیز امکان پذیر است خلاصه این روح یک نوع حیات معنوى جدید است که خداوند بر مؤمنان افاضه مى کند. و در سومین مرحله مى فرماید: «و یدخلهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها؛ خداوند آنها را در باغهایى از بهشت داخل مى کند که نهرها از زیر درختان و قصورش جارى است، و جاودانه در آن مى مانند.» (مجادله/ 22)
در چهارمین مرحله مى افزاید: «رضی الله عنهم و رضوا عنه؛ خداوند از آنها خشنود است و آنها نیز از خدا خشنودند.» (مائده/ 119) در برابر مواهب مادى قیامت و جنات و حور و قصور این بزرگترین پاداش روحانى است که به این گروه از مؤمنان داده مى شود، آنها احساس مى کنند که خدا از آنان راضى است و این رضایت مولا و معبودشان که آنها را پذیرفته، و در کنف حمایت خویش قرار داده، و بر بساط قربش آنها را نشانده، لذتبخش ترین احساسى است که به آنها دست مى دهد، و نتیجه اش خشنودى کامل آنها از خدا است.
آرى هیچ نعمتى به پایه این خشنودى دو جانبه نمى رسد، و این کلیدى است براى مواهب و نعمتهاى دیگر، چرا که وقتى خدا از کسى خشنود باشد هر چه تقاضا کند به او مى دهد که او هم کریم است و هم قادر و توانا. چه تعبیر جالبى؟ مى فرماید هم خدا از آنها راضى است و هم آنها از خدا راضى یعنى مقامشان به قدرى بالا رفته است که نامشان در کنار نام خدا، و رضایتشان در کنار رضایت او قرار گرفته است. و در آخرین مرحله به صورت یک اعلام عمومى که حاکى از نعمت و موهبت دیگرى است مى فرماید: «أولئک حزب الله ألا إن حزب الله هم المفلحون؛ آنها حزب الله اند، بدانید حزب الله پیروز است.» (مجادله/ 22) نه تنها پیروزى در سراى دیگر و نیل به انواع نعمتهاى مادى و معنوى در قیامت، بلکه همانگونه که در آیات قبل نیز آمد در این دنیا نیز به لطف الهى بر دشمنان پیروزند، و در پایان جهان نیز حکومت حق و عدالت در دست آنها است.
1- نشانه اصلى حزب الله و حزب شیطان
در دو آیه از قرآن مجید اشاره به حزب الله شده (آیه مورد بحث و آیه 56 سوره مائده) و در یک آیه اشاره به حزب شیطان، در هر دو مورد که از حزب خدا سخن مى گوید روى مساله حب فى الله و بغض فى الله و ولایت اولیاى حق تکیه کرده است، در آیه سوره مائده بعد از بیان مساله ولایت و حکم به وجوب اطاعت خدا و اطاعت رسول و آن کس که در حال نماز زکات پرداخته. امیر مؤمنان على (ع) مى فرماید: «و من یتول الله و رسوله و الذین آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون.»
در آیات مورد بحث نیز روى قطع رابطه دوستى از دشمنان خدا تکیه مى کند، بنابراین خط حزب الله همان خط ولایت و بریدن از غیر خدا و پیامبر و اوصیاى او است. در مقابل به هنگام توصیف حزب شیطان که در آیات قبل در همین سوره به آن اشاره شده، بارزترین نشانه هاى آنها را همان نفاق و دشمنى با حق و فراموشى یاد خدا و دروغ و نیرنگ مى شمرد. قابل توجه این است که در یک مورد مى گوید: فإن حزب الله هم الغالبون و در مورد دیگر مى فرماید: ألا إن حزب الله هم المفلحون و با توجه به اینکه فلاح نیز همراه با پیروزى و غلبه بر دشمن است هر دو آیه به یک معنى باز مى گردد، با این قید که فلاح و رستگارى مفهومى عمیقتر از مفهوم غلبه و پیروزى دارد، چرا که وصول به هدف را نیز مشخص مى کند. و بر عکس حزب شیطان را به زیانکارى و شکست و ناکامى در برنامه ها و بازماندن از مقصد توصیف مى نماید.
مساله ولایت به معنى خاص، و حب فى الله و بغض فى الله به معنى عام، مساله اى است که در روایات اسلامى روى آن تاکید فراوان شده است، تا آنجا که سلمان فارسى به امیر مؤمنان على (ع) عرض مى کند: هر زمان خدمت پیامبر (ص) رسیدم دست بر شانه من زد و اشاره به تو کرد و فرمود:«اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند!؛ یا ابا الحسن ما اطلعت على رسول الله الا ضرب بین کتفى و قال یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون». و در مورد دوم یعنى ولایت عامه در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام (ص) مى خوانیم: «ود المؤمن للمؤمن فى الله من اعظم شعب الایمان؛ دوستى مؤمن نسبت به مؤمن براى خدا از مهمترین شعبه هاى ایمان است.»
در حدیث دیگرى آمده است که خداوند به موسى وحى فرستاد آیا هرگز عملى براى من انجام داده اى؟ عرض کرد: آرى براى تو نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، انفاق کرده ام، و به یاد تو بوده ام، فرمود: اما نماز براى تو نشانه حق است، و روزه سپر آتش، و انفاق سایه اى در محشر، و ذکر نور است، کدام عمل را براى من به جا آورده اى اى موسى؟! عرض کرد: خداوندا خودت مرا در این مورد راهنمایى فرما، فرمود: هل والیت لى ولیا؟ و هل عادیت لى عدوا قط؟ فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض فى الله! آیا هرگز به خاطر من کسى را دوست داشته اى؟ و به خاطر من کسى را دشمن داشته اى؟ اینجا بود که موسى دانست برترین اعمال حب فى الله و بغض فى الله است (دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا). و در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم که فرمود: «لا یمحض رجل الایمان بالله حتى یکون الله احب الیه من نفسه و ابیه و امه و ولده و اهله و ماله و من الناس کلهم؛ هیچکس ایمانش به خدا خالص نمى شود مگر آن زمانى که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش و همه مردم باشد.»
روایات در این رابطه، هم در جانب مثبت (دوستى دوستان خدا) و هم در طرف منفى (دشمنى با دوستان خدا) بسیار است که ذکر همه آنها به طول مى انجامد، بهتر است این سخن را با حدیث پر معناى دیگرى از امام باقر (ع) پایان دهیم، فرمود: «اذا اردت ان تعلم ان فیک خیرا، فانظر الى قلبک فان کان یحب اهل طاعة الله عز و جل و یبغض اهل معصیته ففیک خیر، و الله یحبک، و اذا کان یبغض اهل طاعة الله، و یحب اهل معصیته، لیس فیک خیر، و الله یبغضک، و المرء مع من احب؛ اگر بخواهى بدانى آدم خوبى هستى نگاهى به قلبت کن، اگر اهل طاعت خدا را دوست دارى، و اهل معصیتش را دشمن، بدان آدم خوبى هستى، و خدا تو را دوست دارد، و اگر اهل طاعتش را دشمن دارى و اهل معصیتش را دوست، چیزى در تو نیست، و خدا تو را دشمن دارد، و انسان همیشه با کسى است که او را دوست دارد.»
2- پاداش حب فى الله و بغض فى الله
چنان که در آیات فوق دیدیم خداوند براى کسانى که عشق او را بر همه چیز مقدم شمرند و هر علاقه اى را تحت الشعاع علاقه به او قرار دهند، دوستان او را دوست دارند و دشمنان او را دشمن، پنج پاداش بزرگ مقرر داشته که سه پاداشش را در همین جهان به آنها مى دهد و دو پاداش را در قیامت.
نخستین موهبت در این جهان، استقرار و ثبات ایمان آنها است، چنان نقش ایمان را بر قلوبشان مى زند که دست حوادث و طوفانهاى زندگى نتواند آن را محو سازد، و از این گذشته با روح تازه اى آنها را تایید و تقویت مى کند، و در مرحله سوم آنها را در حزب خویش جاى مى دهد و بر دشمنان پیروز مى سازد. در آخرت نیز بهشت جاویدان با تمام نعمتهایش در اختیار آنها قرار مى دهد، و علاوه بر آن، خشنودى مطلق خویش را از آنان اعلام مى دارد. در حدیثى از امام صادق (ع) مى خوانیم: «ما من مؤمن الا و لقلبه اذنان فى جوفه: اذن ینفث فیها الوسواس الخناس! و اذن ینفث فیها الملک! فیؤید الله المؤمن بالملک، فذلک قوله و أیدهم بروح منه؛ هر مؤمنى قلبش دو گوش دارد، گوشى که در آن وسواس خناس مى دمد، و گوشى که فرشته در آن مى دمد، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تقویت مى کند، و این همان است که مى فرماید: و أیدهم بروح منه.»
در حدیث دیگرى از امام باقر (ع) در تفسیر کلام پیامبر گرامى اسلام (ص) که مى فرماید: «اذا زنى الرجل فارقه روح الایمان؛ هنگامى که انسان زنا کند روح ایمان در آن حال از او جدا مى شود.» آمده است: این روح ایمان همان است که خداوند در قرآن فرموده: «و أیدهم بروح منه؛ آنان را به روحى که حیاتى ویژه به آنان بخشیده.» (مجادله/ 22) از احادیث فوق، گستردگى معنى روح ایمان و شمول آن نسبت به فرشته و مرتبه عالى روح انسانى روشن مى شود، در ضمن این حقیقت را نیز نشان مى دهد که با وجود این مرحله از روح ایمان انسان آلوده گناهانى همچون زنا و شرب خمر و امثال آن نمى شود. خداوندا! اگر این روح ایمان را به ما عنایت کنى بزرگترین لطف را در حق این بندگان ضعیفت فرموده اى و دیگر غمى ندارند. پروردگارا! ما را به دوستى دوستانت و دشمنى دشمنانت موفق دار، و از دوستى با دشمنانت و دشمنى با دوستانت بر کنار فرما! بار الها! تو وعده پیروزى به مؤمنان راستین داده اى و آنها را حزب الله شمرده اى، اجازه ورود در این حزب را به ما مرحمت فرما و پیروزیت را شامل حال ما گردان (آمین رب العالمین).
پیامبر اکرم (ص) فرمود: دشمنان علی (ع) اهل نفاق و تجاوزند. اینان برادران شیاطین هستند که «یوحی بعضهم إلی بعض زخرف القول غرورا؛ همانا شیاطین به دوستان خود سخنان فریبنده اظهار می کنند.» (انعام/ 112) اما دوستان علی (ع) و اولاد او کسانی هستند که خداوند در کتاب خود از آنان چنین یاد کرده است: لاتجد قوما یؤمنون....» (مجادله/ 22)
امام باقر و صادق (ع) در تفسیر «وأیدهم بروح منه؛ آنان را با روحی از جانب خود تأیید کرده.» می فرماید: آن روح الهی ایمان است. البته غالب موارد یاد شده از سنخ جری، تطبیق و بیان مصداق است، گرچه مصداق کامل آنها اهل بیت عصمت (ع) هستند.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 19 صفحه 340
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 469
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 277
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites