ایده آل بودن هنر از نظر دیگران و اثر آن در اجتماعات بشری

English 4577 Views |

در یک معنای عمومی، می توان هنر را به دو قسمت اساسی تقسیم کرد:
1-هنر به عنوان یک وسیله بسیار عالی صنعتی، که به سوی یک واحد بازده در اجتماع بشری به وجود می آید. مانند ماشین های دقیق و عالی که می توانند محصول قابل استفاده ای را برای مردم ایجاد کنند. این قسم از هنر، اگر چه فی نفسه نمی تواند تمام ایده آل بشری باشد، ولی در راه وصــول به ایـده آل و در سپری کردن مســـافت زنــدگی، اســـاسی ترین نقش ها را دارا است. از این قبیل است بعضی از کتاب های ادبی مانند بینوایان.
2-آثار هنری که بازدهی برای جامعه، ولو به معنای عمومی ندارند. مانند تابلوهای بسیار عالی، از قبیل لبخند ژوکوند و غیر ذلک، یا یک آهنگ موسیقی بسیار جالب یا یک غزل بسیار زیبا و ادبی. این گونه آثار هنری، چنان که گفتیم، عالی ترین نبوغ و سازندگی هنرمند را کشف می کند. ولی ما باید بدانیم، کاری که در خارج به عنوان هنر ایجاد شده است، چیست؟ کاری که در خارج به عنوان هنر ایجاد شده است، خلاصه یا سمبلی از مقداری واقعیات است که با حذف و انتخاب یک هنرمند انجام گرفته است.
اولا، یک عینک شخصی در این اثر وجود دارد که ممکن است برای دیگران قابل به چشم زدن نبوده باشد. چنان که عینک یک جامعه را که آن هنر در آن به وجود آمده است، به جهت اختصاصی بودن واحدهای آن هنر به آن جامعه، جامعه دیگری نمی توانند به چشم خود بزند.
ثانیا، تماشای خود واقعیات ممکن است برای انسان ها انگیزگی واقعی برای زندگی نیکو داشته باشد، با این حال بایستی کسی که زندگی می کند، خود راه و رسم جریان و تکامل آن را بداند و عملی کند، اگر تماشای خود واقعی نباشد و او را تحریک نکند یا محاسبه دقیق و منطقی درباره آن نداشته باشد، سایه ای از واقعیات که مخلوط با حذف و انتخاب شخصی است، چگونه می تواند برای زندگانی یک انسان، محرک واقعی و محاسبه شده باشد؟

ثالثا، از آن جهت که هر فرد آگاهی از انسان، یک عده معلومات ذهنی، به صورت کلی و جزیی، از دو قلمرو انسان و جهان ذخیره کرده است، یک اثر هنری برای او، آن چنان که برای دیگران معنا می دهد. مفهومی نخواهد داشت. درست دقت کنید، خود واقعیات برای مردم با این که محسوس و مسموع است، با اشکال و مفاهیم گوناگونی تفسیر می شود، چه برسد به سایه های آن واقعیت ها! وانگهی، صدها هزار معلومات و دریافت ها در درون ما، از قبیل محبت ها، کینه ها، تمایل ها وجود دارد. هنگامی که از خارج، یک یا چند واحد، مثلا یک دستگاه موسیقی به درون ما وارد می شود، مثلا چند قطره وارد دریایی می شود که قطرات آن از همدیگر مجزا نیست تا واحدهای تازه رسیده، با مناسبت های طبیعی و روانی، در آن بیامیزد. شوپنهاور که موسیقی را در ردیف اول هنرها قرار می دهد، پس از مطالبی چند که مورد بحث است، می گوید: «موسیقی، غم انگیز که نیست هیچ، تسلی بخش است. ناخشنودی از برآورده نشدن امیال و ناخشنودی از ترس، که دو عامل دائمی رنج اند، در استماع موسیقی موقتا معدوم می شوند. به این دلیل، موسیقی کاملا هنر نجات دهنده و آزادی بخش است. موسیقی خوب است، زیرا موقتا ما را از شداید نفس و رنج رهایی می دهد. تنها عیبش این است که نمی تواند ما را به قدر کافی از حیات دور کند.»

هربرت اسپنسرمی گوید: «موسیقی احساس نامحدود یک سعادت ناشناس یا رویای درهم و مبهم از یک زندگی تازه و ایده آل را در ما به وجود می آورد. یعنی در آمد و مقدمه یک پیش آمد فرخنده ای که از حیات به طور مبهم انتظار داریم.»
بنابر مدرک مزبور، اساسی ترین نکته ای که می تواند ایده آل نبودن هنر را از نظر واقعیت اثبات کند، این است که اگر دو اثر هنری زیبا، در دو نقطه متناقض بروز کند، باز جنبة هنری آن ها محفوظ جلوه خواهد کرد. در صورتی که از نظر واقع بینی، تناقض در آن دو وجود دارد.
فرض کنیم یک نقاش زیر دست و هنرمند، تابلوی یک شکار گاهی را کشیده و مجسم کرده است که یک شکارچی ماهر، یک آهو را از پا در آورده است. عوارض کشته شدن، از قبیل ریزش خون و در غلتیدن و غیر ذلک را به قدری عالی مجسم کرده 3 است که انسان واقعا از رویداد را تماشا می کند. پس از آن که این تابلو را از دست شما گرفتند یک تابلوی دیگری به شما نشان می دهند. در آن تابلو عکس ناپلئون را کشیده اند که در جزیره سنت هلن قدم می زند. او بدون توجه، پا را روی مورچه ای گذاشته است. پس از آن که پا را برمی دارد، احساس می کند که به حیات مورچه ای خاتمه داده است، و در گوشه ای نشسته و اندوهگین، درباره آن مورچه ناتوان که جان خود را از دست داده است می اندیشید. یا یک تابلو درباره شخصی که از وجدان خود اطاعت کرده و میان دو راه، آن چه را که وجدانش گفته، انتخاب کرده است. در تابلوی دیگر مقابل این تابلو، که با تمام بی وجدانی، حق مسلم دیگری مانند جانش، از دستش گرفته شده است. هر دو هنر زیبایی است، ولی از نظر واقعیت برای اجتماع، سم مهلک تناقض را می پاشد.
ممکن است گفته که هنرمند، یک واقعیت را مجسم کرده است. این تکلیف افراد انسانی که از هنرها به نفع خود بهره برداری کنند. این مطلب بسیار متین است، ولی اگر مسأله نفع اجتماعی مطرح شود، هنر از استقلال می افتد. ممکن است زیباترین اثر هنری برای اجتماع بسیار مضر بوده باشد، و ممکن است بسیار نافع و یا بی طرف تلقی شود. مانند بعضی نویسندگان و شعرای زبر دست که می توانند زندگانی را کاملا بیهوده نشان بدهند.

Sources

محمدتقی جعفری- ایده آل زندگی و زندگی ایده آل- صفحه 59-55

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites