نسبی بودن واقعیت از نظر برخی از متکلمین
English 2881 Views |استنباطهای بشر در زمانهای مختلف درباره مسائل فرق میکند، و این مخصوص به زمانهای مختلف نیست، در زمان واحد هم استنباطها درباره بعضی مسائل فرق میکند، در زمانها و مکانهای مختلف، در زمان واحد و مکان مختلف، در مکتبها و تربیتهای مختلف استنباطها متفاوت است، ولی آیا این دلیل آن است که یک واقعیت واحد وجود ندارد؟ وقتی که استنباطها مختلف شد، واقعیت هم مختلف است؟ یا واقعیت، واقعیت است، استنباطها که مختلف است، یا این است که تمام آن استنباطها غلط است و واقعیت چیز دیگر، و یا از میان آن استنباطهای مختلف، یکی درست است و باقی غلط.
مخطئه و مصوبه
این، مساله ای است که در میان متکلمین اسلامی به یک شکل طرح شده است و در میان فلاسفه قدیم و جدید به شکل دیگر. بعضی متکلمین خودشان را مخطئه مینامند و بعضی دیگر مصوبه. متکلمین شیعه میگویند ما مخطئه هستیم و بعضی از متکلمین اهل تسنن -نه همه- معتقد به تصویب بودند. این تصویب و تخطئه معنایش این است: مخطئه معتقد بودند که متن واقعی اسلام (حکم الله واقعی) یک چیز بیشتر نیست، ما که استنباط میکنیم، ممکن است استنباط ما صحیح و مطابق با واقع باشد، و ممکن است خطا و اشتباه باشد، اجتهاد مجتهد ممکن است صحیح باشد، ممکن است غلط باشد میگفتند پیغمبر هم فرموده است: «للمصیب اجران و للمخطی اجر واحد».
ولی مصوبه اجتهاد را به شکل دیگری تحلیل میکردند، میگفتند هر مجتهدی هر جور که استنباط میکند، واقعیت همان است، یعنی واقعیت امری است نسبی، اگر من در این مساله اجتهاد میکنم که فلان چیز حلال است، نسبت به من واقعا حلال است، برای من غیر از این چیزی نیست، و اگر دیگری استنباط میکند که فلان چیز حرام است، برای او و نسبت به او واقعا حرام است، و یک واقعیتی سوای آنچه که این یا او اجتهاد کرده وجود ندارد، و در زمانهای مختلف اگر اجتهادها تغییر کرد مثلا زمانی مجتهدین به شکلی اجماع و اتفاق کردند که حکم این است، در آن زمان واقعا حکم همان بوده که آنها اجتهاد کردند و در زمانهای دیگر که اجتهادها تغییر میکند و مجتهدین جور دیگری استنباط میکنند، باز واقعیت همان است که آنها اجتهاد کرده اند، حال علل تغییر اجتهاد هر چه میخواهد باشد، مثلا تغییر یا پیشرفت فرهنگها باشد اجتهاد و واقعیت، مساوی با یکدیگر است و مانعی ندارد که اسلام در آن واحد راجع به یک موضوع، صد جور حکم داشته باشد از باب این که ما صد جور اجتهاد داریم.
مخطئه میگفتند این حرفها یعنی چه؟! واقعیت یک چیز بیشتر نیست، اجتهادها مختلف است، از این اجتهادهای مختلف حداکثر یکی درست است و باقی همه اشتباه و غلط در مسائل علمی و مسائل فلسفی هم عین همین مطلب در یونان قدیم مطرح بوده. سوفسطاییها میگفتند: مقیاس همه چیز، انسان است، حقیقت و واقعیت مطلقی وجود ندارد، واقعیت نسبت به هر کس همان جوری است که او استنباط میکند این را در محسوسات هم میگفتند و اتفاقا در محسوسات شاید بهتر هم هست، اگر درست هم باشد، در محسوسات درست است میگفتند: مثلا ما میگوییم گرمی و سردی، گرمی و سردی، واقعیتی نیست، نسبت به افراد است یک چیز برای فردی گرم است و برای فرد دیگر سرد. سردی واقعی مطلق و گرمی واقعی مطلق نداریم که بگوییم اگر کسی شیئی را گرم احساس میکند و دیگری سرد، واقعیت یک چیز است و حداکثر یکی از ایندو درست است، این جور نیست، و مثال میزدند که اگر یکی دستش را در آب داغ فرو ببرد و دیگری در آب سرد، بعد آب نیم گرمی بیاوریم و هر دو دستشان را در آن آب فرو ببرند، آنکه دستش در آب داغ بوده احساس سردی میکند و آن که دستش در آب سرد بوده، احساس گرمی، دو احساس مختلف واقعیت چطور است؟ این آب نیمگرم برای یکی سرد است و برای دیگری گرم، خودش هم واقعیتی ندارد، و حتی اگر کسی یکی از دستانش را در آب داغ کرده باشد و دیگری را در آب سرد، بعد هر دو را در آب نیمگرم ببرد، با دو دستش دو جور احساس میکند.
این بود که اساسا میگفتند هیچ چیزی واقعیت مطلق ندارد از اینجا مساله تغیر علم به مفهوم واقعی آن -یعنی تغیر حقیقت، نه آن گونه که ما میگوییم یعنی توسعه علم- مطرح شد تغیر علم یکی به مفهوم توسعه علم است، چون علم درباره مسائلی اظهار نظر میکند، هر اظهار نظر را اگر تجزیه کنیم چند جزء میشود، ممکن است یک جزئش صحیح باشد، یک جزئش غلط، در عصر بعد تصحیح میشود، یعنی غلطهایش اصلاح میشود این تکامل علم است آنها میگفتند علم متکامل است. به معنای این است که اصلا حقیقت، متکامل است، یعنی در هر زمانی علم، حقیقت است و در زمان دیگر همان حقیقت، غیر حقیقت است، یعنی آنچه که در قرن پیش حقیقت بوده، در این قرن حقیقت نیست، ولی در قرن پیش واقعا حقیقت بوده خود حقیقت متغیر است خود علم مطابق با واقع، همان جزئی که میگویید مطابق با واقع دارد تغییر میکند نه اینکه یک جزء صحیح بوده یک جزء غلط و معنی تکامل علم این است که غلطهایش اصلاح میشود، صحبت اصلاح شدن غلط نیست، صحیح در یک زمان غلط در زمان دیگر است.
Sources
مرتضی مطهری- اسلام و نیازهای زمان 2- صفحه 49-51
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites