شرایط کنونی دنیا در تعریف مهم ترین متغیرهای زندگی، شامل مسائل معنوی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اکولوژیکی یادآور مجموعه ی عظیمی است که سرانجام از کنترل عقل خارج خواهد شد. زندگی حاصل از پیشرفت های فنی و علمی با سرعت بسیار از آفریننده ی خود (انسان) دور می شود و به سوی نوعی شادی بی ارزش و ناشناخته سو می یابد که در آن از یک سو، یأس و بدبینی و از سوی دیگر، تعرض و تمایل به از بین بردن این خواسته ی نامحدود ایجاد می شود. امروز در زندگی بسیاری از ملل جهان، پریشانی و اضطراب و امید و کاوش، صرف نظر از سطح فرهنگی و پیشرفت های اقتصادی آنها وجود دارد. صلح و عدالت همانند معنویات ضمن اینکه جای خود را به محاسبات اقتصادی، نیرنگ و قدرت خشن می دهد از جوامع بشری بیرون می رود. طبیعتا همه ی این مسائل بر تمام سطوح زندگی بشری، خانوادگی، اجتماعی و بین المللی تأثیر منفی خواهد گذاشت.
به همین دلیل، انسان معاصر نه تنها به طور انفرادی همواره به این شکل عمل می کرده است، بلکه به طور اجتماعی نیز در مقیاس بزرگ تری با همه قدرت در برابر این مهمترین پرسش دینی قرار می گیرد: پرسش درباره ی مفهوم زندگی و فعالیت خود، پرسش در مورد تاریخ بشر و پرسش درباره ی خدا. با وجود کثرت تفاوت های جزئی در پاسخ به این پرسش، همه ی این موارد را می توان به دو شکل مطرح کرد: دینداری و بی دینی. در مکتب دینی (در اینجا منظور دین مسیح و اسلام است)، تعالیمی در باب اعتقاد به زندگی ابدی و رستاخیز می یابیم که در نتیجه ی آن، زندگی دنیوی و فعالیت انسان ارزش و مفهوم فراوانی می یابد و به معنایی برتر، ذات مسئولیت پذیری انسان در نظر است؛ چرا که دین می گوید: «ای انسان، ابدیت (جاودانگی) در انتظار تو است. به همین دلیل همواره حقیقت و شرافت را در اعمال خود بجوی». درست به همین دلیل است که جهان بینی مذهبی، قدرت و اراده را در انسان تقویت می کند. بی دینی (در مکاتب الحادی) با بیان این جمله به انسان که «ای انسان تو یک بار زندگی می کنی و مرگ جاودانه در انتظار توست»، زندگی انسان و همه ی ارزش های او را پوچ و بی معنا می کند.
تلاش های انسان به سوی پژوهش های علمی سو داده شد به گونه ای که انسان ضمن جدایی از دین در مسیر پیشرفت و ترقی خود با مشکل ترین بحران (در وهله ی اول، اکولوژیکی) روبه رو شد و این مسائل عملا حیات بشر را در روی زمین به مخاطره انداخته است. شرایطی که امروز بسیاری از مردم دنیا از آن رنج می برند، بن بستی است که به هنگام ترک خدا و دیگر قوانین اساسی زندگی گریبانگیر انسان و جامعه ی بشری خواهد شد. این شرایط، یکی از مهم ترین علل گرایش به دین و وحدانیت و پیروی از عشق به خدا و حقیقت و تلاش و کوشش مشترک برای مبارزه به خاطر نجات دنیا از عداوت و بی عدالتی است. البته گفتگوهای میان ادیان می تواند وسیله ای مؤثر در تحقق این هدف باشد. خوش بینی که ویژه ی دین مسیح و اسلام است، ریشه در طبیعت این ادیان دارد و از تعالیم آنها درباره ی خداوند خالق یکتا و قادر، و انسان به مثابه مظهر خدا نشأت می گیرد. این امر به عنوان یکی از انگیزه های روحی و روانی به شمار می آید که ثبات زندگی را در دنیای پر درد و رنج ما حفظ می کند. اکنون بی تردید می توان نقش واقعی گفتگوهای میان ادیان را در تأمین صلح و عدالت مشاهده کرد. چنین گفتگوهایی از جهتی دیگر نیز بسیار مهم است. ملاقات های میان ادیان نمی تواند منحرف و الحادی باشد. اگر هم موضوع بحث و تبادل نظر این ادیان صلح نبود، آنها همواره این گفتگوها را از نقطه نظر تعالیم اعتقادی و اخلاقی خود بررسی می کردند. به همین دلیل، چنین ملاقات هایی در سطوح مختلف، منجر به علوم دینی می شوند. بنابراین گفتگوهای میان ادیان در حل مسأله جدایی دین از دنیا کمک شایانی می کند.
نخست اینکه، گفتگوهای دینی چهره ای کاملا متمایز از نشست ها و کنفرانس های صرفا صلح طلبانه که بعضا توسط سکولارها برگزار می شود، دارد. درک مشکلات صلح و عدالت در گفتگوهای میان ادیان اساسا از مسائل مطرح شده در نشست های سکولار متمایز است. این وجه تمایز پیش از هر چیز مرهون حضور دایم خدا و حکمفرمایی او در جهان است که همواره سبب ایجاد عشق و حقیقت می شود. این امر، موقعیتی حساس را در مکتب سکولار به وجود می آورد. در تعالیم مکتب مسیحیت، خدا عشق است. در مکتب اسلام خدا بخشنده و مهربان نامیده می شود. چنین مفهومی از خدا نتایج مهمی را در سطوح عالی ایجاد می کند. از همه مهم تر اینکه از این مفاهیم این طور استنباط می شود که صلح و جنگ و عدالت و تجاوز، تنها نتیجه ی خوبی و بدی و راستی و نادرستی سیاست رجال دولتی نیست. از منظر دین، ارتباط میان انسان ها و در درجه ی نخست، موازین اخلاقی-معنوی ملت ها، کردار درست و پاکی و سادگی آنها، حرکت به سوی حقیقت و راستی و یا نقطه مقابل آن و در یک کلام، روحیه ی صلح و جنگ جویی آنها و شکوفایی اقتصادی یا فقر، گواه این است که این موارد اگرچه معمولا به طور غیرمستقیم مربوط به سطح زندگی معنوی ملت ها است، اما مربوط به قدرت عقل و اراده و حتی زیرکی رهبران آنها نیست: «قلب پادشاه در دست خداست. او مانند سیلاب، هر کجا که بخواهد آن را هدایت می کند». مسلما کتاب مقدس هنگامی که واژه هر کجا که «بخواهد» را به کار می برد، نه تنها صرفا درباره ی خدا، بلکه درباره ی اختیار تام و عشق او سخن می گوید. بنابراین، تنظیم کل حیات موجود به وسیله ی خدا -که با روحیه ی معنوی انسان مطابقت دارد- او را آماده ی توجه به وجدان، شرافت، حقیقت و راستی می کند؛ یعنی از منظر دین، صلح، عدالت اجتماعی و رفاه مادی به طور مطلق نمی تواند برای انسان مفید باشد. علاوه بر این، خصوصیات یاد شده بیانگر شایستگی معنوی انسان یا ملتی که از آن برخوردارند، نیست.
دوم اینکه، اصولا در گفتگوهای میان ادیان علل دیگری هم وجود دارد که برانگیزننده مبارزه علیه ظلم و بی عدالتی است. اگر سکولاریسم، صلح و عدالت، تنها به آن دلیل لازم و ضروری می داند که بدون آنها نمی توان به سعادت دنیوی رسید، از منظر دین، این موارد در وهله ی نخست، به عنوان شرط سلامت معنوی انسان و جامعه مورد بررسی قرار می گیرد؛ زیرا صلح و عدالت از دستورهای خداست. در دین، همه ی مسائل زندگی دنیوی به لحاظ ابدیت و جاودانگی شان ارزش دارند؛ یعنی این مسائل بر اساس ارتباط آنها با هدف و مفهوم وجودی انسان، دارای خصوصیت ثانوی هستند و در هر ایدئولوژی دیگری در محدوده ی مکانی و زمانی و اهداف زودگذر خاصی محصورند. توجه واقعی به خدا که خود، حقیقت محض است و به همین دلیل منشاء هرگونه معرفت حقیقی است، سبب تحقیق و کاوش دینی و الهی انسان های با ایمان درباره ی چیزی فراتر از درک و فهم ساده ی بشر می شود. در اینجا توجه بسیار و احترام وافری که برای نمونه در دنیای سیاست نسبت به دین اعمال می شود، بیشتر از همه در گفتگوهای میان ادیان با طرح مسائل و مشکلات اساسی دنیای امروز، مفهوم بیشتری پیدا می کند.
سوم اینکه، گفتگوهای میان ادیان به مفهوم کناره گیری و جدایی از اجتماع نیست و اغلب در درجات عالی و گاه به طور کامل، شرکت کنندگان چنین گفتگوهایی روحیه و اندیشه های اکثریت قریب به اتفا مردم منطقه، کشور و حکومتشان را بیان می کنند. به همین دلیل، گفتگوهای میان ادیان اغلب به عنوان وسیله ای برای بیان اندیشه و اوضاع دولت ها در زمینه ی طرح مسائل و مشکلات داخلی و حتی بین المللی و به ویژه در زمینه ی مسائل صلح و عدالت مورد استفاده قرار می گیرد.
چهارم اینکه، نتیجه ی انجام چنین گفتگوهایی خود گواه بر وجود ایده ی صلح در دنیای امروز و همچنین بیانگر این مطلب است که با وجود داشتن عقاید دینی مختلف نیز می توان همکاری و کمک متقابل انسان ها را گسترش داد و ایده ی عدالت را در زندگی حقیقی، عملی ساخت.