صفات انسانهای شایسته

English 3017 Views |

چون قرآن رساله اى از خدا و پیمانى با انسان است، در آن بیان هر چیز آمده است تا هیچ کس براى پشت کردن به آن و رو کردن به چیزى جز آن از راهها و روشها حجت و بهانه اى نداشته باشد، و انسان در آن سنتهاى آفریدگار را در زندگى مشاهده مى کند، و نیک و بد را مى خواند، و نیز حق و باطل، و بهشت و دوزخ، و دنیا و آخرت را... از آشکارترین چیزها در قرآن شناساندن انسان به خود او است، چه انسان نادان آفریده شده، و نسبت به نزدیکترین چیزها به وى (که نفس خود او است) جاهل است و در این خطرى بزرگ براى او نهفته است، چه گاه جهل به خود آدمى را به شرک به خدا دعوت مى کند، و گاه او را به پرداختن به ارتکاب خطاهاى رسوا در رهبرى نفس و تربیت آن وا مى دارد... و به همین سبب توجهى اساسى در قرآن به بحث درباره موضوع ذات انسان اختصاص یافته، و نیز به بیان مهمترین صفات و طبایع این ذات: «إن الإنسان خلق هلوعا؛ انسان آزمند آفریده شده است.» (معارج/ 19) و بیان قرآن از معنى هلع آشکارتر و بلیغ تر از بیان هر مفسر و ادیب است، چه مى گوید: «إذا مسه الشر جزوعا؛ چون بدى به او رسد، جزع و فزع مى کند.» (معارج/ 20)
طعمه حالات خوف نفسانى مى شود، پس توازن نفسى و فکرى و رفتارى خویش را از دست مى دهد، و به مرز شکست و نومیدى مى رسد. و آن شرى که مراد آیه است شامل همه حوادث سلبى مادى و معنوى مى شود، پس زیان اقتصادى شر است، و از دست دادن دوستان شر، و بیمارى شر و... و... اگر در حوادث منتهى به خودکشى و حالات نفسى در جهان به تحقیق بپردازیم، خواهیم دریافت که بیشتر آنها به صفت هلع (جزع) در نزد انسان بازمى گردد. و خداوند متعال مى گوید «مسه» بدان جهت که مس و تماس خیر یا شر با انسان کمترین خیر یا شرى است که به او برسد. «و إذا مسه الخیر منوعا؛ و چون خیرى به او برسد و با او تماس پیدا کند، از رسیدن آن به دیگران جلوگیرى مى کند.» (معارج/ 20) سبب آن خودخواهى مفرطى است که دارد، و بخلى که بر اثر آن «و إنه لحب الخیر لشدید؛ خیر را تنهاى براى خود مى خواهد.» (عادیات/ 8) و به حق در روایت چنین آمده است: «خدا بر بنده اى یک در از امر دنیا را نمى گشاید مگر این که همانند آن درى از حرص را بر او بگشاید.»
آنچه آشکار است این که صفت هلع صفتى ذاتى و جایگزین شده در طبیعتهاى نخستین انسان است، و خدا آنها را بیان مى کند و به مذمت آنها مى پردازد تا آنها را به ما معرفى کند و بر حذر دارد تا از آنها اجتناب کنیم، و در این چیزى از جبر وجود ندارد، بدان سبب که خداوند متعال آدمى را در بهترین تقویم آفریده است، ولى ذات او تمرکز یافته در نادانى و ضعف و شتاب و نظایر اینها است که تغییر نپذیرفته است. اگر کسى شب هنگام شمعى را روشن کند که اطراف آن را در روشنى قرار دهد، در معرض ستایش قرار مى گیرد، ولى از تاریک بودن محیط کسى او را نکوهش نمى کند چه این ساخته او نیست، و به همین گونه آدمى از دو گونه آفریده شده است: نور (از خدا) و تاریکى (از نفس خودش)، و خداى متعال گفته است: «ما أصابک من حسنة فمن الله و ما أصابک من سیئة فمن نفسک؛ هر خیرى به تو رسد از جانب خداست و هر ناگوارى به تو رسد از خود توست. ما تو را براى مردم به رسالت فرستادیم و به تو سمتى دیگر ندادیم تا بتوانى خوشى یا ناگوارى برایشان بیاورى.» (نساء/ 79)
دیگر چیزهایى که در انسان است، همچون تجلیاتى از نیرو و ضعف و خیر و شر، همه سایه هایى از این دو گونه است، چیزى که هست بر انسان لازم است که در آن بکوشد تا بر تاریکى و سایه هاى موجود در نفس خود غالب شود، و نور و تابش آن را رشد دهد، و هلع یکى از سایه هاى تاریکى است که باید با سعى و عزم کردن اراده خود بر آن پیروز شود. خداى تعالى نهفته هاى نفس بشر را از خیر و شر به او معرفى کرده است، و به او اراده انتخاب و اختیار داده است تا به وسیله آن از صفات بد و طبایع آن در صورتى که بخواهد تجاوز کند، یا در راه آنها روانه شود، و براى وى راهى را که چون از آن برود سالم مى ماند معین کرده است. پس آیا برنامه قرآن براى درمان صفت هلع در نزد انسان چگونه است؟
حضور آخرت در ذهن و فهم آدمى به صورت نفسى و فکرى، چه هر کس که از هراسها و صحنه هاى آن یاد کند و به یاد آنها باشد، هیچ شرى از دنیا به هر درجه که باشد، نمى تواند او را به جزع و ناشکیبایى وادارد، چه پیوسته از دنیا به این شر پراکنده مشغول است، بلکه او را چنان مى بینى که همچون مؤمنان با آرامش و طمأنینه زندگى مى کند: «الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ همانان که چون پیشامد ناگوارى به آنان برسد مى گویند: ما از آن خداییم و به سوى او بازمى گردیم.» (بقره/ 156) به همان گونه که چون خیرى به او رسد چندان از خود بى خود و شادمان نمى شود که مانع ترس او از عذاب و طمع او به ثواب گردد... و شاید این اندیشه براى ما رابطه میان سخن گفتن قرآن از منظره هاى قیامت (معارج/ 8- 18) و سخن گفتن از انسان (معارج/ 19- 21) را آشکار سازد. پژوهنده در آیات قرآنى به این نتیجه مى رسد که وحى سخنى از صفات بد و سلبى انسان نمى گوید مگر آن که با سخن گفتن از آخرت زمینه را براى ما فراهم نیاورده باشد، یا یادآورى از آخرت را به آن ملحق کند که درمان شفا دهنده اى براى آن است.
قرآن به ذکر اوصاف انسانهاى شایسته به صورت یک استثنا ضمن بیان نه صفت از اوصاف بر جسته پرداخته، مى گوید: «إلا المصلین؛ مگر نمازگزاران.» (معارج/ 22) «الذین هم على صلاتهم دائمون؛ همان نمازگزارانى که نمازهاى خود را تداوم مى بخشند.» (معارج/ 23) این نخستین ویژگى آنهاست که ارتباط مستمر با درگاه پروردگار متعال دارند، و این ارتباط از طریق نماز تامین مى گردد، نمازى که انسان را از فحشاء و منکر باز مى دارد، نمازى که روح و جان انسان را پرورش مى دهد، و او را همواره به یاد خدا مى دارد، و این توجه مستمر مانع از غفلت و غرور، و فرو رفتن در دریاى شهوات، و اسارت در چنگال شیطان و هواى نفس مى شود. بدیهى است منظور از مداومت بر نماز این نیست که همیشه در حال نماز باشند، بلکه منظور این است در اوقات معین نماز را انجام مى دهند.
اصولا هر کار خیرى آن گاه در انسان اثر مثبت مى گذارد که تداوم داشته باشد، و لذا در حدیثى از پیغمبر اکرم (ص) مى خوانیم: «ان احب الاعمال الى الله ما دام و ان قل؛ محبوبترین اعمال نزد خدا چیزى است که مداومت داشته باشد، هر چند کم باشد.» قابل توجه اینکه در حدیثى از امام باقر (ع) مى خوانیم: منظور این است هر گاه انسان چیزى از نوافل را بر خود فرض مى کند همواره به آن ادامه دهد. و در حدیث دیگرى از همان امام (ع) نقل شده که فرمود: این آیه اشاره به نافله است، و آیه «و الذین هم على صلاتهم یحافظون؛ و آنان که بر نماز خود مراقبت دارند و آداب کمال آن را رعایت مى کنند.» (معارج/ 34) ناظر به نماز فریضه. این تفاوت ممکن است از اینجا باشد که تعبیر به محافظت مناسب نمازهاى واجب است که دقیقا آنها را باید در وقتهاى معین انجام داد، اما تعبیر به تداوم مناسب نمازهاى مستحب است، چرا که انسان مى تواند آنها را انجام دهد و گاه ترک کند.
نمازى که معراج مؤمنان براى رسیدن به فضیلت و وسیله اى براى تزکیه و تربیت ذاتى است. آیا این وسیله اى نیست که خدا به ما سفارش کرده است که خواستار آن باشیم تا به او نزدیک شویم؟ آیا نماز ریسمان خدا و سفینه نجات آدمى از باطل و شر نیست؟ چرا هست، ولى مى بایستى که نماز را خوب بفهمیم و آن را با شرایطش اقامه کنیم که قرآن بیان کرده است، تا از صفت هلع و دیگر صفات بد رهایى یابیم، و با نفسهاى خود از لحاظ روانى و رفتارى به افقهاى کمال و فضیلت بالا رویم، چه انسان سخت گرفتار هلع است. کسانى که حقیقت نماز را دریافته و آن را در زندگى خود اقامه کرده اند... دریافته اند که آن پیوستگى دایم و بدون انقطاع با خدا است، و این که جهان در هر ساعت و لحظه به فرمان او است... نماز را برنامه کاملى شناخته اند که به همه شؤون زندگى و مفردات خاص و عام آن، از فردى و اجتماعى و پرورشى و اقتصادى و... و... وابستگى دارد، نه نماز قشرى و همچون پوست که منحصر به رکوع و سجود و بعضى از ظواهر است که این در مفهوم قرآن نماز نیست! قرآن تفصیلى درباره چگونگى نماز و شماره رکوع و سجود آن در اختیار ما قرار نمى دهد، بلکه صلات ربانى را با بیان صفات نمازگزاران واقعى در نزد خدا بدین گونه در اختیار ما قرار مى دهد.

مواظبت بر نماز و استمرار آن
زمخشرى گفته است: «مواظب اداى آنند، و خللى در آن وارد نمى کنند، و خود را به جاى گزاردن آن به کارى دیگر مشغول نمى سازند»، و در الدرالمنثور از ابن مسعود چنین روایت شده است که گفت: بر مراقبت آن، و از عقبة بن عامر که گفت: کسانى که چون نماز مى گزارند توجهى به چپ و راست نمى کنند، و این همه درست است، جز این که آیه براى آن آمده است که بعدى کاملتر و درست تر را از نماز بدان گونه که اسلام به آن مى نگرد، و نمازگزاران حقیقى چنان مى کنند، در اختیار ما قرار دهد، و آن نماز دایمى است که نتیجه آن برقرار شدن ارتباط پیوسته با پروردگار کاینات در قیام و قعود در ساعتهاى شب و اطراف روز است.
بعضى نماز را به صورتى نادرست فهمیده و آن را مجرد شماره اى از رکعتها و ذکرهایى دانسته اند که فرد مسلمان آن را در وقتى مخصوص انجام مى دهد، و رابطه آن را که ستون دین است، با مفردات زندگى و رفتار نمازگزار قطع کرده اند. ولى نمازى که اسلام خواهان آن است، پیوند دایمى میان بنده و پروردگار او است، و عبادت متعارفى چیزى جز رمز و نمودارى از جوهر آن نیست. پس مسلمان حقیقى در زندگى بریده شده از نماز به سر نمى برد، و صلات را به وقت معین محدود نمى کند، و اگر با ارزشها و هدفهاى آن در یکى از آنها مخالفت کند، در نظر او پسندیده نیست، پس در معامله مردمان را فریب نمى دهد، و سخن دروغ نمى گوید، و حق مردم را تمام و کمال به ایشان مى دهد، و غیبت نمى کند، و بر کسى تهمت بى دلیل نمى بندد، و از ستمگران طرفدارى نمى کند و... و... بدان سبب که همه اینها روح و معنى و پاداش نماز او را نابود مى کند... پس نماز مى بایستى از هر کار زشت و بد فردى و اجتماعى جلوگیرى کند، و ناگزیر باید فرد مسلمان از هر کس جز خدا قطع رابطه کند و زندگى مستقل داشته باشد تا نماز وى نماز نامیده شود. کسى که نماز مى خواند و در باقى ساعات روز و زندگیش از هدفهاى نماز خود را دور نگاه مى دارد، بر او صفت مصلى و نماز گزار اطلاق نمى شود، بدان سبب که از شرایط مصلى بودن آن است که شخص مضامین و ارزشها و هدفهاى آن را ملتزم باشد و در سراسر روز و سراسر زندگى بر آنها مستقیم بماند. آن گونه که مسلمانان فهمیده مخلص آغاز اسلام دریافته و نماز را برنامه زندگى خویش قرار داده بودند، نماز براى ایشان عنوان معراجى به هر فضیلت و کرامت داشت.
امامان راهنما نماز را در این آیه به نمازهاى نافله و مستحب تأویل کرده اند، و امام باقر (ع) گفته است که: «این در نوافل است» و قمى گفته است: اگر چیزى از نوافل را بر خود واجب کرد باید به آن ادامه دهد، و این اخبار ما را به دو امر راهنمایى مى کند: یکى دامنه توجه شدید آنان به نماز واجب و ادامه دادن به آن است، چه آن کس که نماز مستحب را ادامه دهد، بیش از آن تلاش براى ادامه دادن به نماز واجب خواهد داشت، و دیگر: درجه التزام آنان به اسلام و برنامه و روش بودن آن در زندگى است، تا آن حد که مستحبات پسندیده را به تراز واجبات از لحاظ ادا کردن و به آن ملتزم بودن قرار مى دادند، و این نیز به نوبه خود از اندازه دوست داشتن عبادت در نزد آنان ما را آگاه مى سازد. خدا از صفت مداومت بر نماز یاد کرده است، چه داده هاى تمدنى و جز آن همچون چیره شدن بر صفت هلع در نفس بشرى به محض پرداختن به انجام نماز به صورت سریع حاصل نمى شود، بلکه باید با مداومت و استقامت همراه باشد تا ما را به این داده ها برساند.

Sources

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 25 صفحه 30

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 16 صفحه 373

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information