دومین ویژگی اساسی نوشته های شوآن، مخصوصا تا آنجا که به دین مربوط است، راست اندیشی است. شوآن خودش را صریحا و به معنای دقیق کلمه راست اندیش و مدافع راست اندیشی می شمارد. بنابراین برای آنان که راست اندیشی را با محدودیت و تنگنا یکی می گیرند عجیب می نماید که شوآن چگونه زیر چتر راست اندیشی نه تنها از مایستر اکهارت در سنت مسیحی بلکه از ابعاد ظاهر و باطن ادیان دیگر هم دفاع می کند، و در عین حال به نام همان اصول و مبانی یوگیهای دروغین و سایر مدرنیستهای التقاطی در آیین هندو را مورد نقادی قرار می دهد. نزد شوآن راست اندیشی، هم مرتبط با حقیقت است و هم مرتبط با تجانس صوری یک عالم سنتی خاص. سخن گفتن از حقیقت همچنین به معنای سخن گفتن راجع به امکان وقوع خطاست، راست اندیش بودن برابر با جای داشتن در جانب حقیقت است. اما از آنجا که حقیقت، خود را نه یکباره و در یک زبان صوری بلکه به دفعات بسیار و در «عوالم» متفاوتی ظاهر می سازد که زبان و تجانس صوری خودشان را دارند، پرسش از جای داشتن در جانب حقیقت مستلزم پرسش از آن عوالم صوری است.
بنابراین شوآن از مسیحیت به عنوان دینی راست آیین در نفس خود، دفاع می کند در حالی که از منظر راست آئینی یهودی، مسیحیت کژآیین و بدعت گذار است. و توضیح می دهد که چرا بودیسم یک دین راست آیین است، یعنی تجسمی است از حقیقت و راهی «فراهم آمده» توسط آن حقیقت برای وصول به حقیقت، در حالی که بودیسم از نظرگاه آیین برهمن بدعت گذار و کژآیین محسوب می شود. همچنین شوآن توضیح می دهد که چرا در درون یک دین واحد، مکتب باطن گرایی مانند تصوف در اسلام، به معنای دقیق کلمه، فی نفسه راست اندیش است، در حالی که گاه مراجع ظاهرگرا در مورد آن دچار سوء فهم می شوند و آن را پدیده ای بدعت گذار می شمردند، و اینک چرا در درون تصوف کسانی بوده اند که از راست اندیشی منحرف شدند. او همچنین معنا و اهمیت معیار راست اندیشی را حتی در سطح ظاهر برای ارزیابی مظاهر فردگرایانه یا نابهنجارانه ای که می تواند پدید آید و در واقع حتی در عوالم سنتی بسیار دور از همی چون اروپا و ژاپن قرون وسطی پدید آمده است، خاطرنشان می سازد. به نظر شوآن راست اندیشی به معنای محدودیت نیست.
راست اندیشی مثل شکل است که نه مغایر با گستره های تحدیدناپذیر بی شکلی بلکه روزنه ناگزیری است که به سوی بی شکلی گشوده می شود. محدودیتهای اعمال شده توسط راست اندیشی، برای آن است که انسان به خطا نیفتد. آنها نرده هایی در دو طرف طریق مستقیم آموزه راست (Orthodoxa) و عمل راست (Ortho-praxis) هستند که جوینده را از افتادن در ورطه غفلت و خطا و نهایتا تباهی و دوری از کمال باز می دارند. آنها او را از پیشروی در طریق حق که یا در دنیا یا در آخرت نهایتا به آزادی کامل و رهایی از همه محدودیتها و تنگناها منتهی می شود، باز نمی دارند. به عقیده شوآن راست اندیشی نه تنها با عالی ترین معرفت مابعدالطبیعی یا تحقیق معنوی معارض نیست بلکه شرطی ضروری برای نیل به آنهاست. استثناهایی نیز فقط برای اثبات قاعده و تایید مجد د این حقیقت هستند که «روح آنجا می وزد که جانی شنوا باشد.»
شوآن را در مطالعه اش راجع به دین، و نیز سایر حوزه ها، باید متفکری راست اندیش و سنت گرا دانست، اگر که این دو اصطلاح به معنای جهانشمولی که او خودش به همراه سایر شارحان و مفسران دیدگاه سنتی به آنها داده اند، فهمیده شود. آثار شوآن در آن واحد به ارکانی که دین را شکل می دهند و نسبت میان ادیان مربوط است. شوآن به اجزای مقوم دین فی نفسه، از قبیل معنی وحی، تاویل، کلام یا الهیات، اخلاق و عرفان، و همچنین به ارتباط و نسبت میان ادیان مختلف و مسائلی می پردازد که کثرت ادیان برای حقیقت دین فی نفسه، و معنی و منزلت آن پدید می آورد. او به تاریخ ادیان به آن اندازه که به طور متداول فهم می شود یعنی فروکاستن حقیقت دین به تاریخ آن و ظهور زمانی آن نمی پردازد. اگر که مقصود از جامعه شناسی یا فلسفه دین معنای آکادمیک متعارفشان باشد که دین را به سطح یک پدیده اجتماعی تنزل می دهند یا مقولات یک فلسفه مادی را برای فهم و توضیح تنوع دین به کار می بندند، شوآن به این معنا از جامعه شناسی یا فلسفه دین هم نمی پردازد. روانشناسی دین نیز مورد علاقه و اشتغال ذهنی او نیست اگر که در اینجا نیز این اصطلاح به معنای روانشناسانه کردن دین و فرو کاستن آن به پدیده ای صرفا روانی تعبیر شود. اما او به همه این وجوه دین، از منظر حقیقت اصلی و اولیه دین علاقه مند است. او به طور همه جانبه و گسترده ای به نحوه تجلی حقیقت یک دین خاص در زمانها و مکانهای متفاوت می پردازد.
فلسفه دین در آثار شوآن
وی پژوهشهای بسیاری در زمینه مصادیق و تعالیم دین در نظام اجتماعی انجام داده است. پژوهشهای شوآن سرشار از شرح و تفسیر بعد عقلی دین است و به «فلسفه دین» در عمیق ترین معنی این اصطلاح مربوط می شود، فقط اگر فلسفه در معنای سنتی فهمیده شود. به نحو مشابه به پردامنه ترین مباحث راجع به تاثیر حقیقت دین بر روح آدمی را باید در آثار وی یافت زیرا شوآن از استادان علم روانشناسی سنتی است که برای آنکه با دانش مدرنی که همین نام را بر خود دارد اشتباه گرفته نشود شاید بهتر باشد آن را روح شناسی خواند زیرا این علم آن قدر که به روح مربوط است با روان ارتباط ندارد و به خود روان تا آنجا می پردازد که با روح در آن وصال مقدسی که از آن، طلای کیمیاگری معنوی زاده می شود، قرین گردد.
به هر حال به ندرت شاخه ای از مطالعات دینی یافت می شود که رشته معاصری که این نام را بر خود دارد (یعنی دین پژوهی) بدان بپردازد و مفصلا در نوشته های شوآن با بصیرت و علم و دانش پژوهی مابعدالطبیعی و دینی شگفت انگیزی مورد بحث قرا نگرفته باشد. فقط دیدگاه او به طور بنیادین متفاوت با آن مواردی است که در بیشتر آثار مدرن راجع به وجوه مختلف دین یافت می شود. دقیقا به این دلیل است که شوآن بدون آنکه مورخ، فیلسوف، جامعه شناس یا روانشناس دین باشد، عمیق ترین بصیرتها را در همه این حوزه ها یعنی تاریخ، فلسفه، جامعه شناسی و روانشناسی دین عرضه می کند. آثارش شبیه نسیم صبحگاهی است که حیاتی نو در فضای خفقان آور و بسته ای می دمد که دین در آن، در دنیای مدرن و به ویژه در درون رشته های آکادمیکی که فرض می شود با آن ارتباط دارد محبوس شده است.
او در مطالعه دین به شیوه ای عمل می کند که اولویت و تقدم دین حفظ می شود و ارتباطش با واقعیات و وجوه اندیشه یا تجربه انسانی تبیین می گردد بدون آنکه دین را تابع آن واقعیات و وجوه سازد. همچنین شوآن متألهی با اهمیت بسیار است بدون آنکه صرفا متاله باشد. زیرا او بیش از همه دلمشغول یک مابعدالطبیعه یا علم مقدسی است که بالاتر از الهیات قرار می گیرد، آن گونه که این اصطلاح معمولا در مسیحیت فهمیده می شود. اما او خودش را سرگرم الهیات به معنای دقیق کلمه می کند و معرفت اعجاب انگیزی نه فقط نسبت به مکاتب الهیاتی سنتی عمده در مسیحیت نظیر مکتب اگوستینی، توماسی، پالاماسی و لوتری، بلکه نسبت به مکاتب گوناگون کلام یا الهیات اسلامی دارد. بحث او درباره تثلیث یا مساله طبیعت دوگانه مسیح در زمینه الهیات مسیحی یا راجع به جبر و اختیار در کلام اشعری چنان که در آثاری چون منطق و استعلا می توان یافت، نشان دهنده استادی او در بحث راجع به مباحث کلامی و الهیاتی کلاسیک همراه با سختگیری و دقت عقلی و در عین حال مبتنی بر یقین وی است. با مطالعه آرا و نظرات الهیاتی شوآن معلوم می شود که در آثار برخی از مشهورترین متألهان مدرن ذره ای از الهیات وجود ندارد؛ متألهان مدرنی که برای پاسخ مثبت دادن به آنچه آن را مقتضیات ناگزیر عقل گرایی و تجربه گرایی مدرن می دانند، عملا الهیات را از طبیعت الهیاتیش تهی کرده اند.
اخلاق از نظر شوآن
شوآن با آنکه متافیزیکدان و شارح و مفسر و برجسته وجوه عقلی ادیان است، به وجوه عملی دین چنان که در اخلاق تبلور پیدا کرده، عمیقا علاقه مند است. اگرچه او اثر جداگانه ای راجع به اخلاق چنان که راجع به الهیات، ننوشته است، آثار او درباره دین از جمله Spiritual Perspectives and Human Fact و Esoterism an Principle and as Way سرشار از قطعاتی مربوط به اخلاق اوست. او به اخلاق در پیوندش با اصول هر دین و نیز در پیوند با فضایل معنوی می پردازد که آرایه های درونی روح هستند اما به طرز تفکیک ناپذیری مرتبط با قلمرو اخلاقند. شوآن می کوشد ضرورت اخلاق برای زندگی دینی و در عین حال، نسبیت احکام اخلاقی در درون هر دین را در نسبت با سایر ادیان اثبات کند، و در عین حال مطلق بودن محتوای درونی این احکام را در پیوندی که با فضایل معنوی دارند، و تاثیری که بر روح آدمی می گذارند به اثبات برساند. شوآن در سخن گفتن از منظر مابعدالطبیعی، از مرکز دایره وجود که در آن واحد فراتر از صور و در قلب موجودات است، دلمشغول باطن است که بدون آن هیچ معنویتی نمی تواند وجود داشته باشد.
مشخصه بارز ذات نگری آثارش پرداختن به بعد ذاتی یا باطنی دین است که معمولا عرفان خوانده می شود. برای پرهیز از ابهامات و ناهمخوانیهای پیرامون اصطلاح عرفان که بسیاری آن را با ابهام و گنگی برابر می گیرند، تا وضوح و روشنی، و انفعال تا فعلیت، شوآن در نحوه استفاده از این اصطلاح بسیار دقیق است. بحث او درباره کل موضوع عرفان بر پایه تمایز بین ابعاد یا وجوه ظاهر و باطن دین استوار است و آثار بیشماری درباره ربط و پیوند نزدیک آنان و نیز مکملیت و تقابلشان دارد. دین از سرچشمه یا حقیقت قصوا نشأت می گیرد که هم متعالی است و هم حال، هم کاملا در فراسوی موجودات است و هم در مرکز موجودات. اما انسان در عالم صور زندگی می کند، عالم کثرت و کدری که یک درون ذات شدگی است اگر که حقیقت قصوا، به عنوان عین برین یا احد متعالی در نظر گرفته شود، یا یک برون ذات شدگی است اگر که حقیقت، فاعل برین یا خود حال در نظر گرفته شود.
در هر دو حالت، هر مبدا ظهور، مستلزم پذیرفتن تمایز میان ذات و صورت، میان ظاهر و باطن، میان پدیدار و ذات نفس الامری است. دین هم از این حکم مستثنی نیست زیرا دین مانند خود کیهان از آن حقیقت قصوا نشأت گرفته و آفریده شده است. به علاوه، دین که وحی مستقیم بر انسان است خود کلیدی برای شناخت حقیقت درونی کیهان و نیز انسان در مقام جهان کوچک است. اگر بخواهیم از تمثیلی صوفیانه استفاده کنیم دین مثل یک گردوست، با یک پوسته و مغز یا میوه که فقط در درون پوسته می تواند رشد کند و وجود داشته باشد. هدف پوسته یا قشر حمایت ازمغز است بدون پوسته هیچ مغز و میوه ای نمی تواند وجود داشته باشد. به نحو مشابه هدف نهایی دین راهنمایی انسان به سوی خداست، قادر کردن انسان به اینکه از تنگنای محدودیت، رهایی یابد که این، هدف باطن گرایی در این دنیاست و حتی ظاهرگرایی نیز آرزومند آن در زندگی اخروی است.
هرچند، ظاهرگرایی هم برای میسر ساختن وصول به این هدف توسط باطن گرایی حتی وقتی که انسان در این جهان زندگی می کند کاملا ضروری است بدون ظاهرنگری هیچ باطن نگری نمی تواند به حیات خود ادامه دهد و مؤثر باشد. اما بدون باطن نگری هم دین فقط به جنبه های بیرونیش تنزل داده می شود بدون آنکه راهی فراهم آورد برای آنان که طبیعتشان به گونه ای است که برای پیروی از دین باید طریقت باطن را دنبال کنند. چنین وضعیتی دین را فاقد راهی برای پاسخ گفتن به چالشهای یک نظام عقلی می کند که قفس باطن نگری قادر است بدان پاسخ دهد؛ چالشهایی با این پیامد که ترکهایی در دیوار حتی وجه ظاهر یا بیرونی دین پدید می آید و وجود دین را در معرض تهدید قرار می دهد. شوآن زحمات بسیاری متحمل می شود تا نه فقط ظاهرگرایی را از باطن گرایی متمایز سازد و ضرورتشان و اصل و مبنای الهی در درون هر سنت را نشان دهد، بلکه تمایز روشنی افکند بین باطن نگری و نهان گرایی (یا علوم خفیه)، عرفان فردگرایانه و به ویژه همه جنبشهای باطنی دروغین روزگاران مدرن که ادعای اتقان و اعتبار دارند بدون آنکه خود را نیازمند ظاهرنگری یا راست اندیشی سنتی بدانند و می کوشند دروازه های آسمان را بدون کمک مظاهر و تجلیات عام و متکثر لوگوس (عقل) کلی که فقط به آنها چنین کلیدی اعطا شده است، بگشایند. در این زمینه شوآن نه فقط شرح بی نظیری از وجوه، عناصر و تجلیات باطن نگری در نفس خود، و در ادیان مختلف ارائه می کند بلکه همچنین نقشه ای به دست می دهد که با آن می توان در آبهای خطرناک صحنه روزگار حاضر (که در یک طرف آن انسان با نهادها و تعالیم دینی بسیار زیادی که از ابعاد باطنیشان تهی شده اند و از طرف دیگر با فرقه ها و گروههای باطنی دروغین بسیاری روبرو می شود) سفر کند و خود را به ساحل نجات برساند.
هدف شوآن این است که حقیقت باطن نگری را نه به عنوان واقعیتی مجزا با تعریفی مبهم بلکه در درون هر دین راست آیین به اثبات برساند تا بدین وسیله دین و حتی ظاهرنگری در نفس خود و مستقل از باطن نگری هم تقویت شود. شوآن همواره از ظاهرگراترین و محدودترین ظاهرگرایانی که به خدا و وحی او ایمان دارند، در مقابل هر باطن گرای دروغین با نسنجیده ترین ادعاهای مابعدالطبیعی و باطن گرایانه که به اسم یک به اصطلاح «حقیقت والاتر»، سنتهایی را رد می کنند که آدمیان را در طول قرون و اعصار هدایت کرده به دفاع می پردازد.
عرفان مسیحی در آثار شوآن
در درون سنت مسیحی، جایی که اصطلاح عرفان معنای نسبتا خاصی پیدا کرده است، شوآن بارها به شرح و توضیح پیام آنان که دلمشغول عرفان بوده اند روی آورده، چه این عارفان، کاتولیک باشند چه ارتدوکس و نیز برخی عرفای پروتستان. او بین سه نوع بنیادی عرفان مسیحی تمایز می نهد یعنی عرفان عالمانه مسیحی آن چنان که توسط کسانی چون کلمنت اسکندرانی یا مایستر اکهارت ابراز شده، عرفان عاشقانه مسیحی کسانی چون سنت برناریا، سنت فرانسیس و بالاخره عرفان شورمندانه رنسانس و دوره های بعد با چهره هایی مانند سنت یوحنای صلیبی و سنت ترزای اویلایی. شوآن با بصیرت و وضوحی که از ویژگیهای آثارش است نه تنها در مورد تفاوتهای میان راههای معرفت و عشق در سنت عرفان مسیحی بلکه همچنین درباره ورود ناخواسته عناصر شورمندانه و فردگرایانه در دوره رنسانس به عرفان مسیحی (که نوعی عرفان متفاوت با عرفان سنتی مسیحی به وجود آورد ولی چون هنوز در درون سنت راست اندیش مسیحی قرار داشت قادر بود حکیمان و عرفایی بپروراند) توضیح می دهد. بحث شوآن درباره حالات و صور باطن گرایی در سنت های دیگر که آنها را هم می توان عرفان خواند اگر که این اصطلاح به عنوان چیزی مرتبط با اسرار الهی تعبیر شود همان عمق، وضوح، دقت نظر و نکته سنجی را دارد.
او درک مستقیمی از امر مقدس، و شناخت معنای قداست دارد که فقط می تواند حاصل تجربه باشد، چیزی که قادرش می سازد حضور قداست را در هر زمان و مکانی که یافت شود، تشخیص دهد. شوآن، در قلمرو پیچیده باطن گرایی به طور عام و عرفان در معنای خاص آن در سنت مسیحی، سخنان هدایت کننده ای با روشنایی و جهانشمولی بی نظیری در اختیار خوانندگان قرار می دهد. با استشمام بوی خوش از نوشته های او چیزی از حضور قداست تجربه می شود. از همین روست که یکی از کاتولیک های سنتی معاصر می تواند چنین بنویسد: اگر او (شوآن) در وحدت متعالی ادیان (Transcendent Unity) از راه نزول فضل و برکت الهی به عنوان کسی که تقدیر الهی را در نسبت با ظاهرگرایی و باطن نگری درمی یابد، سخن می گوید در Spiritual Perspectives از فضل خداوند به عنوان کسی سخن می گوید که فضل الهی در او عمل می کند و این کتاب حاصل آن عمل و تأثیر است. کتاب سرشار از نوری است که آن را در قرن بیستم و شاید در هیچ قرن دیگری، دیده نمی شود.