خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان زبان فارسی در قرن ششم هجری است. برخی نام او را «بدیل» و برخی «ابراهیم» نوشته اند. امام رافعی قزوینی (557-623 ق)، از معاصران او، در کتاب خود ازوی با نام «الافضل (= مخفف افضل الدین) بـدیل الحقایقی المعروف بالخاقانی» یاد کرده است. نام پـدرش علی و نام جـدش، به اعتبار نام عمـویش، «کافی الـدین عمر بن عثمان» عثمان بوده است. خاقانی در حـدود 520 در شـروان به دنیا آمد و در دارالادب شماخـی، کرسی شروان، پرورش یافت، پـدرش نجار و مادرش، که در اصـل کنیزکی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طباخی یا بافنـدگی داشته اسـت. پـدرش، او را در کـودکی، ظاهرا به علـت فقـر، به بـرادرش کافی الدین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. کافی الدین پزشک و فیلسـوف و منجمی تـوانا و ادیبی مبرز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست. برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند. اما رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره کرد و آنها را به هجو گویی یکدیگر کشاند.
آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شد و در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزت برخوردار شد که شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است. خاقانی، در میان شاعران به سنایی غزنوی ارادتی خاص داشت و خود را بدیل او می خواند:
بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را *** بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد
او در سرودن قصاید عارفانه از شیوۀ سنایی که اکثر صاحب نظران او را بهترین قصیده سرای فارسی می دانند، پیروی می کرد. مرگ کافی الـدین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی بـود که در بیست و پنج سالگی او (545 ق) روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شکسته دل تر از آن ساغر بلورین» ی می یابد «که در میانۀ خارا کنی ز دست رها». دو رخداد مهم که در تکوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱ - ۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ داده است. حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه، بر اساس باوری اسلامی، «حج اکبر» شناخته شد:
حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم *** خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای بغـداد و کوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار کرد. همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، اما کوششهای او برای پیمودن این راه بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (548 ق) و بیماری او در ری، ناکام ماند
از دیگر حوادث تلخ روزگار او می تـوان به مرگ وحیـد الـدین، پسرعموی فاضل او، در حدود 559 ق اشاره کرد. وحیدالدین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاص داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد. اما تلخ ترین حادثه زندکی وی مرگ جوان بیست سالۀ او به نام رشید بود که در 571 ق روی داد و او را سخت غمناک کرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناکی در مرثیۀ او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشک انگیزی داشت و از بخششهای خاقان اکبر، «منـوچهر» و جانشیـن او، خاقان کبیر، «اخستان» بهره مند بـود. اما روابط او با ممدوحانش، به ویژه اخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حج دوم (565 ق) اتفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیات او می تـوان دید. مـدت حبس خاقانی را هفت ماه یا یک سال نوشته اند اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است. قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی با مطلع:
فلک کژ روتر است از خط ترسا *** مرا دارد مسلسل راهب آسا
یکی از حبسیات مشهور اوست. این قصیده، به سبب اشتمال بر اصطلاحات آییـن مسیحیـت، از قصاید پیچیـدۀ خاقانی محسـوب شده است از این رو، شرحهایی بر آن نوشته اند.
خاقانی که از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفته رفته، از مـدح شاهان کناره گرفت و خاصه، پس از از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیک خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود که از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتا در تبریز گذراند. در این مـدت درخواست های مکرر اخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت که خدمتکار «دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، کز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیک تر باشد» و سرانجام در تبریز دیـده از جهان فرو بست و در مقبره الشعرای این شهر به خاک سپرده شـد. درگـذشت او، بنابر اصح اقـوال، در ( 595 ق) اتفاق افتاده است. خاقانی، علاوه بر منوچهر و اخستان، جمعی از سلاطیـن و امیران و وزیران و عالمان و دلیران روزگار خود را نیز ستـوده است. در مقابل، بعضی از عالمان و ادیبان مشهـور زمان نیز، از جمله رشید وطواط (متوفی 573 ق) و افضل الدین ساوی (متوفی 570 ق) او را در سروده های خـود مـدح گفته اند که نشانۀ اعتبار و مقبولیت علمی خاقانی در آن روزگار است. خاقانی علاوه بر رشیـد وطـواط و ابوالعلای گنجـوی، با شاعرانی مانند فلکی شروانی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی، مجیرالدین بیلقانی، اثیرالدین اخسیکتی و نظامی گنجوی معاصر بـوده است و با آنان مناسبات دوستانه و یا گاه خصمانه داشته است. ولی در اشعار نظامی و خاقانی هیچ اشارۀ صریحی به روابط آنان وجود ندارد. گـویا اختلاف سن و تفاوت عرصۀ سخنـوری آنان و دوری خاقانی از محیط ادبی، در دو دهۀ آخر عمر، باعث شده است که سکـوتی همراه با احترام بر روابط آنان سایه افکند. این بیت مشهور نیز که گفته اند نظامی در سوگ خاقانی سروده است:
همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد *** دریغا زان که من گشتم دریغا گوی خاقانی
هر چند برای بعضی محل تردید است، که این بیت از نظامی باشد. البته بیت مزبور در ضمن یک قصیده ۳۰ بیتی در یک جنگ به تاریخ ۸۲۷ ق به نام نظامی ثبت شده است.
خاقانی به لهجۀ فارسی ارانی سخن می گفته است و به فارسـی دری و گاه عـربی شعر می سروده است او دلبستۀ فرهنگ ایران و مسلمانی پاک اعتقاد بوده و در عین تعلق فکـری به مکتب اشعری و پیروی از مـذهب فقهی شافعی، به اهل بیت پیامبر (ص) فراوان حرمت می نهاده اسـت. او را بایـد بزرگ ترین ستایندۀ کعبه و رسـول اکـرم (ص) در زبان فارسی به شمار آورد. اینکه برخی به استناد چند بیت قابل تأویل از قلندریات او، که از موارد مشابه با آن در شعر سنایی و دیگر شاعران نیز سابقه دارد، او را در مقطعی از عمر، پشیمان از ستایش کعبه نشان داده اند وجهی ندارد و در کنار انبوه ابیاتی که در اشتیاق به بیت الحرام سروده قابل طرح نیست.
در مورد شخصیت و خلقیات خاقانی در مآخذ کهن، از جمله التدوین فی اخبار قزوین به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینکه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است. زکریای قزوینی نیز او را شاعری حکیم و به دور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروت و دیانت دانسته است. البته برخی از معاصران ما برخی مفاخرات متداول شاعرانه و وقوف خاقانی را بر جایگاه بلند خویش بر غرور او حمل کرده و احیانا به عقده حقارتش منسوب داشته اند!!
مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، از جمله «مرآت الصفا»، همواره در صدر آثار او مـورد توجه اهل فضل و مخصوصا مـورد اقتفای شاعـران عارف، از جمله امیر خسرو دهلوی و عبدالرحمان جامی بوده است. شمس تبریزی دو بیت از خاقانی را بر تمامی دیوان سنائی و فخری نامه اش و حتی از خود سنائی برتر دانسته است، (چرا که از آن بوی فقر می آید) علاوه بر قصیدۀ مـرآت الصفا، قصایـد دیگری ماننـد «منطـق الطیر»، «نهزه الارواح و نزهه الاشباح»، «حرزالحجاز»، «کنزالرکاز»،«ترنم المصاب»، «باکوره الاسفارو مذکوره الاسحار» را نیز باید از برجسته ترین سروده های او دانست. قصیدۀ «ایوان مدائن» نیز در سالهای پس از مشروطه شهرت خاصی یافته و مورد استقبال خاص قرار گرفته است. طریق غریبی که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است، به سبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازک انـدیشی و کاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت.
واژه ها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیات و نجوم و پزشکی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست که شعـر او را «شعر خواص» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تکوین سبک سخـن پردازانی چـون مولانا جلال الدین بلخی، عطار نیشابوری، سعدی و حافظ تأثیری جـدی بر جای نهاده است.
آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی. دیـوان خاقانی در حـدود 17000 بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد. این دیوان، نخستین بار در سال 1293 ق، در لکهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیـوان خاقانی حاصل کوشش علی عبدالرسولی (تهران، ۱۳۱۶ ش) و سید ضیاء الدین سجادی (تهران، 1338 ش) است. از شروح مشهور دیوان خاقانی باید به شرح شادی آبادی (قرن دهم) و شرح عبدالوهاب معموری (متوفی در حدود ۱۰۲۴ق) اشاره کرد. تحفه العراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصـور یا محذوف سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان کـرده و شماری از بـزرگان و عالمان این نـواحی را ستـوده است. تحفه العراقین از لحاظ شناخـت شاعر و نزدیکان او نیز حایز کمال اهمیت است. بعضی نام آن را همان «ختم الغرائب»ی دانسته اند که خاقانی در قصیدۀ اصفهان به آن اشاره دارد:
آنـک ختــم الغــرائــب آخـر دیــدنـد *** تـا چـه ثنـا رانــده ام بـرای صفـاهـان
(خاقانی شروانی، دیوان، ص 355)
ایرج افشار نسخه ی کهنی مورخ 593 ق از این مثنوی را، با همین عنوان چاپ کرده است که نام «ختـم الغرائـب» را بر پیشانـی این اثر تثبیت کـرده است. با این همه علاوه بر شهرت عنوان «تحفه العراقین» در قرنهای متمادی نام این منظومه در تذکرۀ لباب الالباب (تالیف ح 618 ق) از منابع نزدیک به زمان مؤلف نیز به همین صورت آمده است، لذا می توان پذیرفت که این منظومه از دیر باز دو نام داشته و به دلایلی به «تحفه العراقین» شهرت یافته است.
منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است که خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامه ها، علاوه بر اینکه از لحاظ ادبی و درک مشکلات دیگر آثار شاعر، اهمیت بسزایی دارد، از نظر تاریخی و کشف زوایای تاریک از اوضاع اجتماعی در قرن ششم قمری و سـوانـح زندگی خـاقـانـی نیـز واجـد اهمیت است. مؤلف مرزبان نامه شیوۀ خاقانی در نثر منشآت را متفاوت و بیرون از رسـوم دبیران دیگر دانسته و نـوع نگارش او را سخت ستـوده است. ضیاء الـدین سجادی در 1346ش سـی و یـک نامـه و محمد روشن در 1349 ش شصت نامه از منشات را تصحیح و منتشر کرده اند. سجادی مثنوی 638 بیتی ناقصی نیز با عنوان «ختم الغرائب» در فرهنگ ایران زمین (ج13، ص155-187) به طبع رسانده است که در وزن تحفه العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.