توان نفس در شناخت بی واسطه
اصل اساسی که معرفت شناسی اشراقی سهروردی بر آن استوار است این است که نفس قادر است پاره ای چیزها را مستقیما و بدون میانجی درست به واسطه حضور خودش (خود نفس) بشناسد. سهروردی می گوید انسان می تواند خود را فقط از طریق خود بشناسد، آنچه را که به غیر از خود اوست نمی توان برای دستیابی به معرفت النفس به کار برد. سهروردی چند بحث را مطرح می کند تا ثابت نماید که نفس قدرت دانستن مستقیم و بدون میانجی را دارد، و در این کار از علم به خود شروع می کند.
سؤالی که سهروردی عنوان می کند این است که چگونه این خود، خود را می شناسد. دقیقا پاسخ به این پرسش است که هسته معرفت شناسی اشراقی وی را تشکیل می دهد، و می توان آن را بدین شکل بیان کرد: شیوه خاصی برای شناخت وجود دارد که علم را به طور مستقیم و بلاواسطه حاصل می کند و از این رهگذر کار از تمایز میان شناسنده و شناخته فراتر می رود. این شیوه شناخت، که به علم حضوری معروف شده است، همان طور که نشان خواهم داد، تنها توضیح قابل قبول ما درباره اینکه چگونه نفس می تواند خود را بشناسد، به دست می دهد.
بحثهای سهروردی در تأیید این ادعا که نفس می تواند خود را فقط به واسطه حضور خود خویش بشناسد از طریق آثار وی به دو سبک مختلف بیان شده است. در مصنفات فارسی او، نظر مذکور به وجهی نمادین اظهار ظده، حال آنکه در دیگر آثار شیخ، مخصوصا در کتابهای چهارگانه اش، لحن او فیلسوفانه تر است.
دانش حقیقی، امری هستی شناختی
اهمیت بحث حاضر از لحاظ عرفان سهروردی در این فکر است که دانش حقیقی، و همچنین مبنای علم، امری هستی شناختی (یعنی، حضور) در مقابل امری معرفت شناختی است. دانش مسأله ای است مستقیما مربوط به مسأله وجود و هستی و نه یک مسأله انتزاعی معرفت شناختی. به علاوه، از بحث سهروردی برمی آید که (حصول) یقین بستگی دارد به طبیعت مستقیم رابطه شناختی میان شناسنده و شناخته (یا مدرک و مدرک).
عرفان به طور کلی، بدان گونه که در سنت دیرین، حکمت خالده، و مخصوصا در سنت صوفیه منعکس است، به سبب مستقیم بودن تجربه شناسنده از شناخته، به نظر سهروردی با دیگر سنتهای مربوط به کسب معرفت تفاوت دارد. به بیانی هستی شناختی، هرچه مقامات شناسنده بالاتر باشد، تجربه او قوی تر و مستقیم تر خواهد بود.
سهروردی برای اثبات اینکه فقط ذات انسانی می تواند خود را از طریق حضور خود، که یک واقعیت است، بشناسد، سه گونه استدلال یا بحث می کند که عبارتند از:
1- بحث از منظر تقسیم ثنایی من/او
2- بحث از منظر شیوه پیش شناختی علم
3- بحث از منظر صفات
نتیجه گیری
پس از آنکه سهروردی در این بحث نشان می دهد که ذات با هیچ چیز جز به توسط خود او شناخته نمی شود و فقط با حضور صرف حقیقت ذات است که علم به خود ممکن می شود، به شرح زیر نتیجه گیری می کند: تو از ذات خود و از ادراک ذات خود غائب نیستی و چون که این ادراک به توسط مثال یا با (اموری) زائد بر ذات ممکن نیست، در ادراک ذات خود فقط به ذات خود نیاز داری که ظاهر بالذات و غیر غائب از ذات است. ادراک ذات به توسط خود ذات باید به سبب خود ذات باشد و نمی تواند غائب از آن باشد، همانگونه که اعضاء بدن از قبیل دل، کبد و دماغ و همه برزخها و هیأتهای ظلمانی و نوری جزو ادراک تو از ذات تو نیستند. ادراک کننده ذات تو نه عضوی و نه امری برزخی (و مادی) است، و چنانچه از آن غالب نباشی، ادراک تو از ذاتت مستمر و زائل نشدنی خواهد بود.
از نظریه علم حضوری سهروردی دو نتیجه گیری می توان کرد. اول و مهم تر اینکه ذات فقط به توسط ذات قابل شناخته شدن است، و بنابراین، شناختن چیزی برابر است با حصول علم به یک شیء بدان حد که رابطه میان این شیء و ذات همانند رابطه میان ذات و خود ذات باشد. نتیجه گیری دوم اینکه هر آنچه به واسطه حضور ذات دانسته نمی شود بنابراین بیرون از قلمرو معرفت شناختی ذات است. در نتیجه، حصول یقین نسبت به چیزهائی که خارج از قلمرو ذات است، ناممکن می باشد.