عوامل حبط اعمال (آزردن خاطر)
English 2750 Views |منت گذاشتن
از جمله لوازم ایمان آن است که پس از بذل مال به زیردستان بر آنان منت ننهاده و خاطر آنها را آزرده نکنند زیرا در اثر این رفتار زشت زندگى بر فقرا تلخ گشته و اثر کمک به او را خنثى و بیهوده نموده و ایجاد کینه در دلهاى بینوایان و تفرقه در اجتماع خواهد نمود. زیرا هر فعل اختیارى نیک و یا بد که از مبادى نفسانى صدور یابد گرچه بر حسب جریان طبع فناپذیر است، ولى سیرت آن باقى و از آن، و مانند آن زمینه زندگى جاوید پى ریزى می شود از این رو هم قابل رشد است و هم زوال پذیر.
از عوامل رشد آن تقوى، و خویشتن دارى از گناهان است. و از جمله موجبات تضییع در باره بذل مال و انفاق، منت نهادن و آزردن خاطر بینوایانى است که صدقه به آنها داده شده که در اثر افسردگى خاطر آنان صدقه بیهوده خواهد شد. در قرآن آمده است که: «یا أیها الذین آمنوا لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازید.» سپس این عمل را تشبیه به انفاقهایى که توأم با ریاکارى و خودنمایى است مى کند، مى فرماید؛ «کالذی ینفق ماله رئاء الناس و لا یؤمن بالله و الیوم الآخر؛ این همانند کسى است که مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى کند و ایمان به خدا و روز رستاخیز ندارد.» و بعد مى افزاید: «فمثله کمثل صفوان علیه تراب فأصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على شی ء مما کسبوا؛ (کار او) همچون قطعه سنگ صافى است که بر آن (قشر نازکى از) خاک باشد (و بذرهایى در آن افشانده شود) و باران درشت به آن برسد، (و خاک و بذرها را بشوید) و آن را صاف رها سازد آنها از کارى که انجام داده اند چیزى به دست نمى آورند.» (بقره/ 264)
چه تعبیر لطیف و رسا و گویایى؟! قطعه سنگ محکمى را در نظر بگیرید که قشر رقیقى از خاک روى آن را پوشانده باشد و بذرهاى مستعدى نیز در آن خاک افشانده شود و در معرض هواى آزاد و تابش آفتاب قرار گیرد، سپس باران دانه درشت پر برکتى بر آن ببارد، با اینکه تمام وسایل نمو و رشد در اینجا فراهم است، ولى به خاطر یک کمبود، همه چیز از بین مى رود و این باران کارى جز این نمى کند که آن قشر باریک را همراه بذرها مى شوید و پراکنده مى سازد و سنگ سخت غیر قابل نفوذ را که هیچ گیاهى بر آن نمى روید با قیافه خشونت بارش آشکار مى سازد، چرا که بذرها در محل نامناسبى افشانده شده بود، ظاهرى آراسته و درونى خشن و غیر قابل نفوذ داشت و تنها قشر نازکى از خاک روى آن را گرفته بود، در حالى که پرورش گیاه و درخت نیاز به خاک عمیقى دارد که براى پذیرش ریشه ها و ذخیره آب و تغذیه گیاه آماده باشد.
این گونه است اعمال ریاکارانه و انفاقهاى آمیخته با منت و آزار که از دلهاى سخت و قساوتمند سرچشمه مى گیرد و صاحبانش هیچ بهره اى از آن نمى برند و تمام زحماتشان بر باد مى رود. در پایان آیه مى فرماید: «و الله لا یهدی القوم الکافرین؛ و خداوند گروه کافران را هدایت نمى کند.» (بقره/ 264) اشاره به اینکه خداوند توفیق هدایت را از آنها مى گیرد چرا که با پاى خود، راه کفر و ریا و منت و آزار را پوییدند، و چنین کسانى شایسته هدایت نیستند، و به این ترتیب انفاقهاى ریایى و آمیخته با منت و آزار، همه در یک ردیف قرار گرفته اند.
ریاکاری
ریا کارى در هر عمل مستلزم نداشتن ایمان به خدا و روز جزا در آن عمل است. از جمله «لا تبطلوا صدقاتکم بالمن و الأذى؛ انفاقهاى خود را با منت و آزار باطل نکنید.» استفاده مى شود که پاره اى از اعمال ممکن است نتایج اعمال نیک را از بین ببرد. پس این آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آزار و منت بعد از صدقه اجر آن را حبط کرده و از بین مى برد، و بعضى با این آیه استدلال کرده اند بر اینکه هر معصیت و یا حداقل هر گناه کبیره باعث از بین رفتن و بى اجر شدن اطاعت هاى قبل از آن معصیت مى شود، و لیکن ما چنین دلالتى در آیه نمى بینیم، و دلالت آیه تنها در بى اجر شدن صدقه به وسیله خصوص منت و اذیت است.
از آنجایى که خطاب اول آیه فقط شامل مؤمنین بود (چون افراد ریاکار نمى توانند مؤمن باشند، چون به فرموده خدا، منظور اینها از اعمالشان خدا نیست) به همین جهت خداوند متعال مؤمنین را صریحا از ریا نهى نکرد، و نفرمود: "اى مؤمنین ریاکار نباشید" بلکه افرادى را که صدقه مى دهند و به دنبالش منت و اذیت مى رسانند تشبیه به افراد ریاکار بى ایمان کرد، که صدقاتشان باطل و بى اجر است، و فرمود: "عمل چنین مؤمنى شبیه به عمل او است"، و نفرمود: "مثل آن است" زیرا عمل مؤمن در ابتدا صحیح انجام مى شود، ولى بعدا پاره اى عوامل مثل "منت" و "اذیت" آن را باطل مى سازد، ولى عمل ریاکار از همان اول باطل است. اتحاد سیاق فعل هایى که در آیه آمده، یعنى فعل "ینفق ماله" و فعل "و لا یؤمن" با اینکه ممکن بود بفرماید "و لم یؤمن؛ ریاکار از اول ایمان نیاورده"، دلالت دارد بر اینکه مراد از ایمان نداشتن ریاکار در انفاقش به خدا و روز جزا، ایمان نداشتن او به دعوت پروردگارى است که او را به انفاق مى خواند، و ثوابهایى جزیل و عظیم به وى وعده مى دهد، چون اگر به دعوت این داعى و به روز قیامت (روزى که پاداشهاى اعمال در آن روز ظاهر مى شود) ایمان مى داشت، در انفاقش قصد ریا نمى کرد و تنها عمل را براى خاطر خدا مى آورد، و علاقمند به ثواب جزیل خدا مى شد. پس منظور از اینکه فرمود، ایمان به خدا ندارد این نیست که اصلا به خداوندى خدا قائل نیست. و از آیه شریفه چنین بر مى آید که ریا در هر عملى که آدمى انجام مى دهد مستلزم نداشتن ایمان به خدا و به روز جزا در همان عمل است.
مثلى که در آیه زده شده براى کسى است که مال خود را به منظور خودنمایى انفاق مى کند، و کلمه "صفوان" و نیز کلمه "صفا" به معناى سنگ صاف و سخت است، و کلمه "وابل" به معناى باران تند و رگبار طولانى است و ضمیر در جمله "لا یقدرون" نیز به همان "الذى ینفق..." بر مى گردد، خواهى گفت: کلمه "الذى" مفرد است ولى ضمیر در جمله "لا یقدرون" جمع است. در پاسخ مى گوئیم کلمه "الذى" هر چند که لفظا مفرد است ولیکن در اینجا در معناى جمع استعمال شده و به معناى همه کسانى است که چنین باشند. این آیه وجه شباهت ریاکار به سنگ را بیان مى کند، معناى وسیعى است که هم در ریاکار هست و هم در آن سنگ، و آن بى اثر و سست بودن عمل است هم چنان که خاکى که روى سنگ صاف قرار دارد با بارانى اندک از بین رفته و نمى تواند اثرى داشته باشد.
جمله "و الله لا یهدی القوم الکافرین" حکم را نسبت به ریاکار و کافر به وجهى عام بیان مى کند، و مى فرماید: ریا کننده در ریاکاریش یکى از مصادیق کافر است، و خدا مردم کافر را هدایت نمى کند، و به همین جهت جمله نامبرده کار تعلیل را مى کند. و خلاصه معناى این مثل آن است که کسى که در انفاق خود مرتکب ریا مى شود، در ریا کردنش و در ترتیب ثواب بر انفاقش حال سنگ صافى را دارد که مختصر خاکى روى آن باشد، همین که بارانى تند بر آن ببارد، همین بارانى که مایه حیات زمین و سرسبزى آن و آراستگى اش به گل و گیاه است، در این سنگ خاک آلود چنین اثرى ندارد، و خاک نامبرده در برابر آن باران دوام نیاورده و بکلى شسته مى شود، تنها سنگى سخت مى ماند که نه آبى در آن فرو مى رود، و نه گیاهى از آن مى روید، پس وابل (باران پشت دار) هر چند از روشن ترین اسباب حیات و نمو است، و همچنین هر چند خاک هم سبب دیگرى براى آن است، اما وقتى محل این آب و خاک، سنگ سخت باشد عمل این دو سبب باطل مى گردد، بدون اینکه نقصى و قصورى در ناحیه آب و خاک باشد، پس این حال سنگ سخت بود و عینا حال ریاکار نیز چنین است: براى اینکه وقتى ریاکار در عمل خود خدا را در نظر نمى گیرد، ثوابى بر عملش مترتب نمى شود، هر چند که نفس عمل هیچ نقصى و قصورى ندارد، چون انفاق سببى است روشن براى ترتیب ثواب، لیکن به خاطر اینکه قلب صاحبش چون سنگ است، استعداد پذیرفتن رحمت و کرامت را ندارد. و از همین آیه بر مى آید که قبول شدن اعمال، احتیاج به نیتى خالص و قصدى به وجه الله دارد. شیعه و سنى هم از رسول خدا (ص) روایت کرده اند که فرمود: «انما الاعمال بالنیات؛ معیار در ارزش اعمال تنها نیت ها هستند.»
معناى "ابتغاء مرضات الله"
در آیه بعد مثال زیباى دیگرى براى نقطه مقابل این گروه بیان مى کند، آنها کسانى هستند که در راه خدا روى ایمان و اخلاص، انفاق مى کنند، مى فرماید: «و مثل الذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من أنفسهم کمثل جنة بربوة أصابها وابل فآتت أکلها ضعفین؛ و مثل کسانى که اموال خود را براى خشنودى خدا و استوار کردن (ملکات عالى انسانى) در روح خود انفاق مى کنند، همچون باغى است که در نقطه بلندى باشد، و بارانهاى درشت و پى در پى به آن برسد (و به خاطر بلند بودن مکان، از هواى آزاد و نور آفتاب به حد کافى بهره گیرد و آن چنان رشد و نمو کند که) میوه خود را دو چندان دهد.» سپس مى افزاید: و اگر باران درشتى بر آن نبارد لااقل بارانهاى ریز و شبنم بر آن مى بارد و باز هم میوه و ثمر مى دهد و شاداب و با طراوت است؛ «فإن لم یصبها وابل فطل» و در پایان مى فرماید: «و الله بما تعملون بصیر؛ خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است.» (بقره/ 265)
کلمه "ابتغاء مرضات" به معناى طلب رضایت است، که برگشتش به تعبیر "اراده وجه الله" است براى اینکه وجه هر چیزى عبارت است از جهت و سمتى که روبروى تو است، و وجه خداى تعالى نسبت به بنده اى که دستوراتى به وى مى دهد، و چیزهایى از او مى خواهد عبارت است از رضایت او از عمل وى، و خشنودیش از امتثال او، چون آمر و دستور دهنده، نخست با امر خود روبروى مامور قرار مى گیرد، و آن گاه که اوامر او را بجا آورد با خشنودى و رضایت از او استقبال مى کند.
پس مرضات خدا از بنده مکلفى که به تکلیف عمل کرده همان وجه و روى خدا به طرف او است، در نتیجه ابتغاى مرضات او و یا ساده ترش به دست آوردن خشنودى او در حقیقت خواستن وجه او است. و اما در معناى اینکه فرمود: "و تثبیتا من أنفسهم" نظریه هایى داده شده، بعضى گفته اند تثبیت به معناى تصدیق و یقین است، با چنین حالتى انفاق مى کنند، بعضى دیگر گفته اند: تثبیت که به معناى استوار کردن است در اینجا به معناى تثبیت است، یعنى داشتن بصیرت، و معناى جمله این است که "مال خود را با بصیرت انفاق مى کنند" (بر خلاف بسیارى از افراد) مى دانند پول را در کجا خرج کنند، بعضى دیگر گفته اند: منظور این است که تامل و دقت مى کنند، اگر دیدند نیتشان خالص براى خدا است، انفاق مى کنند، و اگر دیدند چیزى از ریا هم با خدا در دلشان آمیخته شده، و خلاصه، هم خدا را در نظر دارد و هم ریا را، از انفاق خوددارى مى کنند.
بعضى دیگر گفته اند: تثبیت به این معنا است که نفس آدمى خود را براى اطاعت خدا آماده کند، و بعضى گفته اند: به معناى آن است که آدمى نفس خویش را در منازل ایمان جاى دهد، یعنى نفس را به بذل مال در راه خدا عادت دهد، و خواننده عزیز توجه دارد که هیچ یک از این معانى (جز به زحمت) با مطالب قبل آیه تطبیق نمى کند، (از توجیهى که ما مى کنیم این عدم انطباق کاملا روشن مى شود) که آن توجیه عبارت است از: و خدا داناتر است، خداى سبحان انفاق در راه خدا را به طور مطلق مدح کرد، (و فرمود: به دانه اى مى ماند که چنین و چنان شود).
سپس بنایش بر این شد که دو قسم انفاق را که نمى پسندد و ثوابى بر آن مترتب نمى شود استثنا کند، یکى انفاق ریایى که از همان اول باطل انجام مى شود و یکى هم انفاقى که بعد از انجام آن، به وسیله منت و اذیت اجرش باطل مى گردد و بطلان این دو قسم انفاق به خاطر همین است که براى خدا و در طلب رضاى او انجام نشده و یا اگر شده نفس نتوانسته نیت خود را محکم نگه دارد، در این آیه مى خواهد حال عده خاصى از انفاق گران را بیان کند، که در حقیقت طائفه سوم هستند و اینان کسانى هستند که نخست براى خاطر خدا انفاق مى کنند و سپس زمام نفس را در دست مى گیرند و نمى گذارند آن نیت پاک و مؤثرشان دستخوش ناپاکى ها گردد و از تاثیر ساقط شود و منت و اذیت و هر منافى دیگر، آن را تباه سازد. پس روشن شد که مراد از "ابتغاء مرضات الله" این است که انفاق گر منظورش و قصدش خودنمایى و یا هر قصدى دیگر (که نیت را غیر خالص مى کند) نبوده باشد، و منظور از "تثبیتا من أنفسهم" این است که آدمى زمام نفس را در دست داشته باشد، تا بتواند نیت خالصى را که داشته نگه بدارد، و این تثبیت هم از ناحیه نفس است، و هم واقع بر نفس.
انفاق خالص و انفاق توأم با منت و اذیت
غرض از این مثل در جمله "کمثل جنة بربوة أصابها وابل..."، این است که بفهماند انفاقى که صرفا لوجه الله و به خاطر خدا است هرگز بى اثر نمى ماند، و به طور قطع روزى حسن اثرش نمودار مى شود، براى اینکه مورد عنایت الهیه است، و از آنجا که جنبه خدایى دارد و متصل به خدا است (مانند خود خدا) باقى و محفوظ است، هر چند که این عنایت بر حسب اختلاف درجات خلوص مختلف مى شود، و در نتیجه وزن و ارزش اعمال هم به همان جهت مختلف مى گردد، هم چنان که باغى که در زمین حاصل خیز ایجاد شده، وقتى باران مى آید بلادرنگ خوردنى هایش را به وجهى بهتر تحویل مى دهد، هر چند که این تحویل دادنش و این خوردنیهایش بخاطر اختلاف باران (که یکى مطر است و دیگرى طل)، از نظر خوبى درجاتى پیدا مى کند.
به خاطر وجود همین اختلاف بود که این دنباله را به گفتار خود اضافه نمود، که "و الله بما تعملون بصیر" یعنى خدا به آنچه مى کنید بینا است، و مساله پاداش دادن به اعمال برایش مشتبه و درهم و برهم نمى شود، ثواب این را با آن دیگر و ثواب دیگرى را به این نمى دهد.
Sources
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 2 صفحه 597 - 601
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 2 صفحه 324
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 2 صفحه 342
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites