مفهوم تضاد و نقش آن در حرکت تاریخ
English 2642 Views |بر اساس اندیشه اسلامی، تضاد نیروهای اجتماعی از عوامل مهم حرکت تکاملی جوامع و تاریخ است. تضاد میات عدل و ظلم، حق و باطل و خیر و شر، اصلی پذیرفته شده در قرآن کریم است که در شماری از آیات بر آن تأکید شده است. یکی از آیات کریمه ای که به صراحت از این اصل سخن به میان آورده، این فرموده خدای متعال است که: "و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذوفضل علی العالمین" (سوره بقره /آیه 251)، بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه کریمه گفته اند که خداوند متعال، فساد و تبهکاری های برخی از مردم را به دست برخی دیگر از آنان دفع و رفع می فرماید و اگر چنین نبود، زمین غرق در فساد و تباهی می شد و این قانونی همیشگی و ثابت است که مردم براساس معادله حاصل از آن به زندگی ادامه می دهند.
سیوطی در تفسیر الدرالمنثور می نویسد: «مسلم و ترمذی و ابن ماجه از ثوبان نقل کرده اند که گفت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود گروهی از امت من پیوسته در دفاع از حق می کوشند و دشمنان آنها نمی توانند به آنان آسیب رسانند و این وضع همچنان ادامه دارد تا آن که فرمان خدا فرا رسد.» و نیز بخاری و مسلم هر دو از مغیره بن شعبه نقل کرده اند رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «و پیوسته گروهی از امت من بر مردم غالب خواهند بود تا آنگاه که فرمان خدا بر آنان فرا رسد و آنان همچنان غالب خواهند بود.» و ابوداود و حاکم از عمران بن حصین روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «پیوسته گروهی از امت من در راه حق خواهند جنگید و بر دشمنان خویش پیروزخواهند بود تا آن گاه که آخرین آنها با مسیح دجال به جنگ پردازد»، و مسلم از عقبه بن عامر روایت کرده است که گفت از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود: «پیوسته گروهی از امت من در اجرای فرمان بجنگند و بر دشمنان خویش غالب آیند و مخالفانشان نتوانند به آنان آسیب رسانند و تا روزی که قیامت فرا رسد، بر این امر باقی باشند.»
زمخشری در ذیل آیه پیش گفته از سوره بقره نوشته است: «اگر خداوند برخی از مردم را به دست برخی دیگر دفع نمی کرد و از فساد باز نمی داشت، تبهکاران غلبه می کردند و زمین تباع می شد و منافع آن از میان می رفت و کشت وکار و نسل آوری و همه آنچه باعث آبادانی زمین است، نابود می گردید.»
آلوسی در تفسیر روح المعانی می نویسد: «خدای تعالی فساد و تبهکاری برخی مردمان را به دست برخی دیگر دفع می فرماید و از این روست که زمین تباه نمی شود و مصالح جهان برقرار می ماند و احوال مردمان به صلاح می گراید».
این عقیده را به روشنی در «حدیث عقل و جهل» منقول از امام صادق علیه السلام نیز می بینیم که فرمود: «سپس خدای تعالی هفتاد و پنج سپاهی به فرمان عقل نهاد و چون جهل را این تکریم و عطیه خداوند به عقل باخبر شد، کینه عقل را به دل گرفت و گفت: خداوندا، این (عقل) آفریده ی مانند من است که او را آفریدی و گرامی داشتی و نیرو بخشیدی و من ضد آن هستم و در برابر او نیرویی ندارم؛ پس همان قدر سپاهی که به آن بخشیدی، به من نیز عطا فرما. خداوند فرمود: آری (چنین کنم)؛ اما اگر از آن پس مرا نافرمانی کنی، تو و سپاه تو را از سایه رحمت خویش بیرون کنم. جهل گفت: پذیرفتم. پس ( خدای متعال) به او نیز هفتاد و پنج سپاهی عطا فرمود.»
در جنگ میان حق و باطل سرانجام حق پیروز خواهد شد و این قانون اگرچه قطعی و واقع شدنی است، شرط آن اختیار و اراده انسان است و بر این اساس است که قرآن کریم ویژگی ها و شرایطی برای جامعه پیروز مقرر داشته؛ از آن جمله: "الذین إن مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه وآتوا الزکاه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر و لله عاقبه الامور" (سوره حج/ آیه41)، واین ویژگی ها و شرایط برپاداشتن نماز و پرداختن زکات و امر به معروف و نهی از منکر نمایانگر راز و رمز پیروزی جامعه اسلامی است. فساد و تباهی هرگز دوام نخواهد یافت و در هر مرحله ای از تاریخ که فساد ظاهر و غالب گردد، به دنبال آن در مرحله ای دیگر بر دست عدل و صلاح مغلوب و سرکوب می گردد و اگر چنین نبود و نباشد، نظام زندگانی انسان از هم گسیخته می شود و جهان بشریت در دریای تباهی غرق می گردد و نظام های حاکم بر انسان و طبیعت فرو می پاشد. از سوی دیگر چنان که تاریخ نشان می دهد، نظام های عادلانه که براساس مصالح کلی و عمومی انسان پدید می آید و حاکمیت می یابد نیز برای همیشه پایدار و برقرار نمی ماند؛ و چه بسیارند حکومت ها و نهضت های حق طلب که بر دست جنبش ها و تهاجمات باطل گرا مغلول و سرکوب شده اند. در اینجا این سوال مطرح می شود که اگر فساد و تباهی به زوال و نابودی می انجامد، چرا حکومت های عدل و حق هم بر دست جنبش های ظلم و باطل سرنگون می گردد؟
این حکومت نمایانگر همان نقشی است که تضاد در حرکت و سیر جوامع و تاریخ ایفا می کند، اما می باید ویژگی هایی که حق را از باطل و صلاح را از فساد متمایز می سازد، به خوی بشناسیم و درک کنیم، آیا ارزش حق به همین منحصر می شود که در برابر باطل بایستد تا آنکه معادله اضداد شکل یابد؛ سپس حق زایل شود و باطل به جای آن بنشیند و باز دوباره حق بر مسند قدرت قرار گیرد و به جای باطل بنشیند و این تسلسل همچنان دوام یابد؟ یا آنکه اصل و مبدأ دیگری نیز وجود دارد که باید به حساب آید و در نظر گرفته شود؟
پاسخ صحیح این است که مفاسد و تباهی ها در جریان معادله تضاد میان حق و باطل پدید می آید. اما این باطل و فساد در این معادله اصالتی ندارد و اصالت از آن حق و حقیقت است؛ آنچنان که در کلام خداوند متعال آمده: "قل جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقا» (سوره اسراء/آیه 81) و« بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فإذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون" (سوره انبیاء/آیه 18).
عقیده تضاد نیروهای سازنده جامعه و نقش آن در حرکت تکاملی تاریخ از نگاه ماده گرایان نیز پوشیده نمانده، و هگل (1831-1770) به آن اشاره کرده و کارل مارکس (1883-1818) نیز آن را تأیید کرده است. موضوع تضاد حتی قرن ها پیش از میلاد مسیح مورد توجه برخی اندیشمندان بوده است؛ چنان که پنج قرن پیش از میلاد امپدوکلس از تنازع بقا و انتخاب اصلح و تا حدی از نظریه تکامل سخن گفته و زندگانی انسان و تحولات آن را بر این اساس تفسیر کرده است. از دیدگاه او جهان جایگاه و صحنه کشاکش و برخورد میان دو نیروست؛ زیرا انسان ها موجودات زنده ای هستند که بر اثر نظم و عشق پدید می آیند و سپس بر اثر کینه و دشمنی از میان می روند و بر این اساس موجودات زنده میان دو نیروی عقل و دشمنی می گذرانند و این بیانگر اصل تضاد است.
فیلسوف و تاریخ نگار انگلیسی «آرنولد توین بی» (1975-1889) در «کتاب بررسی تاربخ تمدن» این تفکر را به نقل از ایمپدوکلس مطرح کرده و شکی نیست که اصل تضاد سابقه ای بس دراز و دیرین دارد و به عصر یونان باستان باز می گردد. «توین بی» تاریخ این اصل را بررسی و ارائه و تفسیرها و برداشت های مختلف آن را باز گفته و بر تجلی و نمود آن در جوامع متعدد و دوران مختلف تأکید نموده و به این نتیجه دست یافته که برخورد و کشمکش میان نیروهای متقابل و متعارض و پیامدهای تکاملی و پیشروانه آن به مثابه کلیدی برای شناخت خلقت و حرکت رو به تکامل است. وی همچنین اشاره می کند که این نیروهای متعارض دریونان به عنوان «عشق و کینه» و در چین به نام «ین ویانگ» شناخته می شد و همان است که در غرب جدید به عنوان «تز و آنتی تز» (Thesis ,Anti thesis ) معروف است.
چنان که گفته شد، تفکر برخورد و مبارزه میان نیروهای متعارض ریشه هایی عمیق در آراء و افکار و مکاتب مختلف فلسفی دارد و این ادعا که هگل، مارکس و پیروان آنها این نظریه را به شیوه دیالکتیکی کف کرده و بنیان نهاده اند، ادعایی عاری از حقیقت است؛ زیرا ریشه اساسی آن تحقیق و جست وجو از منشأ وجود و چگونگی مراحل و استمرار آن باز می گردد و انحرافی که در این اصل فلسفی روی داد، در افکار و آراء مارکس به اوج رسید.
حرکت اجتماعی از دیدگاه مارکسیست ها این است که تاریخ تابع جبر یا حتمیت است و اینان موضوع جبر را عامل همه حرکت ها و جنبش های اجتماعی می دانند و تضاد میان فقر و ثروت را بستر جبر تاریخی می شمارند و بر حتمیت و ضرورت پیروزی فقرا بر اغنیا در آینده تأکید می ورزند و چشم به روزی دوخته اند که تمدن بشری برپایه مساوات و برابری کامل استوار گردد.
باید دانست که جبر تاریخی زاده فکر مارکس نیست و او تنها خطوط کلی جبر در تاریخ را بازگو کرده و گفته است: منشأ و خاستگاه حرکت تاریخ قدرتی شگرف و خارق العاده نهفته در قلب طبیعت است و بر همین اساس معتقد بود، به رغم جبری بودن و حتمیت حرکت اجتماعی تاریخ از لحاظ اصول و کلیات، فروع و جزئیات آن اختیاری و براساس اراده انسان است.
برخی متفکران همچون اندیشمند فرانسوی، گودرویچ، که در «کتاب جبرهای اجتماعی و آزادی»، نظر مارکس را پذیرفته، حرکت جامعه را «مجموعه ای از جبرهای کلی و آزادی جزئی» دانسته است. به هرحال ما اعتقاد نداریم که حرکت تکاملی تاریخ جبری باشد؛ زیرا عامل اصلی در حرکت جوامع و تاریخ، انسان است و همه می دانیم که انسان موجودی صاحب اختیار و گزیننده است و به همین جهت حرکت تاریخ گاهی تند و گاهی کند، گاهی پیش رونده و گاهی پس رونده و حتی کاهی ساکن و ایستاست؛ براین اساس نمی توان آن را جبری و حتمی دانست؛ آنچه هست این که فرآیند کلی حرکت تاریخ در جهت تکامل است. همچنین نباید اصل تضاد را که در جهان بینی اسلامی پذیرفته است، با تضاد دیالکتیکی خلط و اشتباه کرد؛ زیرا اگر تضاد دیالکتیکی هر واقعیت خارجی و از جمله اندیشه انسانی را معلول اصل تضاد می داند، برحسب این نظریه هر موجودی ضد خود را در بردارد و تکامل تاریخ را جمع بین دو ضد می شناسد؛ به ترتیبی که هریک از دو ضد به دیگری تبدیل می گردد. والبته این نظریه با بسیاری از مبانی تفکر اسلامی همچون مطلق بودن اصول و حقایق ابدی و همیشگی تعارض دارد و با طبیعت و ساختار نیروهای شکل دهنده انسان و جامعه و چگونگی شکل گیری نیروهای متضاد ناهماهنگ و ناسازگار است.
Sources
خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 236 تا 242
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites