فلسفه مهریه در ازدواج از نظر اسلام

English 10715 Views |

مرد هنگام ازدواج یک "پیشکشی" تقدیم خود زن می کند و هیچ یک از والدین حقی به آن پیشکشی ندارند، زن در عین اینکه از مرد پیشکشی دریافت می دارد استقلال اجتماعی و اقتصادی خود را حفظ می کند، اولا به اراده خود شوهر انتخاب می کند نه به اراده پدر یا برادر، ثانیا در مدتی که در خانه پدر است، همچنین در مدتی که به خانه شوهر می رود کسی حق ندارد او را به خدمت خود بگمارد و استثمار کند، محصول کار و زحمتش بخودش تعلق دارد نه به دیگری و در معاملات حقوقی خود احتیاجی به قیمومت مرد ندارد. مرد از لحاظ بهره برداری از زن، فقط حق دارد در ایام زناشوئی از وصال او بهره مند شود و مکلف است مادامی که زناشوئی ادامه دارد و از وصال زن بهره مند می شود زندگی او را در حدود امکانات خود تأمین نماید. این مرحله همان است که اسلام آن را پذیرفته و زناشوئی را بر این اساس بنیان نهاده است. در قرآن کریم آیات زیادی هست درباره اینکه مهر زن به خود زن تعلق دارد نه به دیگری. مرد باید در تمام مدت زناشوئی عهده دار تأمین مخارج زندگی زن بشود و در عین حال درآمدی که زن تحصیل می کند و نتیجه کار او به شخص خودش تعلق دارد نه به دیگری پدر یا شوهر. اینجا است که مسئله مهر و نفقه شکل معما پیدا می کند، زیرا در وقتی که مهر به پدر دختر تعلق می گرفت و زن مانند یک برده به خانه شوهر می رفت و شوهر او را استثمار می کرد، فلسفه مهر باز خرید دختر از پدر بود و فلسفه نفقه مخارج ضروری است که هر مالکی برای مملوک خود می کند، اگر بناست چیزی به پدر زن داده نشود و شوهر هم حق ندارد زن را استثمار و از او بهره برداری اقتصادی بکند، و زن از لحاظ اقتصادی استقلال کامل دارد و حتی از جنبه حقوقی نیازی به قیمومت و اجازه و سرپرستی ندارد، مهر دادن و نفقه پرداختن برای چه؟ به نظر اسلام پدید آمدن مهر نتیجه تدبیری است که در متن خلقت و آفرینش برای تعدیل روابط زن و مرد و پیوند آنها به یکدیگر بکار رفته است. مهر از آنجا پیدا شده که در متن خلقت نقش هر یک از زن و مرد در مسئله عشق مغایر نقش دیگری است. عرفا این قانون را به سراسر هستی سرایت می دهند، می گویند قانون عشق و جذب و انجذاب بر سراسر موجودات و مخلوقات حکومت می کند، با این خصوصیت که موجودات و مخلوقات از لحاظ اینکه هر موجودی وظیفه خاصی را باید ایفا کند متفاوتند، سوز در یک جا و ساز در جای دیگر قرار داده شده است. نوع احساسات زن و مرد نسبت به یکدیگر یک جور نیست. قانون خلقت، جمال و غرور و بی نیازی را در جانب زن، و نیازمندی و طلب و عشق و تغزل را در جانب مرد قرار داده است. ضعف زن در مقابل نیرومندی بدنی به همین وسیله تعدیل شده است و همین جهت موجب شده که همواره مرد از زن خواستگاری می کرده است، طبق گفته جامعه شناسان، هم در دوره مادرشاهی و هم در دوره پدرشاهی مرد بوده است که به سراغ زن می رفته است.

دانشمندان می گویند: مرد از زن شهوانی تر است، در روایات اسلامی وارد شده که مرد از زن شهوانی تر نیست بلکه بر عکس است، لکن زن از مرد در مقابل شهوت تواناتر و خود دارتر آفریده شده است، نتیجه هر دو سخن یکی است، به هرحال مرد در مقابل غریزه از زن ناتوان تر است، این خصوصیت همواره به زن فرصت داده است که دنبال مرد نرود و زود تسلیم او نشود و بر عکس مرد را وادار کرده است که به زن اظهار نیاز کند و برای جلب رضای او اقدام کند، یکی از آن اقدامات این بوده که برای جلب رضای او و با احترام موافقت او هدیه ه ایی نثار او می کرده است. چرا افراد جنس نر همیشه برای تصاحب جنس ماده با یکدیگر رقابت می کردند و به جنگ و ستیز با یکدیگر می پرداختند اما هرگز افراد جنس ماده برای تصاحب جنس نر حرص و ولع نشان نداده اند؟ برای اینکه نقش جنس نر و جنس ماده یکی نبوده است. جنس نر همواره حالت و نقش متقاضی را داشته نه جنس ماده، و جنس ماده هرگز با حرص و ولع جنس نر به دنبال او نمی رفته است، همواره از خود نوعی بی نیازی و استغنا نشان می داده است. مهر، با حیا و عفاف زن یک ریشه دارد، زن به الهام فطری دریافته است که عزت و احترام او به این است که خود را رایگان در اختیار مرد قرار ندهد و به اصطلاح شیرین بفروشد.

همین ها سبب شده که زن توانسته با همه ناتوانی جسمی، مرد را به عنوان خواستگار به آستانه خود بکشاند، مردها را به رقابت با یکدیگر وادار کند، با خارج کردن خود از دسترسی مرد عشق رمانتیک بوجود آورد، مجنون ها را به دنبال لیلی ها بدواند و آنگاه که تن به ازدواج با مرد می دهد عطیه و پیشکشی از او به عنوان نشانه ایی از صداقت او دریافت دارد. می گویند در بعضی قبائل وحشی دخترانی که با چند خواستگار و عاشق بی قرار مواجه می شده اند آنها را وادار به "دوئل" می کرده اند، هر کدام که دیگری را مغلوب می کرده یا می کشته شایستگی همسری با آن دختر را احراز می کرده است. از نظر کسانی که قدرت را فقط در زور بازو می شناسند و تاریخ روابط زن و مرد را یکسره ظلم و استثمار مرد می بیند. باوری نیست که زن، این موجود ضعیف و ظریف، بتواند این چنین افراد جنس خشن و نیرومند را به جان یکدیگر بیندازد، اما اگر کسی اندکی با تدابیر ماهرانه خلقت و قدرت عجیب و مرموز زنانه ای که در وجود زن تعبیه شده آشنا باشد می داند که این چیزها عجیب نیست. زن در مرد تأثیر فراوان داشته است، تأثیر زن در مرد از تأثیر مرد در زن بیشتر بوده است، مرد بسیاری از هنرنمائی ها و شجاعت ها و دلاوری ها و نبوغ ها و شخصیتهای خود را مدیون زن و خود داریهای ظریفانه زن است، مدیون حیا و عفاف زن است، مدیون "شیرین فروشی" زن است.

زن همیشه مرد را می ساخته و مرد اجتماع را، آنگاه که حیا و عفاف و خودداری زن از میان برود و زن بخواهد در نقش مرد ظاهر شود اول به زن مهر باطله می خورد و بعد مرد مردانگی خود را فراموش می کند و سپس اجتماع منهدم می گردد. همان قدرت زنانه که توانسته در طول تاریخ شخصیت خود را حفظ کند و به دنبال مرد نرود و مرد را بعنوان خواستگار به آستان خود بکشاند، مردان را به رقابت و جنگ با یکدیگر درباره خود وادارد و آنها را تا سر حد کشته شدن ببرد، حیا و عفاف را شعار خود قرار دهد، بدن خود را از چشم مرد مستور نگهدارد و خود را اسرار آمیز جلوه دهد، الهام بخش مرد و خالق عشق او باشد، هنرآموز و شجاعت بخش و نبوغ آفرین او واقع شود. در او حس "تغزل" و ستایشگری بوجود آورد و او به فروتنی و خاکساری و ناچیزی خود در مقابل زن بخود ببالد، همان قدرت می توانسته مرد را وادار کند که هنگام ازدواج عطیه ای بنام مهر تقدیم او کند. مهر، ماده ای است از یک آئین نامه کلی که طرح آن در متن خلقت ریخته شده و با دست فطرت تهیه شده است.

مهریه در قرآن کریم
قرآن کریم مهر را ابداع و اختراع نکرد، زیرا مهر به این صورت ابداع خلقت است، کاری که قرآن کرد این بود مهر را به حالت فطری آن برگردانید. قرآن کریم با لطافت و ظرافت بی نظیری میگوید:«و آتوا النساء صدقاتهن نحلة فإن طبن لکم عن شی ء منه نفسا فکلوه هنیئا مریئا» (نساء/آیه 4)؛ «و مهر زنان را(به طور کامل) به عنوان یک بدهى(یا یک عطیه) به آنها بپردازید، و اگر آنها با رضایت خاطر چیزى از آن را به شما ببخشند آن را حلال و گوارا مصرف کنید. یعنی کابین زنان را که به خود آنها تعلق دارد(نه به پدران یا برادران آنها) و عطیه و پیشکشی است از جانب شما به آنها به خودشان بدهید». قرآن کریم در این جمله کوتاه به سه نکته اساسی اشاره کرده است. اولا با نام "صدقه"، (به ضم دال) یاد کرده است نه با نام مهر، صدقه از ماده صدق است و بدان جهت به مهر صداق یا صدقه گفته می شود که نشانه راستین بودن علاقه مرد است، بعضی مفسرین مانند صاحب کشاف به این نکته تصریح کرده اند.

هم چنان که بنا به گفته راغب اصفهانی در مفردات غریب القرآن علت اینکه صدقه (به فتح دال) را صدقه گفته اند این است که نشانه صدق ایمان است. دیگر اینکه با ملحق کردن ضمیر (هن) به این کلمه می خواهد بفرماید که مهریه به خود زن تعلق دارد نه پدر و مادر، مهر مزد بزرگ کردن و شیر دادن و نان دادن به او نیست. سوم اینکه با کلمه "نحله" کاملا تصریح میکند که مهر هیچ عنوانی جز عنوان تقدیمی و پیشکشی و عطیه و هدیه ندارد. یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد، نه می تواند به او فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن، و نه اگر زن کاری کرد که به موجب آن کار ثروتی به او تعلق می گیرد مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن ثروت تصرف کند، و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند. و بر خلاف رسم معمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت شوهر نیست، در انجام معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد.
اسلام در عین اینکه به زن چنین استقلال اقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و کار زن و معاملات زن قرار نداد، آئین مهر را منسوخ نکرد، این خود می رساند که مهر از نظر اسلام به خاطر این نیست که مرد بعدا از وجود زن بهره اقتصادی می برد و نیروی بدنی او را استثمار می کند، پس معلوم می شود اسلام سیستم مهری مخصوص به خود دارد، این سیستم مهری و فلسفه اش را نباید با سایر سیستمهای مهری اشتباه کرد و ایراداتی که بر آن سیستم ها وارد است بر این سیستم وارد دانست. در دنیای غرب هم که به نام تساوی حقوق انسانها حقوق خانوادگی را از صورت طبیعی خارج کرده اند و سعی می کنند علی رغم قانون طبیعت زن و مرد را در وضع مشابهی قرار دهند، آنجا که به اصطلاح پای عشق آزاد به میان می آید و قوانین قراردادی آنها را از مسیر طبیعت خارج نکرده است مرد همان وظیفه طبیعی خود یعنی نیاز و طلب و مایه گذاشتن و پول خرج کردن را انجام می دهد، مرد به زن هدیه می دهد و متحمل مخارج او میشود. در صورتی که در ازدواج فرنگی مهر وجود ندارد و از لحاظ نفقه نیز مسئولیت سنگینی به عهده زن می گذارند. یعنی معاشقه فرنگی از ازدواج فرنگی با طبیعت هماهنگ تر است. مهر یکی از نمونه هائی است که می رساند زن و مرد با استعدادهای نامتشابهی آفریده شده اند و قانون خلقت از لحاظ حقوق فطری و طبیعی سندهای نامتشابهی بدست آنها داده است. بنابراین اشتباه می کنند کسانی که می گویند "مهر" یعنی ثمن، یعنی بها، یعنی پول برای خرید. نه، قرآن می گوید: این نحله و هدیه است ( همان طور که)، وقتی شما می خواهید کسی را راضی کنید به شکلی که نیاز شما را رفع کند، شما به او هدیه می دهید نه او به شما. تعبیر دیگر قرآن "صداق" است. صداق یعنی چیزی به علامت اینکه علاقه من علاقه راستین است، صادقانه است، دروغین نیست، برای شهوترانی نیست، برای همسری است، برای فریب دادن نیست، از روی حقیقت است.

مهر یک پشتوانه اجتماعى براى زن
در عصر جاهلیت نظر به اینکه براى زنان ارزشى قائل نبودند، غالبا مهر را که حق مسلم زن بود در اختیار اولیاى آنها قرار می دادند، و آن را ملک مسلم آنها می دانستند گاهى نیز مهر یک زن را ازدواج زن دیگرى قرار می دادند به این گونه که مثلا برادرى، خواهر خود را به ازدواج دیگرى در میاورد که او هم در مقابل، خواهر خود را به ازدواج وى درآورد، و مهر این دو زن همین بود. اسلام بر تمام این رسوم ظالمانه خط بطلان کشید، و مهر را به عنوان یک حق مسلم به زن اختصاص داد، و در آیات قرآن کرارا مردان را به رعایت کامل این حق توصیه کرده است.در اسلام براى مهر مقدار معینى تعیین نشده است و بسته به توافق دو همسر است اگر چه در روایات فراوانى تاکید شده که مهر را سنگین قرار ندهند ولى این یک حکم الزامى نیست بلکه مستحب است. اکنون این سؤال پیش میاید که مرد و زن هر دو از ازدواج و زناشویى بطور یکسان بهره می گیرند، و پیوند زناشویى پیوندى است بر اساس منافع متقابل طرفین، با این حال چه دلیلى دارد که مرد مبلغ کم یا زیادى به عنوان مهر به زن بپردازد؟ وانگهى آیا این موضوع به شخصیت زن لطمه نمی زند، و شکل خرید و فروش به ازدواج نمی دهد؟ روى همین جهات است که بعضى بشدت با مسئله مهر مخالفت می کنند، مخصوصا معمول نبودن مهر در میان غربیها براى غرب زده ها به این فکر دامن می زند، در حالى که نه تنها حذف مهر، به شخصیت زن نمى افزاید بلکه وضع او را به مخاطره مى افکند. توضیح اینکه درست است که مرد و زن هر دو از زندگى زناشویى بطور یکسان سود می برند، ولى نمى توان انکار کرد که در صورت جدایى زن و مرد زن متحمل خسارت بیشترى خواهد شد زیرا: اولا مرد طبق استعداد خاص بدنى معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بیشترى دارد، و هر چند بعضى می خواهند به هنگام سخن گفتن این حقیقت روشن را انکار کنند اما وضع زندگى اجتماعى بشر که با چشم مى بینیم حتى در جوامع اروپایى که زنان به اصطلاح از آزادى کامل برخوردارند نشان می دهد که ابتکار اعمال پر درآمد بیشتر در دست مردان است. به علاوه مردان براى انتخاب همسر مجدد امکانات بیشترى دارند ولى زنان بیوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها، و از دست رفتن سرمایه جوانى و زیبایى، امکاناتشان براى انتخاب همسر جدید کمتر است. با توجه به این جهات روشن مى شود که امکانات و سرمایه اى را که زن با ازدواج از دست می دهد بیش از امکاناتى است که مرد از دست می دهد، و در حقیقت مهر چیزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسیله اى براى تامین زندگى آینده او، و علاوه مسئله مهر معمولا به شکل ترمزى در برابر تمایلات مرد نسبت به جدایى و طلاق محسوب می شود. درست است که مهر از نظر قوانین اسلام با برقرار شدن پیمان ازدواج به ذمه مرد تعلق می گیرد و زن فورا حق مطالبه آن را دارد، ولى چون معمولا به صورت بدهى بر ذمه مرد می ماند، هم اندوخته اى براى آینده زن محسوب می شود، و هم پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشیدن پیمان زناشویى، (البته این موضوع استثنائاتى دارد ولى آنچه گفته شد در غالب موارد صادق است). و اگر بعضى براى مهر تفسیر غلطى کرده اند و آن را یک نوع "بهاى زن" پنداشته اند ارتباط به قوانین اسلام ندارد، زیرا در اسلام مهر به هیچ وجه جنبه بها و قیمت کالا ندارد، و بهترین دلیل آن همان صیغه عقد ازدواج است که در آن رسما "مرد" و"زن" به عنوان دو رکن اساسى پیمان ازدواج به حساب آمده اند، و مهر یک چیز اضافى و در حاشیه قرار گرفته است، به همین دلیل اگر در صیغه عقد، اسمى از مهر نبرند عقد باطل نیست، در حالى که اگر در خرید و فروش و معاملات اسمى از قیمت برده نشود مسلما باطل خواهد بود، (البته باید توجه داشت اگر در عقد ازدواج نامى از مهر برده نشود شوهر موظف است که در صورت آمیزش جنسى، "مهر المثل" یعنى مهرى همانند زنانى که هم طراز او هستند بپردازد).
از آنچه گفته شد نتیجه می شود که مهر جنبه "جبران خسارت" و "پشتوانه براى احترام به حقوق زن" دارد، نه قیمت و بها و شاید تعبیر به "نحله" به معنى "عطیه" در آیه اشاره به این قسمت باشد. به هرحال فلسفه و علت اصلی پیدایش مهر این است که: مهر از آنجا پیدا شده که قانون خلقت در روابط دو جنس، به عهده هر یک از آنها نقش جداگانه ای گذاشته است. مهر از احساسات رقیق و عطوفت آمیز مرد ناشی شده نه از احساسات خشن و مالکانه او، آنچه از ناحیه زن در این امر دخالت داشته، حس خودداری مخصوص او بوده نه ضعف و بی اراده بودن او، مهر تدبیری است از ناحیه قانون خلقت برای بالا بردن ارزش زن و قرار دادن او در سطح عالیتری. مهر به زن شخصیت می دهد. ارزش معنوی مهر برای زن بیش از ارزش مادی آن است. قرآن کریم رسوم جاهلیت را درباره مهر منسوخ کرد و آن را بحالت اولی و طبیعی آن برگردانید. قرآن کریم هر رسمی که موجب تضییع مهر زنان می شد منسوخ کرد، از آن جمله اینکه وقتی که مردی نسبت به زنش دلسرد و بی میل می شد او را در مضیقه و شکنجه قرار می داد، هدفش این بود که با تحت شکنجه قرار دادن او، او را به طلاق راضی کند و تمام یا قسمتی از آنچه بعنوان مهر به او داده از او پس بگیرد. قرآن کریم فرمود: «و لا تعضلوهن لتذهبوا ببعض ما آتیتموهن» (نساء/آیه 19)؛ «یعنی زنان را بخاطر اینکه چیزی از آنها بگیرید و قسمتی از مهری که به آنها داده اید جبران کنید تحت مضیقه و شکنجه قرار ندهید».
یکی از مسلمات دین اسلام این است که مرد حقی به مال زن و کار زن ندارد، نه می تواند باو فرمان دهد که برای من فلان کار را بکن، و نه اگر زن کاری کرد که به موجب آن کار ثروتی به او تعلق می گیرد مرد حق دارد که بدون رضای زن در آن ثروت تصرف کند، و از این جهت زن و مرد وضع مساوی دارند. و بر خلاف رسم معمول در اروپای مسیحی که تا اوایل قرن بیستم رواج داشت، زن شوهردار از نظر اسلام در معاملات و روابط حقوقی خود تحت قیمومت شوهر نیست، در انجام معاملات خود استقلال و آزادی کامل دارد. اسلام در عین اینکه به زن چنین استقلال اقتصادی در مقابل شوهر داد و برای شوهر هیچ حقی در مال زن و کار زن و معاملات زن قرار نداد، آئین مهر را منسوخ نکرد، این خود می رساند که مهر از نظر اسلام بخاطر این نیست که مرد بعدا از وجود زن بهره اقتصادی می برد و نیروی بدنی او را استثمار می کند، پس معلوم می شود اسلام سیستم مهری مخصوص بخود دارد، این سیستم مهری و فلسفه اش را نباید با سایر سیستمهای مهری اشتباه کرد و ایراداتی که بر آن سیستم ها وارد است بر این سیستم وارد دانست. قرآن کریم تصریح میکند که مهر "نحله" و عطیه است. قرآن این عطیه و پیشکشی را لازم می داند، قرآن رموز فطرت بشر را با کمال دقت رعایت کرده است و برای اینکه هر یک از زن و مرد نقش مخصوصی که در طبیعت از لحاظ علائق دوستانه به عهده آنها گذاشته شده، فراموش نکند لزوم مهر را تأکید کرده است. نقش زن این است که پاسخگوی محبت مرد باشد، محبت زن خوب است بصورت عکس العمل محبت مرد باشد نه بصورت ابتدائی. عشق ابتدائی زن، یعنی عشقی که از ناحیه زن شروع بشود و زن بدون آنکه مرد قبلا او را خواسته باشد عاشق مردی بشود، همواره مواجه با شکست عشق و شکست شخصیت خود زن است، بر خلاف عشقی که بصورت پاسخ به عشق دیگری در زن پیدا می شود، این چنین عشق نه خودش شکست می خورد و نه به شخصیت زن لطمه و شکست وارد می آورد. آیا راست است که زن وفا ندارد؟ پیمان محبت زن سست است؟ به عشق زن نباید اعتماد کرد؟

این، هم راست است و هم دروغ، راست است اگر عشق از زن شروع شود، اگر زنی ابتدا عاشق مردی بشود و به او دل ببندد آتشش زود سرد میشود، به چنین عشقی نباید اعتماد کرد. اما دروغ است در صورتیکه عشق آتشین زن یک اساسنامه کلی است و بدست طراح طبیعت تدوین شده، بنام تساوی حقوق زن و مرد ملغی گردد. قرآن در باب مهر، رسوم و قوانین جاهلیت را علیرغم میل مردان آن روز عوض کرد. آنچه خود قرآن در باب مهر گفت رسم معمول جاهلیت نبود که بگوئیم قرآن اهمیتی به بود و نبود مهر نمی دهد، قرآن می توانست مهر را بکلی منسوخ کند و مردان را از این نظر راحت کند، ولی این کار را نکرد.

Sources

مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- 194-181

مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 92- 93

مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- ج‏3-186 و صفحه 182-181-265-264

Keywords


0 Comments Send Print Ask about this article Add to favorites

For more information