ساختار و مبانی اصول حکمت متعالیه
English 5838 Views |طرح و بحث مسائل به شیوه مشائی
روش کار (یا متدولوژی) فلسفی ملاصدرا (در کتاب اسفار) بدین صورت است که، ابتدا تقریبا در هر مسئله، نخست طرح مشائی آن را به میان می کشد و آن را در چارچوب اصول متناسب با مسئله آن مکتب (مکتب مشائی) مطرح می سازد و عقاید مختلف قدیم و جدید را نقل و سپس رد یا اصلاح یا تأیید و تکمیل می کند و یا دلایل جدید و کاملی ارائه می دهد.
وی در جایی که لازم باشد مؤیدهایی از تصوف و به ویژه از ابن عربی و نیز از افلوطین (که وی نیز مانند دیگر فلاسفه مسلمان پیش از خود، او را گاهی با ارسطو اشتباه می کند، زیرا تا همین اواخر کتاب تاسوعات «انه ئاد» افلوطین را از ارسطو می دانستند) می آورد. ملاصدرا در همه مسائل عمده فلسفه به قرآن نظر دارد و از برکات آن استفاده می کند تا به جایی که برخی گمان برده اند که او برای مسائل فلسفی با آیات قرآنی استدلال می کند؛ گرچه این گمان باطلی است ولی، در عین حال قرآن برای ملاصدرا همواره الهام بخش بوده است و از این رو از این راه به حقایقی می رسیده که دیگران به آن دسترسی نداشته اند.
مهمترین ویژگی ملاصدرا که حتی در میان فلاسفه اشراقی نیز دیده نمی شود (یا کمتر دیده می شود) تکیه او بر شهود و کشف و ادراک حقایق جهان و حل مسائل دشوار فلسفه از راه ریاضت و عبادت و ارتباط با جهان ماوراء ماده و حس است که خود، آن را حس حقیقی می داند، بدون آنکه به آن بسنده کند و فتوا گونه برای دیگران بیان نماید، بلکه روش او پوشاندن لباس استدلال و برخورداری از اصطلاحات رائج فلسفه مشائی بر حقایقی است که با شهود بر او کشف شده و در زیر لباس استدلال منطقی پنهان گشته است. وی خود به این روش منحصر خود در مقدمه کتاب اسفار اشاره کرده است. وی حتی مطالب حکمای گذشته ماقبل و مابعد سقراط را نیز که جنبه شهودی داشت و استدلالی نشده بود تماما به شکل رائج فلسفه (یا فلسفه مشائی) درآورد و برای آنها دلایل و استدلالهای فلسفی ارائه داد.
آشتی و وحدت فلسفه و عرفان در حکمت متعالیه
ملاصدرا مایل است که مکتب خود را (به جای فلسفه) حکمت بنامد، و می دانیم که وی نام مکتب خود را «حکمت متعالیه» گذاشته است؛ زیرا اولا سابقه تاریخی حکمت بسیار عمیقتر است و گمان می رود که این کلمه همان است که در قدیم آن را سوفیا (Sophia) می خوانده اند. ثانیا در قدیم حکمت، حوزه وسیعی داشت که تمام علوم طبیعی و ریاضی را دربر می گرفت و حکیم کسی بود که جامع تمام علوم بوده و جهان بینی وسیعتری از دانشمندان امروزی داشته باشد. ثالثا در قرآن و حدیث، همواره از حکمت ستایش شده (و نامی از فلسفه در آن نیست).
نکته ظریفی که در اینجا وجود دارد این است که از حکمت (نه فلسفه و نه عرفان) می توان پلی ساخت که آن دو بیگانه را با هم آشنائی دهد و دو مکتب به کلی متفاوت را به هم نزدیک سازد. حکمت، کلمه رمزی است که ملاصدرا توانست از آن برای برخورداری از دو مکتب فلسفی و عرفانی موجود در برابر خود بهره ببرد و آن دو را با هم آشتی دهد.
حکمت در نزد مشائین و عرفا
مشائین پذیرفته بودند که حکمت یا سیر فلسفی، در واقع، یک «صیرورت» است: (صیرورة الإنسان عالما عقلیا مضاهیا للعالم الحسی...) و این صیرورت به وسیله رشد عقل هیولانی به عقل بالملکه و سپس به عقل بالفعل و عقل مستفاد و اتصال با مبدأ علم (و شاید همان پرومته یونان قدیم) که ارسطو به آن عقل فعال می گفت، پایان می یافت و انسان، حکیم می شد.
عرفا و صوفیه نیز معتقد بودند که معرفت یا وصول به درجه حکمت عبارت است از شناخت جهان و گذار از جهان حسی و مادی (که به آن سیر آفاق و توحید افعالی می گفتند) و ورود در شناخت خود انسانی (یا سیر فی النفس) و سیر در عمق غیر مادی جهان، یعنی جهان مثالی و عقلی یا سیر در توحید صفاتی و مشاهده جمال ازلی و حقیقت ابدی که از آن، معمولا به سفرهای چهارگانه معنوی و روحانی تعبیر می شود؛ سفری که مرحله اول آن حرکت از موجودات و مخلوقات به سوی واقعیت محض (حق)، و مرحله دوم سیر به سوی حق همراه و به یاری خود حق، و سفر سوم سیر و سفر در درون حق و وصول به تمام حقایق وجودی، و سفر چهارم بازگشت به مخلوقات و موجودات با نگاهی نو و گامی تازه است.
حکمت با هر دو تفسیر از معرفت و شناخت واقعی فرا مادی جهان سازگار است، از این رو ملاصدرا روشی ابداع کرد که هم فلسفه و هم عرفان در آن فعال بودند و به حل مسائل شناختی عالم می پرداختند. از اینجاست که می توان به عمق و حکمت نامگذاری مکتب فلسفی ملاصدرا به «حکمت متعالیه» (یا فلسفه برتر) پی برد و تصادفی نبود که وی نام کتاب مهم و بزرگ خود را «حکمت متعالیه در اسفار اربعه» گذاشت. برتری مکتب او در همین روش زیرکانه ای بود که به آسانی توانست بین دو مکتب ضد و مخالف، یعنی فلسفه مشائی و اشراق (و تصوف) آشتی دهد و آن دو را به وحدت و در واقع به تعالی برساند، او این برتری را با کلمه «متعالیه» نشان می داد.
ساختار حکمت متعالیه
در نظام کامل مکتب ملاصدرا همه بخشها و فصلهای مهم فلسفه را می توان یافت، که بر روی هم یک نظام (سیستم) منسجم فلسفی را تشکیل می دهند. وجودشناسی (انتولوژی) و مباحث ماوراءالطبیعه بیش از همه است و به ترتیب مباحث الهیات (تئولوژی)، نفس شناسی، معادشناسی، شناخت شناسی، اخلاق، زیبایی شناسی (در فلسفه ملاصدرا مباحث عشق و زیبائی شناسی جزء مباحث الهیات دسته بندی شده است.) و منطق در آن غلبه و اکثریت دارند.
این فصول، اگرچه به هم آمیخته هستند ولی همانگونه که شرط یک نظام (سیستم) فلسفی کامل است، همه مباحث آن به شکل منطقی به هم پیوسته اند و به ترتیب از مباحث وجودشناسی به عنوان پایه برای اثبات دیگر مطالب و موضوعات استفاده می شود.
مباحث شناخت شناسی ملاصدرا به صورت پراکنده در مباحث دیگر آمده است و آن را می توان در مباحث وجود ذهنی، أعراض و کیفیات نفسانی، اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول یافت و آنها را به هم ترکیب کرد. فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی او نیز پراکنده است. با وجود آنکه وی دو کتاب مستقل در منطق صوری دارد ولی مباحث منطقی فراوانی می توان در لا به لای مباحث فلسفی او یافت که مجموعه آن کتاب ارزشمندی در منطق و فلسفه منطق خواهد شد.
ملاصدرا بر اساس یک سنت اسلامی «خودت را بشناس تا خدا را بشناسی» به شناخت نفس اهمیت بسیار می دهد و تقریبا در بیشتر کتب او از نفس بحث شده ولی در اسفار اربعه تقریبا یک چهارم کتاب به مباحث نفس و پایان سیر وجودی او تا قیامت و بهشت و جهنم اختصاص دارد، علاوه بر مباحثی که به مناسبتهایی در لا به لای مباحث دیگر آمده است. به همین ترتیب معادشناسی و حیات پس از مرگ انسان و دیگر موجودات یکی از فصول مهم فلسفه ملاصدراست که تحت عنوان نفس شناسی و معادشناسی به آن پرداخته است.
مبانی و اصول مهم مکتب ملاصدرا
نظامهای فلسفی علاوه بر مجموعه مسائل خرد و کلان خود، دارای اصولی هستند که فلسفه آنها بر آن اصول یا پایه ها بنا شده است. نظام فلسفی ملاصدرا نیز دارای مبانی و اصولی است. خود وی در رساله ای به نام شواهد الربوبیه (شواهد الربوبیه، رساله کوچکی است و با کتاب «الشواهد الربوبیة» او فرق دارد.) دستاوردهای فلسفی خود را بیش از یکصد و هفتاد برشمرده ولی معمولا اصول فلسفه و مبانی مکتب ملاصدرا در چند اصل ذکر و معرفی می شود که مهمترین آنها عبارتند از: اصل اصالت وجود نه ماهیت، اصل مدرج بودن وجود در درجات (بینهایت)، اصل حرکت در جوهر اشیاء، اصل تجرد خیال اصل بسیط الحقیقة همه چیز است (و هیچکدام نیست)، اصل حدوث جسمانی نفس به وسیله بدن، حدوث عالم، رابطه وجود و علم.....
Sources
سید محمد خامنه ای- حکمت متعالیه و ملاصدرا- انتسارات بنیاد حکمت اسلامی صدرا- 1383
پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites