هم چنان که کلمه توحید در اعتقادات دینی مسلمانان نقش اساسی را ایفا می کند، اساس عقیده مسیحیت را نیز در آموزه فدا، یعنی نجات بشریت، توسط مرگ مسیح (ع) باید جستجو کرد. «هیچ واقعه ای را، چه در زمان و چه در ابدیت نمی توان از نظر اهمیت با واقعه مرگ مسیح بر روی صلیب مقایسه کرد. اگر مسیح نمرده بود ف سایر برنامه های مهم خدا مثل آفرینش جهان، تجسیم مسیح (ع)، رستاخیز او، آمدن ثانوی اش و خلق آسمانها و زمین همه بی معنا می شدند. بدون این اعتقاد سایر آموزه های مسیح شناسی اهمیت خود را از دست می دهند.
گناه نخستین و مسأله فدا
یکى از عقاید مشهور در آیین مسیحیت، مسأله گناه اولیه و فداست، به عقیده مسیحیان، آدم و حوا با خوردن از شجره منهیه، مرتکب گناه و از بهشت، رانده شدند. گناه آنان به فرزندان شان سرایت کرد و سبب گناه کارى جبلى و ذاتى آنان گردید؛ و چون کیفر دادن و جاوید ساختن همه آن ها در عذاب با رحمت الهى، منافات دارد، از همین رو، خداوند عیسى مسیح (خداى متجسد)، را فرستاد تا بر صلیب، فداى آدمیان گردد و با فدا شدن او، گناه نخستین از دامن فرزندان آدم و حوا، زدوده شود. پس عیسى (ع) با فدا شدنش کفاره گناهان بشر شد و موجبات نجات آنان را فراهم کرد. موضوع گناه اولیه و فدا، گرچه جزو معتقدات مسیحى است که در شوراى مشهور نیقیه به سال (325م) ونیز شوراى قسطنطنیه به سال (381 م) به تصویب اعضاى آن ها رسیده بود، ولى در اناجیل چهارگانه نیامده و مسیحیان نیز اذعان دارند که عیسى به این امر، اشاره اى نکرده است. به این خاطر بود که این مسأله صدها سال میان پیروان آیین مسیحیت، مورد بحث وجدال، واقع شده و در جریان مجادلات ومباحثاتى که در این باره رخ داده، برخى از روحانیان مسیحى، آن را انکار کرده اند، که «پلاز» یکى از کشیشان بنام در قرن پنجم میلادى از آن جمله است. وى همراه جمعى از همفکران خود، موضوع گناه اولیه رامنکر شد و سرایت گناه از یک فرد اگر گناه باشد به دیگران را، بى دلیل خواند، ولى نظر او از طرف کلیسا، پذیرفته نشده و مردود اعلام شد.
مفهوم گناه در مسیحیت
در فرهنگ مسیحى گناه به دو قسم کلى تقسیم مى شود:
قسم اول: گناهانى که ناشى از فعالیت ارادى شخص گناهکار و تخطى وى از حکم اخلاقى است.
قسم دوم: گناهانى که از فعالیت ارادى ناشى نمى شوند؛ مانند لغزش و سهو و خطا. گناه آدم از قسم دوم است که با گناه عادى فرق دارد. در مورد این قسم توجه به نکاتى ضرورى است:
1- قصور در مورد کارهایى که شریعت ما را به آنها مکلف مى کند، گناه است.
2- قصور در یک مورد از احکام شریعت، مانند قصور در تمام شریعت است.
3- عدم اطلاع از قانون، باعث برائت نخواهد شد.
4- توانایى در اجراى شریعت، شرط لازم براى عدم ارتکاب گناه نیست. ناتوانى انسان در اجراى شریعت به دلیل سهمى است که در گناه آدم دارد.
گناه در کتاب مقدس
تفسیر گناه در منابع مسیحی با آنچه ما آن را به عنوان گناه می می شناسیم، تا حدی متفاوت است. توضیحات کتاب مقدس، گناه را با توجه به دو حالت منفعل یا فعال طبقه بندی نموده است. صورات در مقوله برداشت منفعل ما از گناه جای می گیرند. لغزش و سهو و خطا را نیز می توان جزء این گونه گناهان دانست. همچنین قصور از رسیدن به یک هدف خاص نیز جزء این گونه گناهان به شمار می روند. کلمات دیگری در کتاب مقدس این گونه گناهان را به عنوان یک حالت درونی که قادر به انجام کارهای نیک نیست و طبیعت شریرانه بر آن حاکم است، تصویر می کنند. در مورد گناهان نوع دیگر که آن را تحت عنوان فعال طبقه بندی می کنند تخلف و تخطی از یک حکم اخلاقی صورت می گیرد. بعضی عبارات، آن را پافرا گذاشتن از حدود و کلمات و دیگری آن را تحت حکم و شریعت نبودن و زیرپا گذاشتن عدالت تبیین نموده اند. بنا به این تفسیر، خوبی و بدی نه فقط به عمل ارادی بلکه به وضع و حالت هم ارتباط دارد. پس از آنکه (به اعتقاد مسیحیان)، آدم و حوا به وسوسه شیطان دچار گشته، مرتکب گناه شدند، آثار چندی از گناه به جای ماند. یکی از نتایج، آن است که با وارد شدن گناه به جهان توسط آدم، گناه در نسل بشر شروع شد و مردم به گناه کردن مبادرت کردند. ذات انسان، فاسد گردید و انسان مقصر شد (رومیان 5: 19) کتاب مقدس تعلیم می دهد که گناه آدم و حوا باعث گناهکار شدن تمام نسل های بعد گردید. گناه آدم به منزله گناه تمام نسل های بعد محسوب شد (رومیان19:5) کتاب مقدس همگانی بودن گناه را به طور صریح و روشن بیان می کند. این گناهکاری عمومی محدود به اعمال گناه آلود نیست، بلکه شامل ذات گناه آلود هم می شود «فساد کامل انسان به این معنا نیست که تمام مردم تا جایی که امکان دارد فاسد هستند، و همچنین به این معنا نیست که انسانی که تولد تازه (در مسیح) ندارد نمی تواند دارای صفات نیکو مانند مهربانی باشد و یا اینکه نمی تواند صفات نیکوی دیگر انسان ها را درک کند و به این معنا نیست که همه در گناه غرق شده اند، ولی به این معناست که تمام انسان ها در موقع تولد فاسد هستند و فساد در تمام جنبه های زندگی انسان وارد شده و انسان تازه تولد یافته ( در مسیح) چیز نیکویی در خود ندارد تا خدا را راضی کند و هیچ قدرتی ندارد که وضع خود را تغییر دهد». بنابراین تمامی افراد بشر از ذاتی گناه آلود برخوردار بوده و گناهکار متولد شده اند. اینکه چگونه ممکن است گناه آدم اولیه، موجب گناهکار شدن تمامی افراد بشر گردد، محل بحث فراوان در معتقدان به آیین مسیحیت است و فرضیه های مختلفی در پاسخ به این سوال ارائه شده است:
نظریه پلاگیوس
این روحانی انگلیسی، متولد 370 میلادی که عقایدش در شورای کارتاژ (418م) محکوم و به اصرار آگوستین از سمت خود خلع شد و بدون سروصدا مفقود گردید، معتقد بود که گناه آدم فقط در خودش تاثیر داشت. روح هر انسانی مستقیما توسط خدا و بدون گناه خلق می شود و از تمایلات فاسد آزاد است و می تواند مانند آدم از خدا اطاعت کند. طبق این نظریه خدا فقط گناهانی را به حساب انسان می گذارد که انسان آنها را شخصا و عمدا انجام دهد. این نظریه خلاف تعلیمات کتاب مقدس است که تمام انسان ها ذات گناه آلود را به ارث برده اند و هیچ کس به وسیله اعمال نجات نمی یابد.
نظریه آرمینوس (1560تا1609م)
عقاید آرمینوس تا حدی شبیه به عقیده پلاگیوس بوده و مورد قبول کلیسای یونان و کلیسای متدیست و سایر پیروانش قرار گرفته است. طبق این نظریه انسان بیمار است. بر اثر خطای آدم، مردم ذاتا از عدالت اولیه محروم هستند و بدون کمک الهی نمی توانند عادل شوند. خداوند در موقعی که انسان درک اخلاقی پیدا می کند، قدرت مخصوص روح القدس را به او اعطا می نماید تا فساد ارثی را از بین ببرد و اطاعت از خدا در صورتی که با روح القدس همکاری کند، میسر می باشد. تمایل شریرانه در انسان را می توان گناه خواند ولی مستلزم خطا یا مجازات نیست. در حال حاضر، مکتب های جدیدی به وجود آمده که از پاک دینی قدیمی سرچشمه می گیرد و شباهت کاملی به عقاید آرمینوس دارد. به عقیده این مکتب ها، انسان فقط برای کارهایی که انجام می دهد مسئولیت دارد و هر چند تمام انسان ها تمایل به گناه را به ارث می برند.
نظریه شخصیت گروهی
در این نظریه رابطه نزدیک فرد با گروهی که به آن تعلق دارد، مورد تاکید قرار گرفته است. هر فردی می تواند به عنوان نماینده گروه خود عمل نماید. در این مورد نمونه هایی در عهد عتیق وجود دارد. یک خانواده به خاطر گناه یک عضو از بین می رود. نام خانوادگی بسیار مهم بود و فرزند می توانست باعث احترام یا بی احترامی خانواده شود. حتی واحد مذهبی یا اخلاقی اصولا گروهی بود نه فردی. این نظریه محصوب شدن گناه را به خاطر شخصیت گروهی مورد بحث قرار می دهد. در عین حال که این نظریه نیز مشکلات غیر قابل حلی را پیش روی ما می آورد، با این وجود به عنوان بهترین نظریه از سوی محققان مسیحی پذیرفته شده اما نهایتا این مساله لاینحل مانده است که چگونه افراد انسانی که در ارتکاء به گناه اولیه هیچ اراده و اختیار و حضور فعالی نداشتند، مسئول عواقب وخیم این گناه قرار گرفته، مستوجب عقوبت الهی قرار گردند؟
نجات در آیین مسیح
مسئله نجات به عنوان یکی از آموزه های عمده کتاب مقدس و یکی از مسائل مهم در حوزه کلام و فلسفه دین، همواره مورد توجه متفکران کلامی و فلاسفه مسیحی بوده است. نجات شناسی در مسیحیت بر این امر مبتنی است که تمام انسانها به دلیل «گناه نخستین» یا گناه موروثی، ذاتا فاسد و در حضور خداوند گناهکار و محکوم به مرگ ند و مرگ عیسی بر صلیب و رستاخیز او، تنها عامل نجات انسان است. بنابراین، نجات از گناه و مرگ ابدی، از مسائل بنیادین این بحث در اندیشه کلامی مسیحیت است. در زمان مسیح این اعتقاد وجود داشت که گناه آدم و حوا در بهشت بر همه فرزندان و نسلهای بعدی آنان اثر گذاشته است و تمام انسانها از روزی که آدم از بهشت رانده شد، گناهکار متولد می شوند و عیسی نیز اعلام کرد که آمده است تا افراد بشر را از گناه نجات دهد و یا «بازخرید» کند. برای بخشایش و نجات انسان از گناه و مرگ، پدر که در آسمان است، به دلیل مهر پدری به ابنای بشر، با قربانی کردن پسر خود و مصلوب شدن او، بشریت را از گناه رها ساخته و نجات داده است. این امر به نام «بازخرید گناه بشر با خون عیسی» معروف است: خدا برای نجات شما قیمتی پرداخته تا شما را از قید روشهای پوچ و بی فایده زندگی که از اجداد خود به ارث برده بودید، آزاد کند. قیمتی که خدا برای آزادی از این اسارت پرداخت، به طوری که می دانید، طلا و نقره نبود، بلکه خون گران قیمت مسیح بود که همچون بره ای بی گناه و بی عیب و لکه قربانی شد.به اعتقاد الهی دانان مسیحی، از آنجا که نجات، کار مهم و روحانی خداوند در مورد انسان است، خداوند نجات بشر را اراده کرده و آن را در تاریخ محقق ساخته است و در این مورد دارای نقشه، برنامه و روشی مشخص است. هنری تیسن در کتاب الهیات مسیحی نقشه نجات را این گونه بیان می کند، خداوند انسان را خلق فرمود، اجازه داد تا سقوط کند، نجات مسیح را که برای همه کافی بود فراهم ساخت، عده ای را برای نجات برگزید، روح القدس را فرستاد تا کار نجت برگزیدگان را اجرا نماید. رستگارى و نجات در مسیحیت در دو باب مطرح مى گردد: یکى در مورد گناه ذاتى و نجات از آن؛ و دیگرى در مورد گناهان ارادى و پاکى از آنها و پیروى از تعالیم مسیح و انجام اعمال نیک، و در پى آن بحث از لزوم احکام و شریعت. در مورد نجات از گناه ذاتى، کتاب مقدس اعلام مى دارد که مرگ عیسى فقط براى برگزیدگان و ایمان آورندگان به او نبود بلکه او براى تمامى جهانیان جان داد. اما متألهان مسیحى معتقدند مرگ مسیح تنها براى کسانى که به او ایمان آورنده اند، نجات بخش است، یکى از ایشان آموزه ى فوق را چنین تفسیر مى نماید: مرگ عیسى سبب شد که مجازات گناه به تعویق افتد و مردم فرصت زندگى و توبه داشته باشند. مرگ مسیح موانعى را که در راه خدا وجود داشت، برطرف ساخت و تنها مانعى که وجود دارد، رد کردن عمدى نجات توسط انسان است. کفاره ى مسیح از نظر این که در اختیار همه است محدودیتى ندارد، اما تنها براى کسانى مفید است که ایمان آورند.
اختلاف پروتستان و کاتولیک در مورد نجات و رستگارى
دیدگاه سنتى کلیساى کاتولیک این بود که نه تنها نجات منحصر در ایمان به مسیح است، بلکه در انحصار کلیساى کاتولیک است و خارج از سازمان کلیساى کاتولیک به هیچ وجه نجات و رستگارى ممکن نیست.میان فرقه ى پروتستان و کاتولیک، در مورد نجات و رستگارى اختلاف روى داده است. کاتولیک ها معتقدند که سعادت ابدى با دو شرط ایمان به خدا و فیض او، و دیگرى اعمال صالح، حاصل مى شود و مى کوشند اظهارات کتاب مقدس را که با این موضوع هماهنگى ندارد، تأویل کنند. آنان احکام خدا را که لازم الرعایه هستند، عبارت از احکام ده گانه ى عهد عتیق (به استثناى احترام روز شنبه) و اخلاق کامل مسیحیت مى دانند. اخلاق مسیحى سلسله قوانین عملى مشخصى است که به عهده ى افراد گذاشته شده است، مانند حضور در جشن هاى کلیسا، شرکت در مراسم عشاى ربانى، حضور براى اعتراف، به جا آوردن روزه ى چله، (دوره ى چهل روزه ى پرهیز یا توبه و زمان روزه ى مسیحیان کاتولیک که از چهارشنبه توبه شروع و تا عید پاک به طول مى انجامد) و هم چنین روزه هاى نذر و خوددارى از خوردن گوشت در روزهاى پرهیز. اما پروتستان ها به تبعیت از «مارتین لوتر» که وى را احیاگر اندیشه هاى فراموش شده ى پولس لقب داده اند تنها عامل نجات را ایمان و برخوردارى از فیض الهى مى دانند. البته او مخالف کار نیک نبود بلکه معتقد بود که اگر خدا بر اساس اعمال نیکو ما را بپذیرد، در مورد پذیرفته شدن نمى توان هیچ اطمینانى داشت. عادل شمردگى بر اساس ایمان، به این معناست که. ما مى توانیم به کارهاى نیکو مبادرت کنیم، اما کارهاى نیک ما براى کسب تأیید الهى و پذیرفته شدن از سوى او نیست، بلکه ما به این دلیل اعمال نیکو انجام مى دهیم که خدا ما را پذیرفته است. در نگاه پروتستان ها، هرچند ایمان تنها عامل نجات شمرده مى شود، اعمال صالح مى تواند شخص نجات یافته را به درجات بالاتر ارتقا دهد و گنج هایى برایشان در آسمان بیندوزد. بنابراین، نقش اعمال صالح، فزونى نعمت ها و مقامات است، نه رهایى از عذاب و جهنم. مؤمن در مورد گناهان خود دادرسى نخواهد شد؛ زیرا براى گناهان او در شخص مسیح و صلیبش دادرسى شده است. اما کاتولیک ها معتقدند، شخص گناهکار در صورتى که بدون توبه از دنیا برود، در برزخ عذاب خواهد شد. گناهان به دو دسته تقسیم مى شوند، قسم اول را اصطلاحا خطاهاى مرگبار مى خوانند و آنها گناهانى هستند که در صورت جبران نشدن با توبه، موجب محرومیت از سعادت ابدى مى شوند. بدعت، کفرگویى و فساد، از جمله ى این گناهان هستند. نوع دوم را گناهان عارضى مى خوانند که هر چند شخص را مستوجب ملامت مى کند، اما مانع حصول سعادت ابدى نمى شود.
(ادامه دارد...).