تخت ها و فرش های بهشتی
English 4371 Views |یکی از نعمتهای جالب بهشت فرشهای بسیار زیبا و نفیس و دل انگیز و تختهای گوناگون است. چند آیه که به این نعمتهای خاص اشاره دارند را بررسی می کنیم.
1 ـ «متکئین فیها علی الأرائک؛ بهشتیان بر تخت ها تکیه می زنند.» (کهف/ 31) "ارائک" جمع اریکه به معنى تخت یا فراشى که براى عروس چیده مى شود. علت اینکه مى گوید آنها تکیه کرده اند، این است که انسان جز در حال آسایش و ایمنى و سلامت و بهره مند بودن از ناز و نعمت، تکیه نمی کند.
2 ـ "فی جنات النعیم* علی سرر متقابلین؛ در بهشت پرنعمت از نعمت برخوردارند و بر تخت های عالی روبروی یکدیگر نشسته اند.» (صافات/ 43 ـ 44) کلمه ی "سرر" جمع "سریر" است، که به معناى تختى است که رویش مى نشینند. و رو در رو بودن تختهاى مخلصین معنایش این است که: آنان در بهشت دور یکدیگرند و با هم مانوسند، به روى یکدیگر نظر مى کنند، بدون اینکه پشت سر هم را ببینند. از نعمت میوه هاى رنگارنگ و احترام و گرامیداشت که بگذریم سخن از جایگاه آنها به میان مى آید، مى فرماید: جایگاه آنها در باغهاى سرسبز و پر نعمت بهشت است. «فی جنات النعیم» هر نعمتى بخواهند در آنجا هست و هر چه اراده کنند در برابر آنها حاضر است. و از آنجا که یکى از بزرگترین لذات انسان بهره گرفتن از مجلس انس با دوستان یکرنگ و باصفا است، در چهارمین مرحله به این نعمت اشاره کرده مى گوید: بهشتیان بر تختها روبروى یکدیگر نشسته اند و چشم در چشم هم دارند. «على سرر متقابلین» از هر درى سخن مى گویند، گاه از گذشته خویش در دنیا، و زمانى از نعمتهاى عظیم پروردگار در آخرت، گاه از صفات جمال و جلال خدا سخن مى گویند، و گاه از مقامات اولیاء و کرامات آنها، و از مسائل دیگرى که آگاهى بر آنها براى ما زندانیان این دنیا قابل درک نیست! "سرر" جمع "سریر" به تختهایى گفته مى شود که در مجلس سرور و انس بر آن قرار مى گیرند، هر چند گاهى به معنى وسیعترى نیز اطلاق شده است، تا آنجا که گاه به تابوت میت نیز سریر گفته مى شود، شاید به این امید که مرکب سرورى براى او به سوى آمرزش الهى و بهشت جاودانش باشد.
3 ـ «متکئین علی سرر مصفوفة و زوجناهم بحور عین؛ در حالی که نزدیک هم بر تخت تکیه زده اند و ما حوریان گشاده چشم را هم جفت آنان گردانده ایم.» (طور/ 20) راغب اصفهانى در مفردات خود گفته است: و سریرى که بر آن مى نشینند از ماده سرور است، چه آن به صاحبان نعمت تعلق داشت، و جمع آن أسرة است و سرر، و تابوت مرده را براى شباهت آن در صورت بدین نام خوانده اند، و نیز براى مال نیک گرفتن به سرورى که براى شخص از دنیا رفته با رجوع به جوار خداى تعالى و خلاص شدن از زندان (یعنى دنیا) پیدا مى شود و سریرهاى پرهیزگاران در بهشت، با چنان ترتیبى تنظیم یافته است که روبروى یکدیگر قرار مى گیرند و هیچ کس به دیگرى پشت نمى کند که این کیفیت حالت سرور و شادى را عمیقتر مى سازد، بدان جهت که نفس نظم و ترتیب را دوست مى دارد.
"مصفوفة" از ماده ی "صف" به این معنى است که این تختها در کنار یکدیگر قرار گرفته و مجلس انس عظیمى برپا مى کنند. این تعبیر منافاتى با آنچه در آیات قبل (على سرر متقابلین)، آمده ندارد، چرا که در مجالس انس و سرور که از تفاوت و تبعیض دور باشد صندلیها را در کنار هم و گرداگرد مجلس مى گذارند که هم صف به هم پیوسته اى را تشکیل مى دهد و هم روبروى یکدیگر قرار دارد. تخت هاى سلطنتى که در مقابل آنها غلمان هاى بهشتى آماده خدمت ایستاده (ولدان مخلدون) که می فرماید: «و یطوف علیهم ولدان مخلدون إذا رأیتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا؛ و بر گرد آنان پسرانى جاودانى مىگردند. چون آنها را ببينى، گويى كه مرواريدهايى پراكندهاند.» (دهر/ 19) و می فرماید: «على سرر موضونة* متکئین علیها متقابلین* یطوف علیهم ولدان مخلدون* بأکواب و أباریق و کأس من معین* لا یصدعون عنها و لا ینزفون؛ اهل ایمان و تقوى ساکنان جوار رحمت در اثر سنخیتى که با یکدیگر دارند و همه در مهد رحمت و فضل پروردگار برقرارند و بر سریرها تکیه زده در حالى که در یک صف نهاده شده اند و به انس و خاطرات گوارا که ظهور سیرت رنجها و دشواریهاى است که در عالم دنیا بدان گرفتار بوده اند و به یاد صبر و تسلیم در برابر حوادث ناگوار که در دنیا به کار برده رنج آن پایان یافته و راحتى و سرور و آسایش که سیرت آنها است براى همیشه به آنها متنعم خواهند بود.» (واقعه/ 15- 19) تعبیر به "متکئین" اشاره به نهایت آرامش آنها است، زیرا انسان معمولا در حال آرامش تکیه مى کند، و افرادى که نگران و نا آرامند معمولا چنین نیستند.
ناگفته نماند در قرآن کریم به مردان زنان دلخواه وعده داده شده ولى این سخن درباره زنان نیست، به نظر مى آید دور از عفت بوده که به زنان گفته شود: شما را در بهشت شوهران دلبخواه خواهد بود، ولى این مطلب در روایات آمده است. بعضى ها احتمال داده اند که همه انسانها در روز قیامت به صورت مردان از خاک مى رویند و اهل بهشت که همه مرد هستند با حورالعین خواهند بود ناگفته نماند براى زنان مؤمن مانعى ندارد که در قیامت، مردان باشند و با حور عین ازدواج کنند و نیز زنان کافر، مردان باشند تا در جهنم مرد و زن کنار هم نباشد. ولى آیات قرآن صریحند که در قیامت مؤمنین و مؤمنات و... خواهند بود نظیر: «یوم ترى المؤمنین و المؤمنات یسعى نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم؛ [این پاداش نیکو و باارزش در] روزى [است] که مردان و زنان باایمان را مى بینى که نورشان پیش رو و از جانب راستشان شتابان حرکت مى کند.» (حدید/ 12) «یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم؛ روزى که مردان و زنان منافق به کسانى که ایمان آورده اند، مى گویند: ما را مهلت دهید تا [پرتویى] از نور شما بر گیریم.» (حدید/ 13) «لیعذب الله المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات؛ تا نهایتا خدا مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را [به سبب خیانت در امانت] عذاب کند.» (احزاب/ 73) وانگهى اگر چنین چیزى بود امامان روشن مى کردند.
4 ـ «متکئین علی فرش بطائنها من إستبرق وجنی الجنتین دان؛ در حالی که بهشتیان بر بسترهایی که حریر و استبرق آستر آنهاست تکیه زده اند و میوه ی درختانش در همان تکیه گاه در دسترس آنان است، به طوری که چیدن آنها نزدیک و سهل است.» (الرحمن/ 54)
5 ـ بدان سبب که مؤمن راحت آخرت را با رنج دنیا مى خرد، زیرا که مى داند هر کس در این دنیا به خاطر رسیدن به آسایش از حق تخلف ورزد، آن را در آخرت نخواهد یافت، و اما مؤمنان که خود را گروگان حق قرار داده اند و به خاطر آن تلاش کرده اند، در نهایت آسایش در سراى دیگر خواهند نشست: «متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان؛ در حالی که بهشتیان با حوریان بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زده اند.» (الرحمن/ 76) در آخرین توصیفى که در این آیات از نعمتهاى بهشتى کرده، مى گوید: ساکنان این دو بهشت در حالى هستند که تکیه بر تختهایى زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه هاى سبز رنگ پوشانده شده است. "متکئین على رفرف خضر و عبقری حسان".
"رفرف" در اصل به معنى برگهاى گسترده درختان است و سپس به پارچه هاى زیباى رنگارنگ که بى شباهت به منظره باغها نیست اطلاق شده. (بعضى از مفسران در اینجا فرش معروف نگارستان انوشیروان را به صورت مثالى ذکر کرده اند، همان فرش فوق العاده گرانقیمتى که منظره یک باغ را منعکس مى کرد.)
در المنجد آمده است: «رف عبارت از چیزى است که از درخت و گیاه آویخته باشد، و هر چیزى که از اندازه بیشتر باشد و تا بخورد، و پارچه حریر نازک، و پارچه اى است که بر سراسر قسمت پایین خیمه ها آویخته مى شود، و آن قسمت از زره است که آویخته مى شود... و ضرب المثلى عربى آن است که هر جامه عریض رفرف دارد، و آنچه همه این معانى را در خود جمع مى کند آن است که بر اثر باد یا حرکت تکان مى خورد، و شاید معنى رفرف موجود در آیه پشتیها و بالشهایى ساخته از دیبا است که بسیار آکنده نبوده باشد که با تکیه کردن بر آنها فرو مى رود و جابجا مى شود.»
"عبقرى" در اصل به معنى هر موجود بى نظیر یا کم نظیر است، و لذا به دانشمندانى که وجود آنها در میان مردم نادر است "عباقرة" مى گویند، بسیارى معتقدند کلمه ی "عبقر" در آغاز اسمى بوده که عرب براى شهر پریان انتخاب کرده بود، و از آنجا که این شهر موضوع ناشناخته و نادرى بوده، هر موضوع بى نظیر را به آن نسبت مى دهند و "عبقرى" مى گویند، بعضى نیز گفته اند که "عبقر" شهرى بود که بهترین پارچه هاى ابریشمین را در آن مى بافتند. ولى به هر حال ریشه اصلى فعلا متروک شده، و عبقرى به صورت یک کلمه مستقل به معنى "نادر الوجود" یا "عزیز الوجود" به کار مى رود، و با اینکه مفرد است گاهى معنى جمعى نیز مى دهد.
در المنجد آمده است که: «و اما عبقرى پارچه ها و گستردنیهاى آراسته به حریر است و اعراب پارچه هاى حریر را که با دقت و زیبا بافته شده باشد عبقریات مى گوید، و به انسان هنگامى عبقرى (نابغه) مى گوید که عقلش شکفتگى و گستردگى پیدا کرده باشد، و مواهب او از حد معمول بالاتر باشد، و پروردگار ما نگفت «عبقرى» و بس بلکه صفت «حسان» را که حکایت از فزونى زیبایى مى کند بر آن افزوده، به همان گونه که رفرف را با صفت سبز توصیف کرد که بهترین رنگ براى پشتیها و تکیه گاهها و بالشها است.»
در مجمع البیان آمده است که: «سعید بن جبیر گوید: رفرف باغهاى بهشتى است و مفرد آن رفرفه است. ابن عباس و قتاده و ضحاک گویند: رفرف منازل بهشتى است. حسن گوید: مخده و پشتى هاست. در مورد "و عبقری حسان" ابن عباس و سعید بن جبیر و قتاده و ضحاک گویند: پشتى ها و بالشهاى بسیار خوب. مجاهد گوید: عبقرى دیباج است. حسن گوید: آن فرش است. قتیبى گوید: هر جامه نقاشى رنگى عبقرى است و آن جمع است و براى این فرمود (حسان) سپس سوره را پایان داد به چیزى که شایسته و سزاوار بود که به آن تعظیم و تجلیل از مقام ربوبى شود.» و "حسان" جمع "حسن" (بر وزن چمن) به معنى خوب و زیبا است. به هر حال این تعبیرات همه حاکى از این است که بهشت همه چیزش ممتاز است، میوه ها، غذاها، قصرها، فرشها و خلاصه هر چیزش در نوع خود بى نظیر و بى مانند است، بلکه باید گفت این تعبیرات نیز هرگز نمى تواند آن مفاهیم بزرگ و بى مانند را در خود جاى دهد، و تنها شبحى از آن را در ذهن ما ترسیم مى کند.
سپس براى آخرین بار (و سى و یکمین مرتبه) این سؤال را از انس و جن و از تمام افراد مى کند: «فبأی آلاء ربکما تکذبان؛ کدامین نعمت از نعمتهاى پروردگارتان را انکار مى کنید؟!» (الرحمن/ 77) نعمتهاى معنوى؟ یا نعمتهاى مادى؟ نعمتهاى این جهان؟ یا نعمتهاى بهشتى؟ نعمتهایى که سر تا پاى وجود شما را فرا گرفته و دائما غرق در آنید، و گاه بر اثر غرور و غفلت همه آنها را به دست فراموشى مى سپرید، و از بخشنده اینهمه نعمتها و کسى که در انتظار نعمتهایش در آینده هستید غافل مى شوید؟ کدامیک را منکر هستید؟
در خبر است که رسول (ص) گفت: در بهشت خیمه ها باشد از در سفید به یک پاره، طول او در هوا شصت گز باشد، در هر زاویه از آن خیمه جفتى باشد که او را دیگر کس نبیند. ابن عباس گفت: هر خیمه از پاره لؤلؤ باشد چهار فرسنگ در چهار فرسنگ او را چهار هزار مصراع باشد. انس مالک روایت کرد از رسول (ص) که گفت: شب معراج در بهشت جویهائى دیدم که بر کنار او خیمه ها زده از مرجان از آنجا آواز بیرون مى آمد که: السلام علیک یا رسول الله، من گفتم: یا جبرئیل اینان که اند؟ گفت: کنیزکانى اند از حورالعین دستورى خواستند از خداى تعالى تا بر تو سلام کنند، خداى تعالى ایشان را دستورى داد سلام کردند و گفتند: «نحن الخالدات فلا نموت أبدا، و نحن الناعمات فلا نبأس أبدا، أزواج رجال کرام حور مقصورات فى الخیام؛ ما همیشه زندگانیم که نمى میریم هرگز، و ما ناعمانیم که به سختى نرسیم هرگز. زنان مردانى کریمیم حوریان در خیمه ها باز داشته.»
Sources
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 19 صفحه 53
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 22 صفحه 428
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 23 صفحه 185
ابوالمحاسن حسين بن حسن جرجاني- جلاء الأذهان و جلاء الأحزان- جلد 9 صفحه 338
میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 18 صفحه 284
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 305
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 14 صفحه 104 و 389
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 صفحه 206
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 15 صفحه 56
علي اكبر قرشي- أحسن الحدیث- جلد 10 صفحه 374
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 12 صفحه 299
سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 495
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 13 صفحه 263
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites