راه های خداشناسی یکی از اعجاز قرآن

English 3313 Views |

یکی از وجوه فوق‏ العادگی و اعجاز قرآن راهی است‏ که برای خداشناسی ارائه می‏ دهد (البته باید عرض کنیم راه هایی نه یک راه‏. اصلا اعجاز قرآن در همین است که یک راه نشان نداده، راه ها نشان داده‏ است).
یک راه که بیش از هر راه دیگر در قرآن روی آن تکیه شده است‏ که باز از مختصات این کتاب آسمانی است همین است که بشر را به آیات‏ آفاقی و انفسی که این هم از اصطلاحات خود قرآن است تشویق می‏ کند یعنی‏ موجودات و مخلوقات را آیت (نشانه) می‏ نامد، مرآت و آینه می ‏خواند و مرتب مردم را دعوت به مطالعه در اینها می‏ کند. مطالعه در هر مخلوقی از نظر قرآن، مطالعه در آئینه ‏ای است که با آن خدا را می‏توان شناخت.
در سوره‏ فصلت است که: «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی‏ یتبین لهم انه الحق» پس از این، آیات خودمان را در آفاق (در افق ها) و در نفوس (در روان ها) (ارائه خواهیم کرد)، چون واقعا یک‏ نوع اختلافی است: آیات روانی ما را به یک مطلب می‏ رساند و آیات آفاقی‏ به مطلب دیگری، که این خودش داستان عجیبی است و اصلا همین آیه را باید از معجزات قرآن نامید که آیات آفاقی را از آیات انفسی جدا می‏ کند چون‏ واقعا آنچه که انسان از آیات انفسی می‏ آموزد با آنچه که از آیات آفاقی‏ می‏ آموزد از نظر خداشناسی، متفاوت است، که این بحثی دارد.
و عجیب‏ این است که بعد از آنکه می‏ گوید اینها آیات خداوند هستند و همه مردم آن‏ زمان را تشویق می‏کند به اینکه این آیات را مطالعه کنند، یک وعده به‏ آینده هم می‏ دهد: ما در آینده آیات آفاقی و انفسی خودمان را ارائه خواهیم داد، یعنی چه در آینده؟ اگر مقصود معرفی اجمالی‏ است که خود قرآن آمد و معرفی کرد و رفت. بعد به مردم می‏گوید، یعنی‏ شما خودتان بروید مطالعه کنید.
قرآن به مردم فقط می‏گوید شما بروید در این زمینه‏ ها مطالعه کنید و این را به حق بعضی، از آیات غیبی قرآن‏ تلقی کرده ‏اند که قرآن کأنه می‏ گوید بشر هنوز طبیعت را نمی‏ شناسد، هنوز آفاق و انفس را آنطور که باید نمی شناسد: ما بعد از این آیات خودمان‏ را، چه آیات آفاقی و چه آیات انفسی، به مردم ارائه خواهیم داد تا کاملا مطلب آشکار بشود که حق مطلق اوست.
بعد یک جمله دیگر دارد که‏ همان راه های دیگر است غیر از راه مطالعه خلقت: «اولم یکف بربک‏ انه علی کل شی‏ء شهید» اصلا آیا خود ذات پروردگار برای ارائه ذاتش‏ کافی نیست که نیازی باشد که از راه ارائه آفاق و انفس او را بشناسند یعنی او را از خودش هم می‏شود شناخت.
«اولم یکف بربک انه علی‏ کل شی‏ء شهید؛ آیا اینکه پروردگار تو بر همه چیز احاطه دارد و حضور دارد کافی نیست برای شناختن او؟»، «الا انهم فی مریه من لقاء ربهم الا انه بکل شی‏ء محیط؛ اینها در تردیدند که پروردگار خودشان را یک‏ روزی ملاقات خواهند کرد ولی بدانید که او بر همه چیز احاطه دارد.» (فصلت/ 53-54)
این آیه آیه ‏ای است که از قدیم الایام علماء از آن اینطور استفاده‏ کرده ‏اند که خدا را به دو گونه می‏توان شناخت: یکی اینکه خدا را از آینه‏ مخلوقات بشناسیم که «سنریهم ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین‏ لهم انه الحق» و دیگر اینکه خدا را از خود خدا بشناسیم.
اگر انسان‏ اندکی تأمل کند در این مطلب که اصلا خود هستی، آن که حقیقت هستی است‏ نیستی و محدودیت، اینجا بودن آنجا بودن، این زمان بودن آن زمان بودن‏ بر نمی ‏دارد، اینها همه درباره موجودی است که مقهور است و الا ذات هستی‏ که مقهور چیزی نیست، وقتی مقهور چیزی نباشد حدی، نهایتی، محدودیتی‏ برای او نیست، اگر شما در هستی تأمل کنید، اول چیزی که پیدا می‏ کنید خود خداست. از این هم می‏ گذریم.
این گونه منطق داشتن، این گونه خدا را به‏ عظمت و جلال و همه جایی بودن، همه زمانی بودن، با همه چیز بودن، هیچ‏ چیز از او خالی نبودن، ظاهر بودن، باطن بودن، اول بودن، آخر بودن، تمام اسماء حسنی یعنی تمام جمال و کمال همه از آن او بودن و هر چه غیر او دارد از او دارد، این‏ گونه خدا را وصف کردن که همان حد اعلای توصیفی است که بشر از خدا توانسته است بکند، چطور انسان می‏تواند (بپذیرد که اینها از یک مرد امی است)؟!
تازه این بیانی که من کردم بسیار ضعیف است نسبت به‏ آنچه که حتی خودم می‏توانم در جلسات متعددی بیان کنم تا چه رسد نسبت به‏ آنچه که قرآن می‏ خواهد بیان کند.
من خودم به فکر خودم ابدا نمی توانم‏ باور کنم که یک انسان، هر اندازه نابغه باشد، به فکر شخصی خودش‏ بتواند خدا را به این عظمت توصیف کند. این جز اینکه یک ریزشی از جای‏ دیگر و ارائه ‏ای از افق دیگر بوده است که به زبان مقدس او جاری می ‏شده‏ است چیز دیگری نیست.
شما اغلب این تفاسیر مفسرین را اگر وارد بشوید (می ‏بینید) به این آیات که می ‏رسند گیر می‏ کنند، واقعا نمی ‏توانند بفهمند، بعد مجبور می‏ شوند همه اینها را به گونه ‏ای تأویل کنند چون ظرف ذهنشان‏ گنجایش ندارد، آنهایی که تنها می ‏توانسته ‏اند یک مفسر ساده باشند.
حال‏ چطور یک عالم درس خوانده که انواعی از درس ها را خوانده هنوز عقل و فکرش گنجایش درک چنین مطلبی را ندارد ولی یک مرد امی درس نخوانده‏ کتاب ندیده مدرسه نرفته با هیچ عالم ننشسته که قاعده ‏اش این بود که اصلا او بیاید خدا را به صورت یک موجود مجسمی مثل اهورامزدا معرفی کند که‏ سر خدا این قدر است و پای خدا این قدر، یا به قول فلاماریون کشیش های‏ مسیحی هشت قرن بعد از قرآن هنوز می‏ گفتند فاصله چشم راست خدا تا چشم چپ‏ خدا شش هزار فرسخ راه راست، وقتی خدا را بخواهد به عظمت توصیف کند این گونه توصیف می‏کند.
این نمایش فکر بشر است. آنوقت این چگونه‏ ممکن است که یک بشری از فکر خودش بتواند خدا را آن گونه توصیف کند که‏ هر موحدی، هر مقدار عمیق باشد، بالاتر از قرآن نتواند یک کلمه حرف‏ بزند و هر چه که معرفت خداشناسی بالاتر می‏رود خودش را با قرآن متجانس ‏تر می‏ یابد.

Sources

مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 268-270

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites