نکاتی درباره برخی عقاید مادی فروید در مورد انسان
English 1511 Views |فروید و کسانی که بدون قید و شرط تمام گفته های او را پذیرفته و پیرو مکتب او هستند در صف مادیین قرار دارند. اینان فطرت خدا پرستی و تعالیم مذهبی را منکرند ولی به سخنان خود رنگ روانشناسی و روانکاوی داده اند. در اینجا نکاتی را درباره برخی اندیشه ها و نظرات فروید بیان می کنیم:
1- بدون تردید فروید روانشناس باهوش و روانکاو زبردستی بوده ولی باید توجه داشت که روانشناسی غیر از انسان شناسی است. همانطور که طبیب مزاج شناس است و مزاج تمام انسان نیست فروید نیز روانشناس است و روان تمام انسان نیست. اگر کسی تمام بشریت را محصور در روانشناسی نماید به انسانیت ستم کرده است. زیان ارجحیت افراطی (روان شناسی) کمتر از ضرر اولویت فیزیک و شیمی و فیزیولوژی نخواهد بود. خطر فروید بیشتر از خطر مکانیست های افراطی است. منحصر کردن آدمی در جنبه های روانیش مانند محدودیت او در کیفیات بدنی و فیزیکی و شیمیائی آن مشئوم است. ( انسان ناشناخته)
2- فروید در شناسائی بشر بیش از هر چیز به شهوت جنسی توجه کرده است. فروید به جای اینکه روی انسان مطالعه کند روی شهوت مطالعه کرده و آدمی را تنها از پشت عینک تمایل جنسی مشاهده می کند. به نظر فروید انسان سعادتمند کسی است که هر طور مائل باشد شهوت جنسی خود را سیراب کند. او به سجایای انسانی و ملکات پاک آدمی توجه ندارد. فروید به تعالیم مذهبی و قوانین جهان متمدن اعتراض دارد که چرا در ارضاء تمایلات جنسی به مردم آزادی بی قید و شرط نداده اند و چنین ستمی به شهوت بشر روا داشته اند. انتخاب یک موضوع توسط فردی که به حد بلوغ رسیده باشد منحصر به جنس مخالف است و اغلب رضایت خاطره های جنسی که در خارج از کادر توالد و تناسل حاصل می گردند به عنوان فاسد و تباهی منع می شوند. این عمل به مقدار بالنسبه زیادی در گروهی از مردم لذت شهوات را تقلیل می دهد و بدینسان منشاء یک بی عدالتی عظیم می گردد. تنها چیزی که تاکنون آزاد و از ممانعت مصون مانده است عشق به جنس مخالف و عمل توالد است که تازه آن هم زیر ضربت مشروع باشد، ثانیا هرکس باید به یک نفر از جنس مخالف اکتفا کند (اندیشه های فرو ید). فروید با لگدکوب کردن انسانیت از شهوت جنسی دفاع می کند و در آزادی و بی بند و باری آن می کوشد! پیروی از مکتب فروید در ارضاء تمایل جنسی به راه فحشاء و بی عفتی رفتن و به منجلاب بدبختی سقوط نمودن است. طرز فکر فروید ضربه عظیمی به اساس تشکیل خانواده و مهر خانوادگی و تربیت فرزند است.
3- عقده حقارت در مکتب روhنکاوی فروید یکی از مسائل مهم و مورد توجه است. کسانی که دچار این عقده می شوند و در ضمیر باطن خویش احساس حقارت می نمایند بصور مختلفی از خود عکس العمل نشان می دهند. چه بسیاری از سکوت ها، گوشه گیری ها، تکبرها، تواضع ها، اندرز گفتن ها، استدلال ها، که از مردم مشاهده می شود از عقده حقارت سرچشمه گرفته و به این صورت ها خودنمائی نموده است. یکی از مبتلایان به عقده حقارت، شخص فروید بوده که در جوانی به علت یهودی بودن مورد تمسخر و تحقیر واقع شده و تمام کسانی که تاریخ زندگی او را نوشته اند به این نکته تصریح کرده اند. زیگموند فروید در 6 مه 1856 در شهر کوچک (فرایبرک) واقع در ایالت مراوی متولد شد. والدین و خویشان او به یک خانواده کهنسال یهودی تعلق داشتند که از چند قرن پیش در اثر شکنجه ها و مظالمی که نسبت به قوم یهود مرسوم بود ناگزیر شده بودند از (پالاتینا) واقع در (باویر) مهاجرت کرده و در مراوی سکونت گزیند. نکته قابل ذکر این است که فروید به واسطه مذهب و نژاد خود همواره در معرض تحقیرهای توأم با کینه توزی همدرسانش قرار داشت. عکس العملی که فروید در مقابل این کینه جوئی ها نشان می داد تمایل به گوشه گیری و انزوا بود (اندیشه های فروید). مذهب یهود باعث شد که فروید از کودکی مورد اهانت و تحقیر واقع شود، عزت نفس و شخصیتش سرکوب گردد. این امر او را نسبت به مذهب که باعث هتک و توهین او شده و به خودخواهی و حب ذاتش ضربه وارد کرده، بدبین و بد خواه نمود. فکر مذهب همواره او را رنج می داد و از بحث در آن احساس ناراحتی می کرد. فروید مباحثه درباره احساس مذهبی را به این جمله محصور می کند: من برای بحث در این قبیل مطالب توزین ناپذیر، خود را ناراحت می یابم و به این ناراحتی همواره اقرار دارم (اندیشه های فروید). فروید می گوید: تمایلات سرکوفته دوران کودکی محو و نابود نمی شود بلکه به ضمیر باطن منتقل می گردد و در طول زندگی منشاء آثار و عکس العمل های گوناگونی می شود. به موقع است از روانکاوی فروید استفاده کنیم و ضمیر باطن خود او را مورد کاوش و جستجو قرار دهیم و ببینیم شخصیت سر کرفته فروید و عقده حقارتی که به علت مذهب در باطن و از دوران کودکی بوجود آمده در طول زندگیش به چه صورت خودنمائی و ظهور کرده است. همانطور که اشاره شد اولین عکس العملی را که فروید از عقده حقارت خود نشان داد انزوا و گوشه گیری بود. ولی این کار قطعا او را قانع نمی کند و هرگز عقده های درونی وی را نمی گشاید، او در مقابل اهانت هائی که دیده است باید از مذهب انتقام بگیرد و ضربه هائی را که خورده است تلافی نماید. فروید این کار را انجام داد و از پشت سنگر روانکاوی به مذهب حمله کرد و تا آنجا که توانست با نیش قلم تیشه به ریشه های دین کوبیده و چون هدفش خلاف حق و واقع بود، مطالب غیرمستدل و سخنان بی اساس بسیار گفت! پایه اول دین و نقطه اتکاء مذهب در جهان بشر ایمان به خداوند است. الهیین عالم و دانشمندان به پیروی از نداء باطنی وجدان فطری و از راه تفکر و تعقل در موجودات حساب شده و منظم جهان، به خداوند بزرگ ایمان آورده اند. الهیین می گویند به حکم قطعی عقل صریح و صحیح، محال است این همه نظم حیرت انگیز از راه تصادف و اتفاق بوجود آمده باشد و بدون تردید مبدء عالم و قادری نقشه جهان هستی را طرح کرده و هر چیزی را با حساب دقیق در جای خود قرار داده است. فروید در قدم اول فطرت توحیدی را انکار کرده و در قدم دوم منطق استدلالی و عقلی دانشمندان بشر را نادیده گرفته و به اسم روانکاوی، مذهب را ناشی از یک سلسله عوامل روانی معرفی نموده است! نظریه فروید درباره مذهب در تمام کتاب هائی که عقاید او را نوشته اند منعکس است. برای خاتمه مطلب، جملاتی از او را بیان می کنیم: هیچ مذهبی با دلیل همراه نیست (مذهب توهمی است که قدرت خود را در نتیجه استقبال از امیال غریزی ما کسب می کند). مذهب با اصول و احکام و سمبولیسم خود از لحاظ روانشناسی کاری جز بیان نگرانی ها و دلواپسی هائی که بوسیله کمپلکس های هر شخصی ایجاد شده اند نمی کند. به عبارت دیگر فروید معتقد است که علت تکوین مذهب مبنی بر دو پدیده زیر است:
الف- تشویش و اضطراب انسان در برابر تحریک های غریزی خود.
ب- ترس انسان در برابر نیروهای خصمانه طبیعت.
به این ترتیب فروید برخلاف (رناک) عامل عقل را در تکوین مذهب دخالت نمی دهد و آن را یک امر نفسانی می داند. به عقیده پسیکانالیز استنباط مذهبی ما از کائنات مربوط به وضع طفولیت ما است. طفل خود را در مقابل جهان عظیمی احساس می کند، مادر بر ضد کلیه خطرهای مبهمی که طفل را در جهان تهدید می کند اولین حامی او است و می توان گفت نخستین یاور وی در مقابل اضطراب است. بزودی پدران این نقش را اشغال می کنند و در تمام مدت طفولیت این نقش پدر باقی می ماند. بیم طفولیت در بلوغ نیز امتداد دارد و فرد بالغ به کلیه خطراتی که زندگی وی را تهدید می کند آشنا می شود. او نیز مانند طفلی در قبال جهان، ضعیف و به پشتیبانی و به حمایتی نظیر آنچه در سنین اولیه کنار پدر از آن برخوردار می باشد نیازمند است. بنابراین پس از جستن چهره این پدر در خاطره خود که در طفولیت اقتدار بی نهایتی برایش تصور می کرد وی را به صورت یک واقعیت و یک الوهیت یعنی یک نوع فوق بشر تحقق یافته می نگرد.
Sources
محمدتقی فلسفی – کودک از نظر وراثت و تربیت، جلد 1 – از صفحه 321 تا 327
Keywords
0 Comments Share Send Print Ask about this article Add to favorites