غدیریه امام شیبانی شافعی

English 6249 Views |

غـدیـریـه

سأحمد ربی طاعة و تعبدا *** و أنظم عقدا فی العقیدة أوحدا
أفادتکم النعماء منی ثلاثة *** یدی و لسانی و الضمیر محجبا
و أشهد أن الله لا رب غیره *** تعزز قدما بالبقا و تفردا
هو الأول المبدی بغیر بدایة *** و آخر من یبقى مقیما مؤبدا
سمیع بصیر عالم متکلم *** قدیر یعید العالمین کما بدا
مرید أراد الکائنات لوقتها *** قدیم فأنشا ما أراد و أوجدا
حیاة و علم قدرة و إرادة *** کلام و إبصار و سمع مع البقا
إله على عرش السماء قد استوى *** و باین مخلوقاته و توحدا
فلا جهة تحوی الإله و لا له *** مکان تعالى عنهما و تمجدا
إذ الکون مخلوق و ربی خالق *** لقد کان قبل العرش مولى و سیدا

ترجمه

«سپاس می کنم پروردگارم را براى طاعت و پرستش او و نظم می کنم قلاده اى در عقیده به تنهائى. فدا می کنم شما را نعمتهاى سه گانه خود را دستم و زبانم و قلب مستورم را. و شهادت می دهم به یکتائى خدا که پروردگارى جز او نیست از قدیم پایدار شد به ابدیت و یگانگى، اوست اول ظاهر بدون اول و آخر کسی که باقى می ماند همیشه و به طور ابدیت خواهد بود. شنوا بینا دانا متکلم توانا است برمی گرداند جن و انس را چنانچه ایجاد کرده بود، مرید است اراده کرده موجودات را براى وقتش قدیم است پس آن چه که خواست آفرید و به وجود آورد، حیات است و علم است و قدرت است و اراده است متکلم است و بصیر است و گوش است به ابقاء،
خدا است که بر عرش آسمان تسلط دارد و با آفریده هایش جدائى دارد و یکیست، پس جهتى نیست که خدا را دربر داشته باشد و نیست براى او مکانى و برتر و بزرگتر است از آن مکان و جهت، وقتی که جهان هستى آفریده و پروردگار است هر آینه از عرش مولى و آقا بوده است.»
تا آنجا که بعد از ذکر اصول عقاید و مدح سه خلیفه گوید:
و لا تنس صهر المصطفى و ابن عمه *** فقد کان بحرا للعلوم مسددا
و أفدى رسول الله حقا بنفسه *** عشیة لما بالفراش توسدا
و من کان مولاه النبی فقد غدا *** علی له بالحق مولى و منجدا
و لا تنس باقی صحبه و اهل بیته *** و أنصاره و التابعین على الهدى
فکلهم أثنى الإله علیهم *** و أثنى رسول الله أیضا و أکدا
فلا تک عبدا رافضیا فتعتدی *** فویل و ویل فی الورى لمن اعتدى
فحب جمیع الآل و الصحب مذهبی *** غدا بهم أرجو النعیم المؤبدا
و تسکت عن حرب الصحابة فالذی *** جرى بینهم کان اجتهادا مجردا
و قد صح فی الأخبار أن قتیلهم *** و قاتلهم فی جنة الخلد خلدا
فهذا اعتقاد الشافعی إمامنا *** و مالک و النعمان أیضا و أحمدا
ترجمه: «و فراموش نکن داماد پیامبر و پسرعموى او را که دریائى از علوم و راهنما و رهبر بود، و فداء کرد پیامبر خدا را حقیقه به جان خودش در شبی که در فراش و جاى پیامبر چون شیر خوابید، و کسی که مولا و آقاى او پیامبر است پس صبح کرد على (ع) براى او به راستى مولا و یاور، و فراموش نکن باقى اصحاب اهل بیت و انصار و پیروان او را که بر راه هدایتند، و تمام آنها را خدا درود بر ایشان فرستاده و نیز پیامبر درود گفته و تاکید نموده است، پس بنده رافضى نباش پس تجاوز کنى پس واى و واى در عالم براى کسی که تجاوز از قانون کند، پس دوستى تمام خاندان و صحابه مذهب منست در فرداى قیامت که به ایشان امید دارم نعمت ابدى را، و از جنگ صحابه با یکدیگر ساکت باش پس آنچه بین ایشان شده آن اجتهاد محض بوده است، و به تحقیق که در اخبار صحیح آمد که قاتل و مقتول آنان در بهشت جاودان جاودانست، و این اعتقاد امام ما شافعى و عقیده مالک و ابوحنیفه و احمد نیز همین است.»

آنچه که این شعر در پى دارد

این ابیات را ما انتخاب کردیم از قصیده بزرگ هزار بیت که چاپ شده از امام ابى عبدالله محمد شیبانى شافعى که صاحب (کشف الظنون) براى او یاد کرده و جمعى از بزرگان شافعیه آن را شرح کرده اند که از ایشان است؛
1- نجم الدین محمد بن عبدالله اذرعى عجلونى شافعى متوفاى سال 876 فارغ شده از شرح آن 11 ماه رجب سال 859 و آن را موسوم به بدیع المعانى در شرح عقیده شیبانى نموده و آن اول شرحى است که بر آن تالیف شده است چنانچه آن را در اول شرح یاد کرده. گوید در ص 75 شاعر (شیبانى) در شعرش اشاره کرده
و من کان مولاه (النبى) لقد غدا *** (على) له بالحق مولا و منجدا
«و کسی که مولا و آقاى او پیامبر است هر آینه صبح کرد (على) براى او به راستى که مولا و راهنماست»، تا آنچه که در حدیث صحیح وارد شده که پیامبر خدا (ص) گوید: «من کنت مولاه فعلى مولاه» شیخ محى الدین نورى گوید: «معنایش نزد علماء این موضوع که مورد اعتماد در تحقیق آن و امثال آن اینست: کسی که من یاور او و مولاى او و دوست و همدم اویم پس على هم چنین است پایان سخن او. و شاید ناظم اشاره کرده به این معنى به عطف قولش (منجدا) بر (مولاه) پس عطف تفسیر می باشد: و به تحقیق وارد شده که عمر بن خطاب وقتى شنید بیان پیامبر (ص) را که فرمود "هر کس من مولاى اویم پس على مولاى اوست." به على (ع) گفت: "هنیئا لک اصبحت مولا کل مؤمن و مؤمنه؛ گوارا باد بر تو که صبح کردى در حالی که مولاى هر مرد مؤمن و زن مؤمنه هستى."»
2- شیخ علوان على بن عطیه حموى شافعى متوفاى 936 آن را موسوم به یدیع المعانى در شرح قصیده شیبانى نموده. صاحب (کشف الظنون) چنین یاد کرده آن را و در شذرات الذهب ج 8 ص 218 و قاموس الاعلام ج 2 ص 682 موسوم نموده آن را به بیان المعانى فى شرح عقیده الشیبانى.
3- ابوالبقاء احمدى شافعى آن را «المعتقد الایمانى على عقیده الشیبانى» نامیده است.
4- شیخ محمد بن على بن علان متوفاى 1057 آن را نیز موسوم نموده به بدیع المعانى.

شاعر کیست؟

محمد بن احمد بن ابى بکر بن عرام بن ابراهیم بن یاسین بن ابى القاسم بن محمد ربعى شیبانى اسوانى اسکندرانى شافعى تقى الدین ابوعبدالله امام محدث و فقیه مفتى در هیجدهم شوال 703 به دنیا آمده و شنیده است چنانچه در (الدررالکامنه) ج 3 ص 373 از علامه رشیدالدین اسماعیل بن عثمان معروف به ابن معلم حنفى متوفاى 724 و حسن بن عمر کردى ابوعلى ساکن جیزه مصر و فوت شده در آن در سال 720 و حجار شهاب الدین ابى العباس احمد بن ابى طالب متوفاى 730 و شریف موسى ابن ابى طالب عزالدین ابى القاسم موسوى متوفاى به مصر سال 715 و علم بن دراده و تاج الدین ابن دقیق العید احمد بن على متوفاى در قاهره و برخى گفته اند متوفاى در قوص سال 723 و احمد ابن محمد بن کمال الدین متوفاى 718 و شریف على زینبى و عمر عتبى رکن الدین بن محمد قرشى متوفاى سنه 724 و زینب دختر احمد بن عمر بن ابى بکر بن شکر مقدسى متوفاى سال 722 و غیر ایشان. و به او اجازه داد مطعم و ابن عبدالدائم و ابن نحاس و یحیى بن سعد و از مکه رضى الدین ابواسحق ابراهیم طبرى مکى شافعى متوفاى سال 722 و غیر از آنان. ابن حجر در درر گوید: شیبانى حدیث گفت و فتوا داد و تدریس نمود و تصنیف کرد و بیرون آورد و یگانه است درآوردن به چیزهائى از مسموعات و شنیده هایش وفاتش در سال 777 بوده است. و بیوگرافى و شرح حال او در (شذرات الذهب) ج 6 ص 252 موجود است و شمرده است از کسانی که از او شنیده اند: ابن مخلوف على بن ناهض نویرى مالکى قاضى متوفاى 718. و شیبانى را هر چند که تعریف به شعر گوئى نکرده اند در آنچه که ما بر آن مطلع شدیم از ترجمه او جز اینکه (امام ابو عبدالله محمد شیبانى شافعى) که این قصیده به او نسبت داده شده در کتب رجالى به این اوصاف یاد شده منطبق نمی شود مگر بر او و خدا داناست.

Sources

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 79، جلد 11 صفحه 109

ابن حجر عسقلانی- الدرر الکامنة- جلد 3 صفحه 373 رقم 986

حاجی خلیفه- کشف الظنون- جلد 2 صفحه 1340

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information