منشأ پیدایش تفکر جدایى دین و دنیا

English 3331 Views |

این فکر که از زمان رنسانس در اروپا شکل گرفته طولى نکشید که بر افکار و عقاید غالب دانشمندان غرب سایه افکنده و تا حدودى رشحات آن در اذهان اندیشمندان مسلمان تسرى پیدا نمود. در طول تاریخ اسلام ابتلا به این عقاید وهمى با اشکال مختلف مطرح بود و غالبا از جانب افرادى حمایت می‏شد که یا اطلاع کافى و تسلط کامل از متون دینى نداشته و یا با اغراض سیاسى، میدان‏دار عرصه فرهنگى دشمنان دین می‏شدند.

واژه سکولار تعبیرى است که از قرن هفدهم میلادى به بعد در میان دانشمندان غرب، همراه با نهضت اصلاح دینی رایج گردید و معمولا به معناى تفکیک و جدایى بین مفاهیم مقدس دینى با امور دنیوى تلقى می‏شود. این اصطلاح در میان مسیحیت، بیشتر به معناى تقدس زدایى، مسیحیت زدایى، علمانى کردن و غیرروحانى نمودن، خارج نمودن عملکردهاى دینى در نظام اجتماعى، طرد مفاهیم ماوراء الطبیعى و در یک کلام به معناى جدایى دین از دنیا بکار می‏رود. این معنى با مفهومى که برخى تصور کرده ‏اند که سکولاریسم یعنى اصالت دنیا شاید متفاوت باشد. مبناى این تفکر که بر اثر تحکم و سخت گیریهاى غیرمنطقى آباء کلیسا در اروپا بوجود آمد قطعا نمی‏تواند براى همه جوامع دینى و براى همه ادیان درست ‏باشد. پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا، در مسیحیت‏ بیش از آنکه علل بیرون دینى داشته باشد عناصر و عوامل درون دینى در پدید آمدن آن نقش موثرى داشته ‏اند.
 

مهمترین عوامل پیدایش عقیده جدایى دین و دنیا

عوامل درون دینی
الف: تحریف شریعت مسیح و جایگزینى دستورات غیردینى بجاى فرامین الهى که کلام ارباب کلیسا، کلام الهى تلقى میشد و سیره ایشان حتى انحرافات اخلاقى آنان به منزله سیره پیامبران الهى محسوب می‏گردید.
ب: اطاعت محض و بى چون و چراى جامعه از روحانیون مذهبى و رشد دادن جنبه‏ هاى تقلیدى مردم.

عوامل برون دینى
الف: شرایط خاص فرهنگى و سیاسى در غرب که دین را ابزار و سپرى براى غلبه دیگران و حفظ موقعیت‏ سیاسى خویش قرار داده و مخالفین خود را معاندین خدا و دین قلمداد نموده و همه کارها را بنام دین توجیه میکردند.
ب: تالیف آثار و تکثیر کتب ضد دینى بعنوان ریشه گرایى جدید که مسیحیت را به گونه‏ اى معرفى نمایند تا براى انسان متجدد غیردینى بهتر پذیرفته شود.
نویسندگان و متفکران به جامعه غرب چنین القاء کرده ‏اند که: جامعه مسیحى باید درباره عقیده خود درباره خدا تجدید نظر کند و باید در جهان بی خدا زندگى نماید. مسیحیان می‏توانند یک زندگى دنیوى خالى از دین و تعهدات مذهبى داشته باشند. مسیحى بودن به معناى دیندار بودن نیست ‏بلکه به این معناست که انسان باشیم. دنیا بالغ شده و اعتقاد به خدا را قبول ندارد، اعتقادات دینى غالبا باعث عقب ماندگى می‏شود.

دقیقا همان حرفهایى که امروز از آثار گویندگان و نویسندگان ما آشکار است که می‏گویند: بشر امروزى معتقد است که جهان را آنچنان که خود می‏خواهد بسازد نه ساخته شده تحویل بگیرد و بدون شک انسان با این اندیشه، نسبت ویژه ‏اى هم با دیانت ‏خواهد داشت‏. و یا اینکه گفته میشود: دلیل مهمى که درک مفهوم ولایت فقیه و حکومت اسلامى را مشکل کرده مساله حق و تکلیف است. حکومت ولى فقیه حکومت مبتنى بر تکلیف است در حالى‏که بشر امروز خود را محق می‏داند نه مکلف‏.

و بالاخره ترویج عقاید خرافى و طالع بینی هاى عوامانه و نیز مراسم خاص دینى، جشنهاى مذهبى، روشهاى سنتى جادوئى و صدها رویه غیردینى و غیرعقلى بنام دین، عواملى بوده ‏اند که از درون و بیرون در ظهور پیدایش تفکر تفکیک دین و دنیا دخیل بوده ‏اند. به دلیل آن که هر چقدر علوم در آن سرزمین پیشرفت می‏کرد بطلان آن عقاید روز به روز براى آنها آشکارتر می‏شد. همان مردمى که آن اعمال را جزء تعالیم دینى خود می‏دانستند و مدتى براى آن تقدس و احترام قائل بودند به تمامى آن امور، پشت پا زده در حالى که آن تعالیم، از ابتدا هم جزء دین نبود تا از دین خارج گردد. پرواضح است که عاقبت و سرانجام حکومت و حاکمیت دین تحریف شده جز این نخواهد بود.

چنانکه ژیلسون یکى از بزرگترین متفکران غرب می‏گوید: با رشد رهیافتهاى تجربى و واقع گرایانه، آگاهى دینى انحطاط مى‏ یابد، امور ماوراءالطبیعى هر روزه انتزاعى میشود اعتقادات فردى به تکلیف و توکل و توبه، نیز به تدریج، قوت خود را از دست میدهد. نمادهاى دینى، شور و شادابى خود را از دست داده اند.

Sources

میرچا الیاده- فرهنگ و دین- صفحه 124

کالین براون- فلسفه و ایمان مسیحى- صفحه 208-205

عبدالکریم سروش- مجله کیان- ش 26 صفحه 5 و ش 32 و 27 و 28

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information