سیره امام پنجم تا امام دوازدهم در دوران امامتشان
English 6724 Views |در زمان امامت امام محمد باقر (ع)، زمینه برای نشر علوم دینی تا اندازه ای فراهم شد، زیرا در اثر فشار بنی امیه احادیث فقه اهل بیت از دست رفته بود و با این که برای احکام، هزارها حدیث لازم است، حتی از اخباری که از پیغمبر اکرم به وسیله صحابه نقل شده، بیش از پانصد حدیث باقی نمانده بود. خلاصه این که، در آن ایام در نتیجه واقعه جان گداز کربلا و در اثر مساعی سی و پنج ساله امام سجاد (ع) گروه انبوهی از شیعه به وجود آمده ولی از فقه اسلامی تهی دست بودند. و چون سلطنت بنی امیه در اثر اختلافات داخلی و تن پروری و بی کفایتی رجال دولت رو به ضعف نهاده و روز به روز آثار سستی در پیکر آن ظاهر می شد، امام پنجم از فرصت استفاده فرموده، به نشر علوم اهل بیت و فقه اسلامی پرداخت و دانشمندان زیادی از مکتب خویش تحویل جامعه داد.
امام جعفر صادق (ع)
در زمان امام ششم، برای نشر علوم اسلامی زمینه فراهم تر و اوضاع مساعدتر بود، زیرا از یک طرف، در اثر انتشار احادیث امام محمد باقر (ع) و تبلیغات پرورش یافتگان مکتب وی، مردم به نیازمندی خود به معارف اسلامی و علوم اهل بیت، بیش تر پی برده و برای اخذ حدیث تشنه تر بودند و از یک طرف، سلطنت اموی منقرض و سلطنت عباسی هنوز استقرار کامل پیدا نکرده بود و بنی عباس، به ویژه از این نظر که برای پیشرفت مقاصد خود و برانداختن بنیاد حکومت اموی، مظلومیت اهل بیت و خون شهیدان کربلا را دستاویز کرده بودند، با اهل بیت روی خوش نشان می دادند. آن حضرت به نشر انواع علوم پرداخت و علما و دانشمندان از هر سو دسته دسته به در خانه اش هجوم آوردند و به حضورش بار یافتند و از فنون مختلفه معارف اسلامی و اخلاق و تاریخ انبیا و امم و حکمت و موعظت، پرسش ها کردند و پاسخ ها شنیدند. آن حضرت با طبقات مختلف، بحث ها کرد و با ملل و نحل گوناگون، مناظره ها نمود و در بخش های گوناگون علوم، شاگردانی پرورش داد (جابربن حیان، شیمی دان معروف، یکی از شاگردان آن حضرت است) و صدها کتاب، در ضبط احادیث و بیانات علمی آن حضرت تالیف شد که به نام اصول نامیده می شود. شیعه که در اسلام، روش اهل بیت پیغمبر را دنبال می کند، مقاصد و مسایل دینی خود را از برکات آن حضرت به کلی از ابهام درآورد و مجهولات مذهبی خود را با بیانات شافیه ایشان حل کرد، به همین سبب، مذهب شیعه -که همان مذهب اهل بیت می باشد- در میان مردم به مذهب جعفری معروف گشت.
امام موسی کاظم (ع)
بنی عباس پس از آن که حکومت بنی امیه را واژگون ساخته، خلافت را قبضه نمودند، به سوی بنی فاطمه برگشتند و با تمام قوا در استیصال خاندان رسالت کوشیدند، عده ای را گردن زده، جمعی را زنده به گور و دسته ای را در پایه ساختمان ها یا در میان دیوارها گذاشتند، خانه امام ششم (ع) را آتش زدند و چند بار خودش را به عراق جلب کردند. به این ترتیب، در اواخر زندگی امام ششم، تقیه شدیدتر شد و آن حضرت چون تحت مراقبت شدید بود، کسی جز خواص شیعه را نمی پذیرفت و بالاخره از ناحیه منصور -خلیفه دوم عباسی- مسموم و شهید گردید و از این روی، در دوره امامت امام هفتم حضرت امام موسی کاظم (ع) فشار مخالفین شدید و روزافزون بود. آن حضرت، با وجود تقیه شدید، به نشر علوم پرداخت و احادیث بسیاری در اختیار شیعه گذاشت، چنان که می توان گفت: روایات فقهی آن حضرت، پس از امام پنجم و ششم، از سایر ائمه بیش تر است و به واسطه شدت تقیه، در غالب روایاتی که از آن حضرت نقل شده، از وی تعبیر به عالم و عبد صالح و نظایر این ها شده و به اسم آن حضرت تصریح نگردیده است. آن حضرت با چهار نفر از خلفای عباسی معاصر بود: منصور، هادی، مهدی و هارون و پیوسته زیر فشار آنان بود تا بالاخره به امر هارون زندانی گشت و سال ها از زندانی به زندانی منتقل می شد و سرانجام هم در زندان مسموم و شهید شد.
امام رضا (ع)
از تامل در اوضاع جاریه، برای هر صاحب نظری روشن بود که خلفای معاصر و مخالفان اهل بیت (ع) هر چه در شکنجه و آزار و استیصال ائمه هدی (ع) می کوشیدند و به شیعیانشان سخت می گرفتند، روز به روز شماره پیروانشان بیش تر و ایمانشان محکم تر می شد و سازمان خلافت در انظار آنان یک دستگاه پلید و ناپاک جلوه می کرد. و این مطلب، یک عقده درونی بود که پیوسته خلفای معاصر ائمه را رنج می داد و در حقیقت، آن ها را زبون و بیچاره کرده بود. مأمون، خلیفه هفتم عباسی، که معاصر امام رضا (ع) بود، پس از آن که برادر خود امین را کشته، بر خلافت مستولی گشت، به این فکر افتاد که خود را از رنج درونی و نگرانی دایمی راحت کند و بساط تشیع را از غیر راه زور و فشار برچیند. سیاستی که برای عملی ساختن این منظور انتخاب کرد این بود که ولایت عهدی خود را به امام رضا بدهد، تا آن حضرت را به واسطه ورود به دستگاه فاسد خلافت، پیش شیعه آلوده سازد و اعتقاد به عصمت و طهارت امام را از مغزشان بیرون کند، در این صورت، امتیازی برای مقام امامت -که اساس مذهب شیعه است- باقی نمی ماند و بنیاد مذهب، خود به خود متلاشی می گشت. اجرای این سیاست موفقیت دیگری نیز در برداشت و آن این که از نهضت های پی در پی بنی فاطمه که برای واژگون ساختن خلافت بنی عباس برپا می شد، جلوگیری می نمود، چه بنی فاطمه پس از آن که انتقال خلافت را به خودشان مشاهده می کردند طبعا از قیام های خونین، خودداری می نمودند. البته پس از عملی شدن این منظور، از بین بردن شخص امام رضا (ع) برای مأمون اشکالی نداشت. مأمون، آن حضرت را نخست به قبول خلافت و پس از آن، به پذیرفتن ولایت عهدی دعوت نمود و پس از تاکید و اصرار و بالاخره تهدید، آن حضرت ولایت عهدی را به این شرط که از عزل و نصب و مداخله در امور عالیه معاف باشد، پذیرفت.
آن حضرت در چنین زمینه ای به هدایت افکار مردم پرداخت و تا اندازه ای که دستش باز بود با ارباب مذاهب و ادیان بحث ها فرمود و در معارف اسلام و حقایق دین، بیانات گران بهایی ایراد نمود (مأمون نیز علاقه مفرطی به بحث های مذهبی داشت) بیاناتی که در اصول معارف اسلامی از آن حضرت مأثور است، از جهت کثرت، مانند بیانات امیرالمؤمنین (ع) است و از آنچه از سایر ائمه در این بخش ها رسیده، بیش تر می باشد. و یکی از برکات آن حضرت این بود که احادیث بسیاری که از پدران بزرگوارش در دست شیعه بود به وی عرضه شده و به اشاره و تشخیص وی، روایات مجعوله و موضوعه ای که دست های ناپاک در میان اخبار اهل بیت داخل کرده بود، مشخص و متروک گردید. آن حضرت در مسافرتی که به عنوان ولایت عهدی از مدینه به سوی مرو فرمود، در طول راه -خاصه در ایران- جنب و جوش عجیبی در میان مردم پدید آورده بود و از هر جا دسته دسته به قصد زیارت، متوجه دربارش می شدند و شب و روز، پروانه وار به دور شمع وجودش می گردیدند و معارف و احکام دین را یاد می گرفتند. مأمون از توجه بی سابقه و شگفت آور مردم به آن حضرت به غلط بودن سیاست خود پی برد و به منظور ترمیم شکست سیاسی خود، آن حضرت را مسموم و شهید کرد و پس از آن، باز سیاست دیرین خلفا نسبت به اهل بیت و شیعیان ایشان دنبال شد.
امام محمدتقی و امام علی النقی و امام حسن عسکری (ع)
محیط زندگی این سه بزرگوار مشابه هم بود. پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون یگانه فرزند وی، امام محمدتقی را به بغداد احضار کرد و از در مهر و ملاطفت پیش آمده، دختر خود را به آن حضرت تزویج و با اعزاز تمام پیش خود نگاه داشت. این رفتار، گرچه دوستانه به نظر می رسید، اما مأمون با همین سیاست، در واقع امام (ع) را از هر جهت تحت نظر و مراقبت شدید خود در آورده بود. همین اقامت امام علی النقی و امام حسن عسکری در سامراء که در زمان امامتشان پایتخت خلافت بود، در حقیقت عنوان حبس نظری داشت. مدت امامت این سه بزرگوار، روی هم پنجاه و هفت سال است. کثرت شیعه در آن زمان که در ایران و عراق و سوریه اقامت داشتند، قابل توجه و بالغ به صدها هزار بود و هزاران رجال حدیث در میان ایشان وجود داشته است. با وجود این، احادیثی که از این بزرگواران نقل شده، خیلی کم است و نیز مدت عمرشان کوتاه بوده، امام نهم در بیست و پنج سالگی و امام دهم در چهل سالگی و امام یازدهم در بیست و هفت سالگی به شهادت رسیده اند. همه این نکات، گواهی روشن است بر این که کنترل و مراقبت و کارشکنی مخالفین در زمان ایشان بسیار شدید بوده است و این بزرگواران نتوانسته اند وظایف خود را آزادانه انجام دهند، با این همه اخبار گران بهایی در اصول و فروغ دین از این سه بزرگوار رسیده است.
امام عصر، مهدی موعود (ع)
دستگاه خلافت در زمان امام حسن عسکری (ع) تصمیم گرفته بود که از هر راهی و به هر وسیله ای باشد جانشین آن حضرت را از بین ببرد و بدین وسیله به مساله امامت و در نتیجه، به مذهب تشیع خاتمه دهد و امام عسکری گذشته از جهات دیگر، از این جهت نیز تحت مراقبت قرار داشت. از این روی، تولد امام عصر (ع) پوشیده بود و تا شش سالگی که پدر بزرگوارش زنده بود او را از انظار پنهان نگاه می داشتند و به جز عده ای از خواص شیعه، کسی آن حضرت را نمی دید. و پس از شهادت پدر، آن حضرت به امر خدا غیبت صغری اختیار فرمود و توسط چهار نایب، خاص -که یکی پس از دیگری به شرف نیابت رسیده بودند- به سؤالات شیعه جواب می داد و مشکلات ایشان را حل می کرد. حضرت پس از آن، غیبت کبری اختیار فرمود تا زمانی که به امر خدا ظهور نموده، زمین را با عدل و داد پر کند، پس از آن که با جور و ستم پر شده باشد. روایات زیادی از پیغمبر اکرم و ائمه (ع) در خصوص آن حضرت و کیفیت غیبت و ظهورش رسیده و شیعه و سنی نقل کرده اند (ر.ک: بحار الانوار، ج 52). و همچنین جمع کثیری از بزرگان شیعه در زمان حیات پدر بزرگوارش به خدمت آن حضرت رسیده، جمال بی مثالش را مشاهده نموده اند و از پدر بزرگوارش مژده امامت را دریافت داشته اند. گذشته از این ها، در بحث نبوت و امامت که از اصول دین است این که هرگز جهان بشریت، از دین خدا و از امامی که حامل و نگهبان آن است خالی نمی شود.
Sources
سید محمدحسین طباطبائی- اصول عقاید و دستورات دینی- ج 1-4 صفحه 208-212
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites