عوامل ورود به بهشت دل آرام

English 3797 Views |

دلی که به یاد خدا آرام گرفته، مطمئن و استوار گشته سرانجام به سوی خدا و به بهشت ویژه ی الهی درخواهد آمد. آیا عذاب وحشتناک دوزخ بهتر است یا سرنوشت مؤمنانى که براى زندگى دیگر خویش از پیش خرج کردند و به آبادى آخرت خود پرداختند، و جانهاى آنان به آرامش ایمان اطمینان حاصل کرد، و به مؤثرات برتر و بالاتر از ماده صعود کردند، و چه بسا مالک آن شدند ولى آن نتوانست هرگز مالک آنان شود، پس آزاد زیستند، و خوشبخت از دنیا رفتند، و چون ملک الموت با آنان روبرو شد، به ایشان خوشامد گفت، و در نخستین ساعت از زندگى ابدى خود با بشارت طرف خطاب واقع شدند که: «یا أیتها النفس المطمئنة* إرجعی إلی ربک راضیة مرضیة* فادخلی فی عبادی* و ادخلی جنتی؛ ای نفس قدسی و به یاد خدا دل آرام، در حالی که از قضای خدا خشنودی و تمام عقاید و اخلاق و اعمال تو مورد پسند خدا است به سوی پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من وارد و در بهشت من داخل شو.» (فجر/ 27 ـ 30) این کلام زیبا و شورآفرین هر انسانی را شیفته دریای بی کران رحمت، مهربانی و لطف می سازد و دل را به یاد آن سرای دل انگیز و شادمانی بخش می شوراند. امام صادق (ع) می فرماید: برای مؤمن در هنگام مرگ، رسول خدا (ص)، امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن، حسین و ائمه طاهرین (ع) تمثل یافته، نمودار می شوند.
به او گفته می شود رسول خدا، امیرالمؤمنین، فاطمه، حسن، حسین و ائمه (ع) رفقای تو هستند. آنگاه او چشم می گشاید و می نگرد. در این هنگام ندا کننده ای از جانب رب العزة ندا می دهد: ای دلی که آرام یافته ای به محمد و اهل بیت او، با ولایت به سوی پروردگارت شادمان برگرد. از ثواب و پاداش خرسند باش و در جمع بندگان من، یعنی محمد و اهل بیتش داخل شو و در بهشت من در آی. در این هنگام هیچ چیز محبوب تر از این نیست که روح از بدن مؤمن مفارقت کند و به نداکننده بپیوندد.
مؤمن در میان بیم و امید زندگى مى کند، پس اگر احساس او به تفریط در برابر خدا سبب پیدایش ترس شود، یقین او به بزرگ بودن چشم پوشى و گسترده بودن رحمت خداى متعال، او را امیدوار مى سازد. و همه ترس او از عاقبت بد و از آن است که خدا حسنات او را نپذیرد، و از سیئاتش در نگذرد، و از این که در ساعت کوچ کردن از دنیا بر وى معلوم شود که حسابهاى او درست نبود، و چنان که امید داشته از اصحاب بهشت نیست. آیا مناجات امام سجاد على بن الحسین (ع) را نشنیده اى که گفت: «کاش مى دانستم که آیا مادرم مرا براى تحمل بدبختى آفرید یا براى کشیدن سختى بزرگ کرد، پس کاش مرا نزاده و بزرگ نکرده بود، و کاش مى دانستم که آیا مرا از اهل سعادت قرار داده و به نزدیکى و مجاورت خودت مخصوص کرده اى، تا از این خبر چشمم روشن شود و قلبم آرام گیرد.»
پس چون نداى الهى در هنگام مرگش بدین گونه رسید که: یا أیتها النفس المطمئنة، آرام گرفت، و بشارت شامل حال او شد و از شادى لبریز شد... در چنین صورتى مرگ پاکیزه و دوست داشتنى مى شود، بدان سبب که بازگشت بنده اى بخشنده به سوى پروردگارى مهربان است که بدین گونه او را به مهمانى مى خواند: «ارجعی إلى ربک راضیة مرضیة؛ خرسند و پسندیده و مورد رضاى خدا به پروردگارت بازگرد.» (فجر/ 28) جانهاشان به آفریننده خود اطمینان حاصل کرد، و بر خدا توکل کردند، و به قضا و قدر او تسلیم شدند، و ثروتمندى آنان را گمراه نکرد، و آن را برات آمرزش نینگاشتند، و فقر مایه هزیمت ایشان نشد، و آن را همچون لعنت الاهى در نظر نگرفتند... به همین سبب خدا آنان را به نعیم جاودانه شادمان کرد، و آگاهشان ساخت که از ایشان راضى و خرسند است، و چه شیرین است ساعت ملاقات ایشان با دوست و انیس خود، و چه مایه شگفتى است کلمات محبت آمیزى که مبادله مى شود.
در حدیث قدسى از خداى عز و جل آمده است که در حق زاهدان و اهل خیر و اهل آخرت چنین گفته است: «سوگند به عزت و جلالم، که چون روحهاى ایشان از بدنهاشان خارج شود، با یک زندگى پاکیزه ایشان را زنده مى کنم، و ملک الموت را بر ایشان مسلط نمى سازم، و در گرفتن روح آنان کسى جز خودم دخالت ندارد، و درهاى همه آسمانها را به روى ارواح ایشان مى گشایم، و همه حجابها را از برابر چشمانشان دور مى کنم، به آراستن باغهاى بهشت و به زفاف حوران بهشتى و به درود فرستادن فرشتگان و به میوه دار شدن درختان بهشتى فرمان مى دهم، و به بادى از بادهاى زیر عرش دستور مى دهم تا کوه هایى از کافور و مشک اذفر با خود بردارند و به صورت مواد سوختنى بدون آتش درآیند و بر او داخل شوند، و میان من و روح او پرده اى نخواهد بود، پس هنگام گرفتن روحش مى گویم: بر من خوش آمدى، با کرامت و شادمانى در رحمت و رضوان صعود کن. و آنان را نعمتى دایمى است که جاودانه در آن مى مانند، و در نزد خدا براى ایشان پاداشى بزرگ است.»
در همین حدیث آمده است: «و هنگامى که بنده در حال مرگ است، بالاى سر او فرشتگانى مى ایستند که به دست هر یک از ایشان جامى از آب کوثر و جامى از شراب است، و آن را به روح او مى نوشانند تا سختى و تلخى مرگ از میان برود، و به بزرگترین شادى او را بشارت مى دهند، و به او مى گویند: پاکیزه شدى و جایگاهت پاکیزه است، تو به سوى خداوند عزیز حکیم، و دوست نزدیک، پیش مى روى. پس روح از دست فرشتگان پرواز مى کند و سریعتر از یک چشم به هم زدن به جانب خدا صعود مى کند، و هیچ حجاب و پرده اى میان او و خدا بر جاى نمى ماند، و خداى عز و جل مشتاق او است، و بر سرچشمه اى نزدیک عرش مى نشیند، و سپس به او گفته مى شود: دنیا را چگونه ترک کردى؟ و او مى گوید:
خدایا، سوگند به عزت و جلالت که مرا علمى نسبت به دنیا نیست، از آن زمان که مرا آفریدى، من از تو مى ترسیدم، پس خداى تعالى به او مى گوید: اى بنده من، راست گفتى، جسد تو در دنیا بود، و روحت با من، تو در برابر منى، از پنهان و آشکارت آگاهم، بخواه تا به تو ببخشم، این بهشت من است پس در آن پرواز کن، و این همسایگى من است. پس در آن سکونت گزین، و آن گاه روح مى گوید: خدایا خودت را به من شناساندى پس به آن از همه آفریدگان تو بى نیاز شدم، قسم به عزت و جلالت که اگر خرسندى تو در آن باشد که بند بند من از یکدیگر جدا شود، و صد بار با سخت ترین شکل کشتن کشته شوم، خرسندى تو را بیشتر دوست مى دارم، خدایا، چگونه به خود غره شوم، که اگر تو مرا اکرام نکنى خوارم، و اگر یاریم نکنى معذبم، و اگر به من نیرو ندهى ضعیف و ناتوانم، و اگر به یاد خود مرا زنده نگاه ندارى مرده ام، و اگر پوشندگى تو نبود، در نخستین بار که معصیت تو کردم رسوا مى شدم، خدایا چگونه تو را راضى نکنم در حالى که عقل مرا چندان کامل کردى که تو را شناختم، و حق را از باطل و امر را از نهى و دانش را از نادانى و روشنایى را از تاریکى باز شناختم، پس خداى عز و جل مى گوید: قسم به عزت و جلالم که در هیچ وقت از اوقات میان خودم و تو حجابى فراهم نمى آورم، بدین گونه با دوستانم عمل مى کنم.»
سپس خدا روح مؤمن را پس از گرفتن آن در گروه رستگاران از بندگان صالح خود داخل مى کند که در آن انس گرفتن و صفاى دو طرفى است. «فادخلی فی عبادی؛ پس در میان بندگان من داخل شو.» (فجر/ 29) یعنى به صف آنان بپیوند و با ایشان قرین شو. عبد مطلق که از تحت عبودیت حق بیرون نرفته طرفة العینى که حتى ترک اولى هم از او صادر نشده خاص محمد و آل او است که خداوند آنها را به عبودیت پذیرفته که حتى بر مقام رسالت مقدم داشته که مى گویى: اشهد أن محمدا عبده و رسوله. دخول در عباد حشر با این خاندان است چنانچه اخبار بر این معنى ناطق است. از کلینى مسندا از حضرت صادق (ع) حدیث مفصل است در ذیل آن می فرماید: (فادخلى فى عبادى یعنى محمدا و اهل بیته)، و قریب همان مفاد از ابن بابویه که در ذیل آن می فرماید: (فى عبادى یعنى محمدا و اهل بیته). مهمانسراى خدا و منزل کرامت او، یعنى بهشت، پذیراى او مى شود که هر کس به آن درآید، هرگز از آن خارج نخواهد شد. «و ادخلی جنتی؛ و به بهشت من درآى.» (فجر/ 30) امید آن که خدا ما را از اهل بهشت خود قرار دهد که او شنونده دعاء است.
طمأنینه و اطمینان در لغت به معنى سکونت بعد از اضطراب آمده قوله تعالى و لتطمئن به قلوبکم و لکن لیطمئن قلبی و قوله تعالى ألا بذکر الله تطمئن القلوب اشاره به اینکه قلب انسان به یاد خدا و ذکر او و دوام توجه به حضرت او به مقام اطمینان می رسد و سکونت نفس می یابد پس از آنکه متوحش و متزلزل بود و از نفس اماره کى ترقى می نماید و داراى نفس مطمئنه می گردد آن وقت از کسانى می گردد که درباره او فرموده و قلبه مطمئن بالإیمان آیا در چه موقعى خطاب ارجعى به انسان می رسد شاید موقع مردن باشد و شاید وقت زنده شدن در قیامت آن وقتى باشد که مردگان از قبر به میعادگاه پروردگار می شتابند اگر چه به دلالت آیات بالا موقع قیامت چنین خطابى می رسد لکن مناسب تر همان موقع جان دادن باید باشد که از راه فضل و کرم چنین خطابى برسد و انسان به گوش جان بشنود و به اشتیاق تمام دست از جان و مال و اولاد بردارد و بازگشت نماید به طرف معشوق و آن کسى که سالهاى دراز به اشتیاق ملاقات او گذرانیده و در طریق صعود به سوى او چه مشقتها و بیچارگیها کشیده و محبت او را در دل خود پرورانیده و به یاد او انس گرفته حال البته که وقت سختى و درماندگى او است جا دارد که خداى مهربان وى را به کلمه ارجعى بنوازد و به سوى رحمت خود دعوتش نماید.

این صاحبان نفس مطمئنه که لایق چنین خطابى می باشند کیانند؟
ظاهرا کسى داراى نفس مطمئنه می گردد که در مقام ترقى و تعالى تمام مراتب کمال را پیموده و در مقام معرفت به مرتبه (عین الیقین) یا (حق الیقین) رسیده و روح و نفس و روان وى در فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر متمکن و متمرکز گردیده و نفس وى از امارگى و لوامه گى ترقى نموده و حائز مرتبه اطمینان و یقین گردیده و ایمان وى از روى و جدان و شهود پدید گردیده آن وقت می رسد به مقامى که در شأن او فرموده فلا تعلم نفس ما أخفی لهم من قرة أعین و چنین نفسى داراى دو کرامت است هم راضى است و هم مرضى در مجراى تقدیرات مثل مرده به دست غسال هیچ اراده و رأى اندیشى اظهار نمی دارد به آنچه واقع شده و می شود ولو بر خلاف اراده و میل وى باشد با کمال رضایت گردن نهد و دانسته و فهمیده و به رضاى خاطر خطرات را استقبال می نماید و اوامر او را به جان خریدارى می کند و از آنچه بر خلاف امر او است خوددارى می نماید و چنین کسى مرضى و خدا از او راضى است و مورد فضل و احسان غیر متناهى الهى واقع گردیده فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنتی اى کسى که صاحب نفس مطمئنه گردیده اى و از خودخواهى و هوى پرستى بیرون آمده و به مقام عبودیت و بندگى نائل گردیده اى داخل شو در بندگان خالص من و داخل شو در بهشت رضوان که آرام گاه تو است و در دار کرامت و در جوار قدس و در مقام امین قرار گیر إن المتقین فی مقام أمین از بعض روایات چنین نقل می کنند که وقتى ملک الموت حاضر می گردد براى قبض روح مؤمن. و وى به جزع و فزع می افتد. ملک الموت گوید نترس و جزع مکن قسم به آن کسى که محمد (ص) را به پیمبرى مبعوث گردانیده که من بر تو مشفق تر و مهربان تر از پدر مهربانم نسبت به اولاد خود.
چشم خود را باز کن و ببینو وقتى محتضر چشم خود را باز می کند می بیند مثالهاى محمد (ص) و ائمه طاهرین را و به وى گویند اینها رفقاى تواند نظر کن و ببین و از طرف رب العزة به وى خطاب می رسد یا أیتها النفس المطمئنة که مطمئن و ثابت گردیده اى در ولایت و محبت و اطاعت اینان ارجعی إلى ربک برگرد به سوى پروردگار خود (راضیة) در حالى که راضى به ولایت اینها بوده اى (مرضیة) راضى گردیده می شوى به ثواب. فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی پس از این ندا و چنین الطافى چیزى نزد او محبوب تر از تسلیم کردن روح و ملحق گردیدن به این نداء رحمانى نیست.


روایتى درباره کیفیت قبض روح مؤمن
و در کافى به سند خود از سدیر صیرفى روایت آورده که گفت: به امام صادق (ع) عرضه داشتم: فدایت شوم، یابن رسول الله آیا مؤمن از مرگ و قبض روح خود کراهت مى دارد؟ فرمود: نه به خدا سوگند، وقتى فرشته مرگ نزدش مى آید تا روحش را قبض کند، مؤمن به جزع در مى آید، و ملک الموت به او مى گوید: جزع مکن، اى ولى خدا، به آن خدایى که محمد (ص) را به نبوت مبعوث کرده من نسبت به تو دلسوزتر و مهربانتر از پدرى مهربان هستم، اگر پدرت اینجا بود بیش از من به تو مهر نمى ورزید، چشم خودت را باز کن و ببین.
آن گاه فرمود: در آن هنگام رسول خدا (ص) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریه او در برابرش ممثل مى شوند، و به وى گفته مى شود: این رسول خدا (ص) است، و این امیر المؤمنین و این فاطمه، و این حسن و این حسین و اینان امامان از ذریه اویند، که همه رفقاى تو هستند. فرمود: پس مؤمن چشم خود باز نموده حضرات را تماشا مى کند، در این هنگام ندا کننده اى از طرف رب العزة روح او را ندا مى کند و مى گوید: "یا أیتها النفس المطمئنة..."، اى نفسى که با دیدن محمد و اهل بیتش (ع) اطمینان یافتى، به سوى پروردگارت برگرد، در حالى که به ولایت راضى و به ثواب مرضى هستى، پس داخل در بندگان من شو، یعنى در زمره محمد و اهل بیتش در آى، و داخل جنت شو، پس در آن هنگام هیچ چیزى در نظرش محبوب تر از مرگ و ملحق شدن به منادى نیست.

Sources

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 481

محمد تقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 18 صفحه 101

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 15 صفحه 137

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 272

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information