فلسفه امامت از منظر ملاصدرا

English 3304 Views |

اشاره

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح *** ورنه طوفان حوادث ببرد بنیادت
امام، مشعل فروزان هدایت است و امامت، کشتی نجات از طوفان حیات مادی. از آنجا که این موضوع از اصول و مسائل مکتب تشیع می باشد، علمای بزرگوار و محققان و اهل کلام پیوسته درباره آن به بحث و بررسی پرداخته اند.
نوشته های کوتاه و بلند و کتابهای کوچک و بزرگ درباره امامت، شأن امام، مصداق امام، اوصاف امامان و غیره کم نداریم. آنچه در این مختصر تقدیم علاقه مندان خاندان عصمت می گردد، پژوهشی است در جهت تبیین و تحلیل امامت و اوصاف امامان، بر پایه اصول و قواعد حکمت متعالیه صدرالمتالهین شیرازی.
حکمت متعالیه که در قرن دهم هجری به وسیله ملاصدرا تنظیم گشت، با بهره گیری همزمان و یکسان از مبانی مشاء و عرفان اسلامی، می تواند به عنوان بنیادی استوار و کارامد برای تبیین بسیاری از اصول و مسائل دینی مورد بهره بردار قرار گیرد. خود ملاصدرا از این بنیاد، برای حل معضلاتی از قبی اثبات واجب، توحید، دفع شبهه ابن کمونه، علم الهی، حدوث عالم، معاد جسمانی و غیره بهره گرفته است. اما بدون شک، نتایج و آثار مبانی این حکمت، بیش از این در حل مشکلات فکری می تواند نقش داشته باشد.
اینک، برای نمونه یکی از مسائل مهم اعتقادی شیعه را بر مبنای حکمت متعالیه بررسی کنیم. با بهره گیری از مبانی حکمت متعالیه، به تبیین شان و جایگاه امامت می پردازیم و مسائل مهمی را حول این محور توضیح می دهیم که از آن جمله است:
عینیت مقام امامت؛
مبنای یکایک اوصاف امام؛
ارتباط و پیوند این اوصاف با امام؛
ارتباط و پیوند این اوصاف با یکدیگر؛
و ده ها نکته باریکتر از موی.
نکته جالب توجه اینکه، صدرالمتالهین در کتاب حجت، در شرحی که بر اصول کافی نوشته، برخی از مسائل مربوط به نبوت و امامت را نه بر پایه اصول حکمت متعالیه، بلکه بر اساس مبانی مشائی تبیین نموده است. از جمله وحی و الهام را بر اساس کمال قوه نظری و برتری قوه حدس که مبنای فلسفه مشائی اسلامی است تفسیر نمونه است. و نیز مسئله استمرار وجود امام را، بدون توجه به موضوع قوس نزولی و صعودی وجود، بر پایه قاعده امکان اشرف که از قواعد حکمت اشراق است، تفسیر و تبیین نموده است، در صورتی که تبیین آن بر اساس اصول و قواعد حکمت متعالیه، بسیار قویتر و روشنتر می باشد.
به هر حال، این نوشته تلاشی است از این حقیر که امیدوارم مقبول درگاه حق قرار گیرد و وسیله ای باشد برای توسل به دامن ولایت. از محققان ارجمند انتظار دارم که از راهنمایی و تذکر در جهت تکمیل این بحث دریغ نفرمایند. یا مولا مددی که:
باو آن عهد که در وادی ایمن بستیم *** همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم

امامت چیست؟

«ان الامامه اجل قدرا و اعظم شانا من ان یبلغها الناس بعقولهم او ینلوها با رائهم او یقیموا اماما باختیارهم؛ جدا شان امامت برتر و بالاتر از آن است که: با عقل و اندیشه عادی بتوان شناخت؛ یا با رای و نظر مردم، آن را به دست آورد؛ یا با تعیین و انتخاب مردم، آن را تعیین کرد.» امام رضا (ع)
امامت در مکتب تشیع اهمیت ویژه ای دارد و یک اصل اساسی از اصول اعتقادی پیروان این مکتب است. از دیدگاه این مکتب، جانشین پیامبر خاتم (ص) باید دارای صفاتی باشد که آنها را به طور کلی می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1- مقام امامت مربوط به یک استعداد و شایستگی عینی ویژه ای است که این شایستگی محصول عطا و عنایت الهی است و لذا اکتساب شخص، یا انتخاب و انتصاب مردم در تحقق آن نقشی ندارد. (پیشین، 518)
2- امام به طور مستمر با امدادهای غیبی و الهام آسمانی مورد حمایت و تایید قرار می گیرد و از اینجاست که امام در هر عصری از بالاترین درجه علم و آگاهی برخوردار بوده و از همه مصالح و اسرار لازم برای سعادت دنیا و آخرت مردم آگاه است. (پیشین، 518، 552، 556)
3- امام ناظر و حاکم بر همه حوادث جهان و رفتار انسانهاست. (پیشین، 491، 495، 692، 694، 686)
4- امام دارای صفت عصمت بوده از گناه و لغزش در امان است بنابراین امام هر عصری با تقواترین و عادلترین انسان زمان بوده و در بالاترین درجه فضیلت اخلاقی و عملی قرار دارد. (پیشین، 518، 719، 716)
5- امام می تواند کارهای خارق العاده ای به عنوان معجزه و کرامت در زمینه علم و عمل داشته باشد. (پیشین، 924- 920، 1299- 1295، 1288)
6- در هر عصری تنها یک نفر به عنوان امام، مرجع و فرمانروای مطلق دین و دنیای مردم است. (پیشین 518، 923)
7- مادامی که انسان در جهان هستی وجود داشته باشد، جهان بی امام نخواهد بود. (پیشین، 459- 454- 452)
8- اطاعت و پیروی امام در ظاهر و باطن و در امور مربوط به دنیا و آخرت سبب نجات و سعادت بوده و مخالفت با وی عامل شقاوت و هلاکت خواهد بود.

مبانی فلسفی صفات ائمه (ع)

در اینجا هدف ما بیان مبانی و اقعیت و عینیت این صفات در وجود امام است و اینکه چرا این صفات در وجود امام به یکدیگر می پیوندند.
البته موضوع امام و امامت در کتب کلامی بر اساس مبانی کلامی مورد بحث قرار گرفته است و اوصاف ائمه نیز با استناد به مبانی کلامی اثبات شده است. از قبیل: استناد ه قاعده «لطف» در اثبات وجود امام و همین طور استناد به نقل در اثبات صفات ائمه و نیز بهره گیری از مبانی کلای دیگر از قبیل «قبح تقدم مفضول بر فاضل» و استدلال بر عصمت بر اساس همین مبانی. اما منظور ما در این مقاله، تحلیل و تبیین صفات و روابط صفات ائمه بر اساس مبانی حکمت متعالیه صدرالمتالهین است.
برای توضیح این مطلب لازم است به اصول و مبانی فلسفی چندی توجه کنیم.
الف) ذومراتب بودن جهان: جهان هستی دارای مراتب و درجاتی است که این درجات و مراتب از دو جهت مطروحند یکی قوس نزول و دیگری قوس صعود. در قوس نزول بعد از مبدا هستی، عالم عقول و مجردات قرار دارد و سپس جهان مثال و به دنبال آن جهان ماده و در قوس صعود نیز از جهان ماده به جهان مثال می رسیم و از جهان مثال به جهان مجردات. قوس نزول لازمه نظام علیت در جهان هستی است و به این معنا که به خاطر ضعف هر معلولی نسبت به علت خود هرچه از مبدأ هستی دورتر می شویم به مرتبه ضعیفتری از وجود می رسیم.
مبنای قوس صعود حرکت بنیادی و جوهری جهان ماده است که صدرالمتالهین آن را مطرح نمود و اثبات کرد. بنابر حرکت جوهری جهان ماده یکپارچه در حال خروج از قوه به فعل است و بدیهی است که فعلیت تام جز با نیل به درجه تجرد تام حاصل نمی گردد پس حرکت جهان ماده، جهان ماده را خود به خود در مسیر تجرد قرار می دهد.
ب) کون جامع بودن وجود انسان: اما موضوع تحول و تبدیل یک موجود مادی به موجود مجرد، بدون فرض و قبول یک اصل اساسی دیگر امکان پذیر نیست و آن اصل اساسی «کون جامع» بودن وجود انسان است به این معنا که در جهان هستی هر موجودی حد معینی دارد اما یکی از موجودات جهان یعنی انسان به تنهایی شامل تمام حدود عالم هستی است و لذا آن را عالم صغیر نیز می گویند. این مضمون در ضمن بیتی منسوب به حضرت علی (ع) چنین آمده است:
و تحسب انک جرم صغیر *** و فیک انطوی العالم الاکبر
(شرح دیوان میبدی چاپ سنگی در حاشیه شرح نهج البلاغه محمد باقر لاهیجی، ص 217)
بنابراین در میان موجودات جهان، فقط انسان است که می تواند میان جهان ماده و جهان مجردات رابطه و پیوند برقرار سازد و در واقع وجود انسان رابطه و پل پیوند تمام عوالم و درجات مختلف جهان هستی است و انسان بستر و موضوع حرکتی است از قوه بی نهایت تا فعلیت نامتناهی، بنابراین قوس صعود در محدوده وجود انسان از پایین ترین درجه هستی تا بالاترین درجه آن قابل تحقق است. از ضعیفترین مرحله جماد تا عالیترین مرحله جماد، آن گاه انتقال از جمادی به نباتی، سپس سیر تحول از پایین ترین مرحله نبات تا بالاترین مرحله آن، آنگاه انتقال به مرحله حیوان و تحول در مراتب مختلف حیوانیت و رسیدن به آخرین درجه وجود حیوانی، آنگاه انتقال از عالم حیوان به عالم نسان و تحول در مراتب مختلف آن و نیل به عالترین درجه تجرد با عبور از عالم ماده و عالم مثال و وصول به آستان حق و فنا در حق آنها بقا به حق. مولوی این انتقالها را به نام مرگ مطرح می کند و چنین می سراید:
از جمادی مردم و نامی شدم *** وز نما مردم زحیوان سرزدم
مردم از حیوانی و آدم شدم *** پس چه ترسم، کی ز مردن کم شدم
جمله دیگر بمیرم از بشر *** تا بر آرم از ملایک بال و پر
و ز ملک هم باید جستن ز جو *** کل شیئی هالک الا وجهه
بار دیگر از ملک قربان شوم *** آنچه اندر وهم ناید آن شوم
پس عدم گردم عدم چون ارغنون *** گویدم کانا الیه راجعون
(مثنوی، به تصحیح نیکلسون ج 2ص222)
ج) اصل اصالت وجود: بنابر «اصالت وجود» سرچشمه همه آثار و خواص، وجد است چه معنی اصالت، چیزی جز «منشا آثار» بودن نیست؛ در واقع از آنجا که چیزی جز وجود تحقق خارجی ندارد پس همه آثار و خواص تنها از وجود سرچشمه می گیرند و چون وجود، حقیقت مشکک و دارای مراتب مختلف و متفاوت خواهند بود. مثلا حیات، علم، اراده، قدرت، فعل و تاثیر اوصافی هستند که منشا آنها حقیقت وجود است. و این آثار برای وجود ذاتی و از آن جدائی ناپذیرند. زیرا اگر این حقایق و اوصاف خارج از ذات وجود باشند بنابر اصالت وجود، واقعیتی نخواهند داشت برای اینکه جز وجود واقعیت دیگری در کار نیست. (نهایه الحکمه، مرحله اول فصل سوم)
بنابراین، حقیقت اصیل همان وجود است و همه خیرات و کمالات آثار مربوط به وجودند و چون وجود از لحاظ شدت و ضعف دارای مراتب مختلف است، از لحاظ این آثار نیز مراتب مختلف خواهد داشت مثلا علم در واجب، و عقول، و نفوس یکسان نخواهد بود، بلکه از لحاظ کمال و نقصان، متفاوت خواهد بود. اما آنچه مسلم است، هیچ درجه ای از وجود از این خواص و آثار، خالی نخواهد بود. (تعلیقات مرحوم آملی بر شرح منظومه سبزواری، ج 2، ص 294) اما همان اندازه که درجه وجود ضعیف می شود، این آثار و خواص نیز، به ضعف می گرایند. به این معنی که مثلا هیولی و ماده المواد، چون از نظر وجود، هیچ فعلیتی ندارد، از نظر آثار و لوازم وجود نیز، دارای هیچ گونه فعلیتی نیست. در مرحله جماد، چون وجود، ضعیف است، این لوازم و آثار نیز ضعیفند، به گونه ای که حیات و شعور آنها، برای ما محسوس و معلوم نیست. اما در حیوان و انسان چون درجه وجود قوی و عالیتر است، آثار و لوازم وجود از قبیل حس و حرکت و اراده و فاعلیت، نیز قویتر و آشکارترند.
صدرالمتالهین کشف این مطلب را، از مختصات فلسفه خود دانسته و ابن سینا و پیروان او را از توجه به این مطلب ناتوان می داند. اما در عین حال، توجه عرفا را به این مسئله می پذیرد. (اسفار، ج 7، ص 173) حتی هدفها و معشوقها نیز، بر حسب اختلاف در مراتب وجود و درجات آن، مختلف و متفاوتند. (اسفار، ج 7 ص 179) از دیدگاه عرفا نیز، از آنجا که سراسر عالم و همه موجودات، مظهری از مظاهر حقند پس هر پدیده ای در حد خودش مظهر اوصاف و کمالات حق می باشد.
هستی به صفاتی که در او بود نهان *** دارد سریان در همه اعیان جهان
هر وصف ز عینی که بود قابل آن *** بر قدر قبول عین گشته است عیان
(طرائق الحقایق، ج 7 ص 179)
بنابراین، هر نوعی از انواع مختلف جهان هستی، بر اساس میزان بهره مندیش از کمالات وجودی، از آثار و لوازم آن نیز، بهره مند خواهد بود. چنان که، حس و حرکت، ظهورش در مرتبه حیوانات، و ادراک کلیات در مقام انسان تحقق می یابد. به همین دلیل فاعلیت الهی را تنها در شأن موجودات مجرد دانسته و اجسام و حتی نفوس، متعلق به اجسام را که به درجه خاصی از تجرد نرسیده باشند، از فاعلیت الهی، ناتوان می دانند. ابن سینا در آثار خود، عدم امکان علیت جسم را نسبت به جسم دیگر، به طور مطلق، مطرح کرده و اثبات نموده است. یعنی فاعلیت الهی، در مرتبه وجودی اجسام، امکان تحقق ندارد. و جسم تنها به عنوان زمینه و معد می تواند مطرح گردد. و نفوس نیز، در درجات پایین از نظر کمالات وجودی، تنها می توانند فاعل طبیعی واقع شوند. اما در درجات بالاتر، امکان فاعلیت الهی نیز پیدا می کنند. چنانکه عرفا و فلاسفه، به آن تصریح دارند، ابن عربی می گوید:
«هر انسانی با قوه وهم در خیال خویش، چیزهایی تخیل می کند که جز در آن خیال، در جای دیگری تحقق نداشته باشد. ولی عارف، با همت خویش می تواند حقایقی بیافریند، که در خارج از محل همت نیز، وجد داشته، با همت آن عارف نگهداری شود، به طوری که هرگاه بر عارف غفلتی نسبت به آن پدیده روی دهد، از بین برود.» (ابن عربی، فصوص الحکم، فص اسحاقی)
شیخ اشراقی انسانهایی را که به درجه خاصی از تجرد رسیده باشند، قادر بر ایجاد «جوهر مثالی» می داند و این مقام را مقام «کن» می نامد. (حکمه الاشراق، مجموعه مصنفات، ج 2، ص 242) کلمه «کن» اشاره به آیه 82 سوره یس است که: «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون؛ چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى‏ گويد باش پس [بى ‏درنگ] موجود مى ‏شود.» عارف نیز در مقام «کن» دارای چنین قدرتی می شود. یعنی قدرت بر فاعلیت الهی. ابن سینا نیز امکان تاثیر نبر طبیعت را، لزوم نفوس انبیا می داند. به این معنی که نفوس انسان، در مرحله ای از کمال، قدرت تصرف در طبیعت را پیدا می کند. یعنی نفس انسان در مرحله ای از کمال و تجرد، از محدوده بدن خود، فراتر رفته، در اجسام دیگر نیز، منشا اثر واقع شده، دارای قدرت تغییر عناصر و ایجاد حوادث می گردد. به طور کلی، اراده او در جهان طبیعت، نفاذ می یابد. (شفا طبیعیات، فن 6 مقاله 4، فصل 4) همچنین خواص دیگر، از قبیل علم و اراده، نیز بر اساس درجات وجود، مختلف و متفاوت خودهد بود. شیخ اشراق، معارف مربوط به حکمت را، پیش از حصول ملکه خلع بدن، غیر ممکن می داند. چنانکه غزالی رسیدن به معرفت عرفانی را، مشروط به تبدل می داند. (المنقذ من الضلال، چاپ مصر، ص 58- 60) مولوی بارها در مثنوی بر این نکته تأکید می کند. از قبیل «جان شود و از راه جان، جان را شناس» یا «از جمادی در جهان جان شوید...» یا «پس قیامت شو، قیامت را بین، دیدن هر چیز را شرط است این» و بهمنیار، به نقل از ارسطو، رسیدن به حکمت و نیل به ماورای طبیعت را، به میلاد جدید مربوط می کند. حاجی ملاهادی سبزواری در بحث قدرت حق تعالی، ایجاد را نتیجه و فرع وجود دانسته و می گوید: «همان طوری که ممکنات دارای درجه ضعیفی از وجود هستند، دارای درجه ضعیفی از اراده و ایجاد نیز می باشند.»
با توجه به مقدمات یاد شده، در وجود انسان، که به اصطلاح «کون جامع» است مرز تجرد و مادیت، شکسته می شود. یعنی ماده از مسیر انسان راه به تجرد پیدا می کند با این حساب در وجود انسان، تمام مراتب هستی، از ضعیفترین مرحله جهان ماده، تا بالاترین مرتبه جهان تجرد، قابل تحقق است. و چنین قوس صعودی حتی بر اساس امکان تشکیک در جوهر نیز به آسانی قابل اثبات و توجه نبود، اما قبول حرکت در جوهر و تشکیک در وجود، این تفسیر و توجه را آسانتر می کند. با توجه به نکات یاد شده اوصاف و خواص و آثار همه مراتب و درجات هستی، در وجود فردی از افراد انسان امکان تحقق دارد و هر فردی از افراد بشر، بر اساس مسئله «کون جامع» و حرکت جوهری، همه مراتب (از نازلترین مرتبه وجود تا عالیترین مراتب آن) را در حیطه و قلمرو وجودی خود دارد.
بنابراین اگرچه تمام پدیده های جان هستی، در مسیر تکاملند، اما این تکامل تنها در وجود انسان می تواند به هدف نهایی خود، که همان تجرد و فعلیت مطلق است، دست یابد.

تجرد؛ هدف نهایی حرکت

از آنجا که بر اساس حرکت جوهری، مجموع جهان ماده در حرکت است و هر حرکتی هم مستلزم نوعی اشتداد و تکامل است و چون اساس حرکت بر خروج از قوه به فعلیت است، در نتیجه هدف نهایی حرکت، رسیدن به فعلیت تام خواهد بود که همان «تجرد» است. با این حساب، تمامی جهان ماده، در جهت و مسیر تجرد، پیش می رود؛ و این پیشرفت، تنها در مسیر انسان، به تجرد می انجامد اما در مسیر پدیده های دیگر، تنها با «فساده آن پدیده و انتقال اجزای آن به قلمرو وجودی انسان، این امر امکان پذیر است. یعنی در واقع، هدف حرکت در همه انواع دیگر، رسیدن به انسان است و هدف وجود انسان، رسیدن به تجرد تام و خداگونگی است.
حتی شیخ اشراق به نقل از بودا و حکمای باستانی مشرق زمین، اصولا پیدایش نفس و حیات را، تنها در انسانع امکان پذیر دانسته، حیات انواع دیگر را، براساس تناسخ، نشات گرفته از حیات انسان می داند. (حکمه الاشراق، پیشین، ص 217) و شاید همین نکته، حرمت خاصی را، بر حیات انسانها، بخشیده است. یعنی نابود کردن هیچ یک از انواع جهان ماده، به اندزاه قتل انسان، مهم نیست.
بنابراین انسان، در عین اینکه موجودی مادی است، امکان عبور از مرز ماده را دارد. چه در وجود انسان، تولد دوباره ای انجام می پذیرد، یعنی از بطن ماده، موجود مجردی متولد می شود و با این تولد، حرکت مستمر جهان ماده به نتیجه می رسد که اگر این نتیجه را در نظر نگیریم، حرکت اگر از طبیعت برخاسته باشد، حرکتی بی هدف و عبث خواهد بود. و چون این تولد دوباره، تحقق پذیرد، در واقع انسان، از مرز ماده، عبور می کند. چنین چیزی در همه انسانها، در صورتی که ترتیب شرایط لازم را داشته باشند، امکان پذیر است. یعنی همه «تن» ها، آبستن جانند. مولوی می گوید: «تن همچو مریم است، و هر یکی عیسایی داریم، اگر ما را درد پیدا شود، عیسای ما بزاید.» (فیه ما فیه، فصل 5)
و نیز:
تن چو مادر، طفل جان را حامله *** مرگ، درد زادن است و زلزله
و گویی در وجود خود، عملا چنین زایشی را احساس می کند که می گوید:
درد چون آبستنان می گیردم *** طفل جان اندر چمن می آیدم
بدیهی است که منظور از مرگ، مرگ اختیاری است و به اصطلاح عرفانی آن، فنا و بقای بعد از فنا است. منظور از همه اینها آن است که انسان، در سیر تکاملی خود، به مرتبه برتری از وجود دست می یابد. و چون به مرتبه جدید و کاملتری از وجود دست یابد، طبعا به خاصیت و آثار جدید متناسب با این مرتبه نیز، نایل می شود و هر گاه که مرتبه وجود، یک مرتبه و درجه غیر عادی باشد، خاصیت و آثار آن نیز خارق العاده و معجزه خواهد بود. اینجاست که، معرفت در حد اعجاز (وحی و الهام) و تاثیر در حد اعجاز (معجزه و کرامت) و اراده و رفتار در حد اعجاز (خلق عظیم وعصمت) به هم می پیوندند. اما این پیوند و ارتباط، پیوندی کلامی و اعتباری نیست، بلکه پیوندی فلسفی و حقیقی است. پیوندی بر اساس هستی و واقعیت، و به اصطلاح پیوندی بر اساس «است ها» نه «بایدها» و این است مبنای فلسفی ارتباط و پیوند صفات ائمه با وجود امام و نیز پیوند آن صفات با یکدیگر.

تفسیر و تبیین فلسفی صفات ائمه (ع)

الف- عینیت مقام امامت و صفات امام: چنان که گفتیم امام در قوس صعود از لحاظ درجه وجودی برترین مقام را دارد و امامت و صفات امام از این درجه برتر وجود سرچشمه می گیرند و چون کمالات وجودی یک امر خارجی و عینی است، انتخاب و انتصاب از طرف مردم در تحقق آن نقشی نخواهد داشت. این نکته را حضرت رضا (ع) در ضمن روایت شماره 518 مطرح می کند و در همین حدیث مقام امامت را بالاتر از آن می داند که مردم بتوانند با نصب انتخاب خود تحقق بخشند بلکه تنها وظیفه مردم، معرفت اولیا می باشد.(اصول کافی- پیشین، روایت 1181- 1183) چند نکته:
1- امام را باید خداوند معرفی و منصوب کند نه مردم، چون در سیر صعود وجود مقالات بالا می توانند مقامات پایین را بشناسند اما مقامات پایین قدرت احاطه بر مقاماتت بالا را ندارند پس باید امام از طرف خدای تعالی معرفی و منصوب گردد نه از طرف مردم. (پیشین، 518) وگرنه مردم یا دچار اشتباه شده، و غیر امام را بجای امام بر می گزینند، در حالی که مقام امامت، جز در شأن و شایستگی آن فرد برتری که دارای درجه وجودی امام است نبوده، و دیگران که مراتب ناقصتر و پایینتری از نظر کمالات وجودی قرار دارند، دستشان از آن مقام کوتاه است.
و یا اصولا به انکار اصل امامت می پردازند. زیرا امام نیز همانند پیامبر ظاهرا انسان است و مردم دلیلی ندارند که وجود حقیقت برتری در فرد بخصوصی را باور کنند و لذا باید امام را نبی اکرم یا امام قبلی معرفی کند، تا مردم دچار اشتباه و انکار نشوند.
2- مقام امامت یک مقام اعطایی است، نه کسبی؛ انسان که «کون جامع» است. و همه درجات وجود، در قلمرو هستی او، بالقوه قابل تحقق است، به برخی از این درجات، ناخواسته و به صورت غیر ارادی نایل می شود همانند عبور از مراحل نبات و حیوان. اما نیل به برخی درجات بالاتر در گرو ریاضت و تلاش و خودسازی است، که بدون تلاش و مجاهده «ولادت ثانوی» و تحول از مراحل جهان مادی به مقامات جهان مجردات امکان پذیر نیست. جز در مورد «محبوبان» و «مجذوبان سالک» که سیر آنان نه بر اساس ریاضت و مجاهده، بلکه نتیجه عنایت و جذبه الهی است و انبیا و اولیا از محبوبانند. امام رضا (ع) بر این نکته تأکید داشته و ائمه را به خاطر همین تفضل الهی، محسود مردم جاهل می دانند. (اصول کافی روایت 518 و 521)
3- بر اساس همین تفسیر و تبیین مقام امامت، همچون نبوت، مرهون سن و سال افراد نیست، زیرا مبنای رشد امام امداد غیبی و عنایت و جذبه الهی، است، نه رشد ظاهری و داشتن سن و سال. این نکته را نیز حضرت رضا (ع) بیان فرموده اند. (پیشین، 991) و روایات متعددی داریم که روح و قلب و بدن ائمه با دیگران فرق داشته (پیشین، 108- 105) و حمل و تولد آنان نیز غیر عادی است. (پیشین، 1004- 996)
ب- امام پیوسته مورد امداد و الهام غیبی است: این امداد و الهام نیز نتیجه تعالی وجودی امام است. چه امام نیز همانند نبی از درجه وجودی خاصی برخوردار است نکه آن درجه نسبت به دیگران غیرمادی و در حد اعجاز است، و لذا آثار آن نیز چنان که گذشت در حد اعجاز است که یکی از آثار آن همین علم خارق العاده امام است. اینک به عنوان نتایج این اصل، به چند نکته مهم اشاره می کنیم که در احادیث و اخبار نیز بر آنها تاکید شده است:
1- امامت باطن نبوت است و یا نبوت از یک سرچشمه آب می خورند. چنان که حضرت رضا (ع) این نکته را بیان داشته و تنها فرق نبی و امام را در آن می داند که نبی ملک را دیده و سخن او را می شوند اما امام کلام ملک را می شنود ولی او را نمی بیند. (پیشین، 518و 435) و بر اساس این تفاوت، ائمه را «محدث» و «مفهم» نامیده اند. (پیشین، از حضرت رضا (ع)، 705 و از امام باقر (ع) 699 و از امام صادق (ع) 697 و 700 و نیز مراجعه شود به روایتهای 1024- 1020 و 1035- 1031و 584- 582 و این که علم ائمه از اسرار الهی است، ابوالحسن (ع) 656)
2- از آنجا که امام، از نظر کمالات وجودی، تالی مرتبه نبی نبوده و امامت، با نبوت اتصال و ارتباط بلافصل دارد، پس امام وارث به حق علوم و کتب انبیا است چنان که حضرت رضا (ع)، ائمه را برگزیدگان الهی و وارثان کتاب حق معرفی می کند، (پیشین، از حضرت رضا (ع)، 559 و در این باب از ائمه دیگر، روایتهای 556- 552 و 592- 589) و امام از همه کتب آسمانی به هر زبانی که نازل شده باشند، آگاه است. چنانکه حضرت موسی بن جعفر بر این نکته تصریح فرموده اند. (پیشین، 600 و نیز از امام صادق (ع) روایت 601 و 655- 653)
3- از این وراثت، در لسان احادیث و اخبار تعبیرهای گوناگونی داریم از قبیل اینکه:
- ائمه، راسخان در علم و عالمان به تاویل آیات قرآن هستند و اصول مبانی بطنهای متعدد قرآن همین تفاوت درجات وجودی انسانهاست که هرکسی بر اساس درجه کمال و تجردش، به درک حقایق قرآنی نایل می شود. (پیشین، امام صادق (ع)، 451- 449، در مورد ارتباط بطون قرآن با درجت وجود مراجعه شود به اسفار ج 7 ص 36 به بعد.)
- خازن علم الهی و مترجمان وحیند. (پیشین، 505- 500، جز ائمه، کسی جامع جمیع علوم قرآنی نیست امام باقر و صادق (ع) 407- 402)
- ائمه شریک نبی اکرمند، (ص). (پیشین، 680- 678)
- علایم و آیات انبیای سلف، نزد ائمه اند، از قبیل الواح و عصای موسی، خاتم سلیمان، پیراهن یوسف، سلاح نبی اکرم (ص)، و نامه های مهر شده و صحیفه و جامعه و غیره که رمزی از وراثت علم و اقتدار انبیا (ع). (پیشین، امام باقر و امام صادق (ع)، 636- 611)
- انتقال روح قدسی «روح القدس» از نبی به امام، چنان که امام صادق (ع) می فرماید: «روحی که به پیامبر اسلام نازل می شد، به آسمان باز نگشته، بلکه با ما امامان باقی مانده است.» (پیشین، 715- 709، نکته قابل ذکر آنکه حضرت علی (ع) این روح را غیر از ملائکه می داند، روایت 716)
4- چون علم امام، علمی لدنی و نتیجه الهام است، دارای خصوصیات زیر می باشد:
- امام برترین عالم عصر خویش است، زیرا علم وی از آثار وجود اوست که آن وجود، برترین درجه موجود، در آن عصر است. (پیشین، 677- 672، ائمه سرچشمه علوم اند، 1037- 1036)
- علم ائمه، علمی مستمر است، که هر لحظه از منبع نامتناهی یعنی الهام الهی قوت گرفته و افزایش می یابد. حضرت موسی بن جعفر (ع) امام هفتم می فرمایند: علم امام سه جهت دارد: گذشته، آینده، حادث، و می فرمایند که نوع سوم یعنی «حادث» محصول الهام بر دل امام و ابلاغ بر گوش او حاصل می شود که برترین نوع علم ائمه، همین است اما یادآور می شوند که پیامبری پس از نبی اکرم اسلام (ص) نخواهد آمد یعنی، امام را نباید پیغمبر دانست. (پیشین، 681)
- امام هرگاه بخواهد چیزی را بداند، خداوند تعلیمش می دهد. (پیشین، امام صادق (ع) 663- 661و 675- 672)
- امامان اگر افراد صالح و رازدار و در واقع افرادی متناسب با درجه وجودی خودشان می یافتند، از همه چیز خبر می دادند. (پیشین، امام باقر و امام صادق (ع) 685- 684)
- علم ائمه، یگانه علم مبرا از خطا و خلاف است.
ج- امام حاکم ناظر بر همه حوادث جهان و رفتار انسان هاست. بنابراین وحدت وجود و مراتب تشکیکی آن، چنان که گذشت، امام به دلیل بهره مندی از بالاترین درجه هستی، در رأس هرم امکان قرار دارد که نتیجه آن مسائل زیر است:
1- حاکمیت تکوینی امام بر جهان ممکنات.
2- اشراف و نظارت بر جریان حوادث، از جمله بر رفتار انسانها؛ چنان که در روایت آمده که تمامی اعمال انسانها بر نبی اکرم (ص) و ائمه (ع) عرضه می شود.
د- امام دارای صفت عصمت بوده و در عالیترین درجه از فضیلت و تقوی است. ائمه به دلیل درجه متعالی وجودی، از آثار متعالی آن درجه برخوردارند از جمله این آثار، دوری از خطا و گناه است. زیرا گناه و خطا معلول جهل و نقصان است و امام از جهل و نقصان بری است. کسی که نه جاهل است و نه دچار نقص و ضعف، چگونه دچار خطا و لغزش می گردد.
از طرف دیگر، مهمترین عامل خطا در انسان، هوی و هوس و شهوت و غضب است اما، از آنجا که مراتب عالی وجود، اسیر و مقید مراتب پایین تر از خود واقع نمی شوند، پس امام که در قله هرم هستی قرار دارد، هرگز توجهی به جاه و مال و زر و زیور دنیوی نخواهد داشت. نبی اکرم (ص) نیز عینا به همین دلیل، توجهی به دنیا نداشت. زیرا آنان به دنبال مطلوب و محبوبی هستند که در زمین و آسمان نمی گنجد، و دنیا و آخرت در برابر او جوی نیرزد، از این تحلیل به این نتایج می توان دست یافت:
1- امام از خطا و گناه معصوم است. (پیشین، 518، 719- 716)
2- رهبریت مصون از خطا و انحراف در انحصار امام بوده، و پیروی، از غیر معصوم، با وجود معصوم، خلاف عقل و منطق می باشد و لذا حضرت رضا (ع) ائمه را نجوم و علامات هدایت مطرح شده در قرآن می داند. (پیشین، 499- 496، تنها ائمه منشاء حقند و دیگران منشاء باطل اند 1043- 1038 و اهل ذکر شایسته مراجعه و سئوال ائمه اند، حضرت رضا (ع) 545 و خلفا و باب معرفت حق، ائمه ان 508- 506 و علامات و نجوم ائمه اند، حضرت رضا (ع) 1572)
3- اطاعت رهبر معصوم از دیدگاه عقل و شرع واجب و ضروری است، چنان که حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا (ع) تصریح فرموده اند. (پیشین، 481 و 483 و لزوم تسلیم 1016- 1009)
4- با احتمال وجود رهبریت معصوم، به حکم عقل و شرع، تحقیق و جستجو برای درک و شناخت او واجب و لازم است. (پیشین، 1019- 1017 و 1183- 1181)
5- با قصور در معرفت امام و تفویض و تسلیم به امام معصوم، اعمال انسان به دلیل اهمال در یک وظیفه بنیادی، ارزش نداشته و مقبول نخواهد بود. (پیشین، 468- 460 و 966- 965)
6- پایداری و استقامت در ولایت واجب و لازم است و انسان هرگز از ولایت بی نیاز نیست. (پیشین، 581- 580)

امام می تواند مصدر اعجاز کرامت باشد.

چنانکه در بحث مربوط به مبانی صفات ائمه بیان شد، فاعلیت الهی یعنی قدرت بر ایجاد ماهیات معدوم، و اعدام ماهیات موجود و تصرف در جهان هستی و ماده عالم، در شان درجات پایین وجود، همانند جماد و نبات و حیوان نیست بلکه در انحصار موجودات فوق ماده، یعنی موجودات مفارق و مجرد است انسان نیز بر اساس مسئله «کون جامع» وقتی در تعالی وجودی به مقام تجرد دست یابد در واقع، به مقام «کن» نایل آمده استعداد و شایستگی فاعلیت الهی را به دست می آورد و از آنجا که امام در عالیترین مرحله وجود قرار دارد، طبعا فاعلیت الهی در شان اوست، و چنان که علمش در حد اعجاز بود، قدرتش نیز در حد اعجاز است و این است فلسفه اعجاز و کرامت علمی و عملی و حس و معنوی امام. نتیجه آن که:
1- امام به عنوان یک انسان کامل، خلیفه خدا در زمین، و مظهر اسم جامع «الله» است که مستجمع جمیع صفات جمالیه و جلالیه حق است. از این حقیقت در لسان احادیث و اخبار بدین گونه تعبیر شده که ائمه بیشترین بهره از «اسم اعظم» دارند، یا اینکه ائمه حامل آیات و سلاح انبیایند، که رمزیست از قدرت و علم الهی آنان.
2- ظهور انواع اعجاز و کرامت از امام کاملا مطابق با عقل ومنطق است. چنان که به امر امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) درخت به حرکت آمد، و عصا در دست امام محمد تقی (ع) سخن گفت، چنان که از حضرت رضا (ع) اعجاز ید بیضا، و شفای بیمار و تصرف در ماده جهان، و پاسخ به مسائل علمی و غیب گویی ثبت و نقل شده است.
در این جا، جهت مزید فایده، سه نکته را بررسی و درباره آن بحث می کنیم:
نکته اول- پیوند و رابطه علم و قدرت: چنان که در تحلیل فلسفی صفات ائمه بیان گردید، علم و قدرت خارق العاده، هر دو، از یک اصل سرچشمه می گیرند، که همان برتری درجه موجود است.
اما نکته جالبی که در لسان احادیث و اخبار بر آن تاکید شده، آن است که علم بر قدرت تقدم دارد یعنی، پایه و اساس قدرت، علم و آگاهی است چنان که در ضمن روایتی حضرت امام موسی بن جعفر (ع) می فرمایند نبی اکرم صلوات الله علیه و آله از انبیای گذشته (ع) اعلم بود و ما وارث علومی هستیم که ما را بر کارهایی توانایی بخشیده که انبیای سلف بر آن کارها قدرت نداشتند. ما وارث کتابی هستیم که تبیان و بیانگر همه چیز است و ما را بر همه چیز قدرت می بخشد چنان که در قرآن مجید نیز به این نکته اشاره شده است. (قرآن مجید، سوره نمل آیه 40)
به نظر نگارنده، از دیدگاه اصول فلسفه اسلامی، این نکته ظریف، بدین گونه قابل تحلیل و تبیین است که چنان که در بحث صفات حق تعالی مطرح شده است، علم حق تعالی، علم فعلی است نه انفعالی، یعنی بر خلاف علم ما که از موجودات جهان به دست می آید، علم خداوند انعکاس و تصویری حاصل از پدیده های جهان نیست، بلکه علم او مبدأ و منشأ پدیده های جهان است. به عبارت دیگر، علم ما، انفعال و تأثری از پدیده های عالم است، در صورتی که علم حق تعالی مبدأ و مؤثر در پیدایش پدیده ها می باشد. در نیتجه علم ما مطابق با پدیده ها است اما پیدایش پدیده های عالم، برابر علم خداست. جهان از علم خدا سرچشمه گرفته و موجودات عالم بر اساس معلومات الهی پدیدار می شوند و به اصطلاح او، فاعل بالعنایه است. (شفای ابن سینا، الهیات، مقاله 8 فصل 6، نجات، الهیات مقاله 2 فصل 18، اشارات و تنبیهات، نمط 7 فصل 13 و 14 و 22، اسفار ملاصدرا، چاپ جدید ج 6 ص 176 ببعد و ج 7 ص 57)
بنابراین، خون امام، از نظر درجه وجودی، نزدیکترین وجود عصر خود به حق تعالی است و لذا وجود و آثار وجودش جنبه الهی دارد و از اینجاست که علمش نیز همانند علم خدا، یک علم فعلی است، نه انفعالی و عین قدرت و اراده است، چنان که در حضرت حق چنین است. و این است مبنا و رمز ارتباط نقدرت به علم کتاب در لسان احادیث و اخبار.
نکته دوم- علم و قدرت خارق العاده ائمه و مظلومیت آنان: جای سئوال است که ائمه با این همه علم و قدرت، که حتی زمان مرگ خویش را می دانند و اصولا مرگشان به انتخاب خودشان است، (اصول کافی، پیشین 671- 664) چرا دست به کاری می زنند که به شکست و احیانا مرگ خودشان می انجامد؟ در پاسخ این سئوال باید گفت، چنانکه بیان شد، علم امام نزدیکترین علم به علم حق تعالی است و علم حق اساس و پایه قضا و قدر است، پس علم ائمه، علم به قضا و قدر الهی است و اقدامشان، حرکت در جهت و مطابق این قضا و قدر است. تا تکلیف شرع انجام پذیرد و فتنه و آزمون انسانها تحقق یابد وگرنه هر امامی اگر بخواهد می تواند نظام جور را برانداخته و به دست نابودی سپارد. (پیشین، امام صادق (ع)، 675)
نکته سوم- استثنا در علم و قدرت امام: ممکن است در ضمن احادیث اخبار به مواردی برخورد کنیم که امام از چیزی خبر نداشته باشد یا بر چیزی توانا نباشد، یا خودشان از نداشتن علم و ناتوانی خود سخن گویند، مانند روایت 659؛ این موارد را با مبانی زیر می توان تفسیر کرد:
1- حرکت و جریان، در جهت و مطابقت قضا و قدر الهی،
2- استناد به جنبه بشریت و تقلید وجودی آن بزرگواران، چنان که قیصری موارد عدم اجابت دعای نبی اکرم (ص) و خلیفه حق را با این مبنا تفسیر می کند.
3- تقیه و رعایت ظرفیت مخاطبان و حاضران مجلس.

امام واحد دهر است و یگانه زمان

چون امام در رأس مخروط عالم هستی است و بالاترین درجه وجود در عصر خویش و واسطه بلافصل فیض حق تعالی است، باید از صفات کمالیه ای که در شان این مرتبه است بهره مند باشد. از جمله این صفات، «وحدت» و یگانگی است. یعنی، امام هر عصری یگانه آن دهر است و جز او امام دیگری امکان وجود ندارد.
نتیجه آنکه:
1- در هر عصر و دورانی بیش از یک امام وجود نخواهد داشت. چنان که حضرت رضا (ع) نیز بر این نکته تاکید فرموده اند. (اصول کافی، روایت 923)
2- امام بعدی، در آخرین لحظات زندگی امام قبلی به اوصاف علم او متصف می گردد. (پیشین، امام صادق (ع) 719- 717)
3- چنان که حضرت رضا (ع) بیان داشته اند، هر امامی باید امام بعد از خود را معرفی نموده و با انتقال امامت، به ادای امانت بپردازد. (پیشین، 724- 723)
4- هر امامی هر چند که در کنار امام قبلی نباشد، از لحظه مرگ امام قبلی آگاه شده، و انتقال امامت را به خود، با الهام الهی، و با پیدایش و احساس حالت جدیدی در وجود خود، درک می کند. (پیشین، امام علی النقی (ع) 984)

جهان هستی هرگز بی امام نخواهد بود

این موضوع که روی زمین، از حجت حق خالی نخواهد ماند، بر این اساس استوار است که وجود امام از طرفی واسطه ضروری فیض حق در جهان هستی است و لذا مادامی که جهان هستی وجود داشته باشد، وجود امام ضروری و حتمی خواهد بود. از طرف دیگر، بر اساس نیاز انسانها به هدایت آسمانی، امام مشعل فروزان هدایت و امین و حافظ وحی الهی و مرجع تفسیر و تأویل کتاب آسمانی است از این روی تا انسان وجود داشته باشد، امام نیز وجود خواهد داشت؛ و لذا در معارف ما آمده است که آخرین فرد در جهان هستی امام خواهد بود و اگر در دنیا جز دو نفر باقی نمانند، یکی از آن دو نفر، امام خواهد بود و حضرت رضا (ع) می فرمایند: «زمین بی حجت خدا ویران می شود. زیرا که عالم هستی بی امداد و فیض الهی، جز عدم، سرنوشتی ندارد.» علاوه بر مبنای مذکور، ضرورت وجود امام را با مبانی زیر نیز می توان تبیین نمود.
1- حقیقت وحی الهی، معانی کلی و بسیطی است که اذهان معمولی، ظرفیت درک و تحمل آن را ندارد، و چون قرآن کتاب همیشه وجود داشته باشد؛ و این مخاطب حقیقی که قلب و روحش بستر و جایگاه وحی است، بعد از پیامبر اکرم (ص)، جز ائمه نمی تواند باشد. چنانکه امام صادق (ع) نیز این نکته را بیان فرموده اند. (پیشین، 498)
2- فیض و الهام الهی همیشگی است. پس در هر عصری باید فردی که شایسته این فیض و الهام و لایق نزول ملائکه و روح باشد، وجود داشته باشد؛ چنانکه ائمه با موضوع دوام و ادامه وجود شب قدر، پس از نبی اکرم (ص) به دوام و استمرار امامت استدلال کرده اند. (پیشین، 645- 637)
3- با امام حجت خداوند بر خلق اقامه می گردد. چنانکه حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا (ع) تصریح فرموده اند. (پیشین، بترتیب 438 و 440- 439)
4- ائمه شهدای حقند بر خلق؛ از لحاظ الگو و سرمشق بودن. نظارت بر اعمال و شهادت در قیامت. (پیشین، 495- 491)
اطاعت امام سعادت و مخالت با وی مایه بدبختی است. با اوصافی که برای امام بیان شد، بدیهی است که پیروی از چنین شخصیتی سعادت دنیوی و اخروی انسان را تضمین نموده، مخالفت با او مایه گمراهی و بدبختی خواهد شد. ائمه ارکان عالم هستی و یگانه عامل نجات بشرند. (پیشین، 517- 515) و لذا مدعیات دروغین امامت را خلافت الهی و منکران این منصب خدائی و هر کسی که این مدعیان و منکران را مسلمان بداند، همگی اهل عذابند. (پیشین، امام صادق (ع)، 693)
و به گفته رسول اکرم (ص) مرگ، بی معرفت امام، مرگ جاهلیت و گمراهی است.
شناخت و پیروی امام، لازمه استعداد و شایستگی ویژه ای است. در لسان اخبار آمده است که حدیث آل محمد (ص) صعب و مستصعب (دشوار و دیریاب) است که آن را جز پیامبر مرسل یا ملک مقرب، یا مومنی که دلش آزمون ایمان داده باشد، نمی تواند باور و تحمل کند. (پیشین، 1048- 1044)
و این نکته ناشی از آن اصل است که شناخت مقام امامت، مستلزم تعالی و کمال وجودی متناسب با این مقام ارجمند است، و لذا هر کسی را نرسد که سر بر آستان جانان ساید. که آینه و کاسه محدود انسانهای معمولی تاب و گنجایش خورشید درخشان و بحر بی پایان امامت را ندارد.
از این است که امامان معصوم ما (ع) اقرار به ولایت را نیز، همچون اقرار به توحید، به عالم ذره ارتباط می دهند و نیز ارواح شیعیان و پیروان ولایت را با خودشان، از یک مایه و طینت می دانند که همگی نشانه آن است که برای معرفت آنان، صفای باطن و ظرفیت و استعداد ویژه ای لازم است که آن پاکان جان جهان و جانند؛ اگرچه به ظاهر همچون دیگران، یک انسانند.

Sources

قبسات- پژوهشنامه فصلانه در حوزه‌ی فلسفه دین و فرهنگ- سال سوم و چهارم شماره دهم و یازدهم- صفحه 147- 134

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites