مشاهده
سهروردی بر اساس آراء اشراقی خویش نظریه ای را در باب مشاهده صورت بسته است. علم حضوری، یعنی مبنای معرفت شناختی مکتب اشراقی، چهارچوبی به دست می دهد که مشاهده را، هم در معنای مادی هم در معنای عقلانی آن تعلیل می کند. بحث او این است که مشاهده تنها می تواند مطابق با اصول اشراقی صورت پذیرد. او نخست نظریه های موجود را درباره این که مشاهده چگونه رخ می دهد مردود میشمارد و سپس نظر خود را اظهار می کند.
نظریات مشاهده
طبق نخستین نظریه، پرتو نوری از جسم می تابد و پس از برخورد به مردمک چشم اثری آنجا می گذارد که آن را عمل دیدن می نامیم. نظریه دوم موضعی مقابل نظریه اول می گیرد و می گوید شعاع نوری از چشم صادر می شود و به جسم برخورد می کند و این عمل دیدن را تشکیل می دهد. سهروردی این هر دو نظر را رد و نظریه خود را به شرح زیر عرضه می کند: چون دانستی که دیدن عبارت از منطبع شدن صورت اشیاء در چشم نیست و به خروج شعاع از چشم نیز بستگی ندارد، پس دیدن به جز بواسطه مقابله شیء مستنیر با چشم سالم رخ نمی دهد... و حاصل این مقابله برمی گردد به نبود حجاب بین باصر و مبصر.
بحث سهروردی را می توان به صورت زیر بیان کرد: وجود یک شیء موجود دارای حضوری است که نفس ناطقه به مجردی که بر آن احاطه یافت، حضور شیء ادراک می شود. بنابراین، به هنگام رؤیت چیزی، این طور نیست که شخص آن چیز را می بیند بلکه وجود نفس است که بر حضور شیء احاطه می یابد. برای آنکه این کنش و واکنش صورت پذیرد، نباید حجابی میان داننده و دانسته وجود داشته باشد. چون داننده، یعنی شخص، که همان نفس (و به نظر سهروردی، نور) است، با شیء که آن هم نورانی است در تماس می آید، آنگاه نفس آن شیء را مشاهده می کند. برای توضیح مطلب، می توان مثال اتاقی را زد که چند نفر در آن هستند، اما به سبب تاریکی اتاق، افراد نمی توانند یکدیگر را ببینند. تنها پس از آنکه چراغ روشن شد، آنها قادر به دیدن یکدیگر می شوند.
چون نفس از نظر سهروردی نور است و دیدن هم به حضور نور بستگی دارد، پس در جمله من فلان را می شناسم، من در مقام عالم و فلان به عنوان معلوم هر دو وابسته به نور هستند؛ نور شرط لازم برای من است که فلان را بشناسم.
مشاهده و استدلال
در ارتباط با آنچه در تعلیل عمل دیدن بیان شد، باید راجع به مشاهده در بافت عقلانی آن، مطلبی را گفت. به عقیده سهروردی، استدلال نوعی مشاهده است که از طریق آن انسان مثل را در عالم خیالی (= عالم مثل، یا اقلیم هشتم) می بیند. در حقیقت، اندیشیدن به معنای واقعی عبارت است از اندیشیدن به مثلی که با حدس و نظر سر سازش ندارد بلکه واقعیت آن را فقط می توان از طریق استدلال دید. این نکته ای است بس عمیق که سهروردی مطرح می کند چون نفس عمل استدلال وجود عالمی عقلانی را ایجاب می کند که ساکنانش مثل هستند. شایان ذکر است که سهروردی بین این مثل و مثل افلاطونی فرق قائل می شود:
این صور معلقه مانند صور افلاطون نیستند چون صور افلاطون وجودهای نوری ثابت اند، اما این مثل (که مورد نظر من است) معلق (در عالم اشباح) هستند و محلی ندارند؛ پس رواست که آنها را در این عالم (حسی) مظهری باشد. وجودهای ساکن در عالم عقل را دیدگان عقل کل دیده است، و این مشاهده ایست که فقط برای اهل تجرد امکان پذیر است. این نوع مشاهده هم ارز حضور است، که گونه ای از پیش چیزی بودن یا دیدن چیزی است. این حضور یا شیوه کسب معرفت، که از آن خاصان است، فقط وقتی حاصل می شود که انسان خود را شناخته باشد.
مساوقت وجود، حضور و ظهور
چون سهروردی مفاهیم نفس، نور و شعور را هم ارز یکدیگر به شمار می آورد، نتیجه این می شود که وقتی نفس نورانی تر می شود، حیطه حضور گسترده تر می شود. در این صورت، وقتی فاصله موجودی از نورالانوار کم می شود، قدرت حضور شخص و همچنین حیطه علم او افزایش می یابد، پس کسی که بیشتر می داند، از لحاظ وجودشناسی نزدیک تر به خدا سخن می گوید و بنابراین از هست بیشتری برخوردار است. این هست یا حضور فقط مقامی نیست که با به کارگیری عقل نظری حاصل شود بلکه مستلزم عمل کردن به طریقه صوفیانه نیز هست. فرمول زیر نظر سهروردی را در باب رابطه میان علم و حضور نشان می دهد: وجود = حضور = ظهور. در جهت اثبات این موضع، سهروردی نخست نشان می دهد که نفس ناطقه چیزی جز نور، در معنای وجود-شناختی آن، نیست. او سپس از این نتیجه گیری در تبیین نظریه خود به عنوان علم حضوری استفاده می کند. وی در بخشی با عنوان «کسی که ذات خود را ادراک می کند نور مجرد است»، می گوید:
هر موجودی که او را ذاتی باشد و از ذات خود غافل نباشد، جوهر جسمانی ظلمانی نیست زیرا ذات وی پیش وی ظاهر است. چنین موجودی هیأت ظلمانی (عارض) بر غیر نیست، زیرا هیأت یا عرض نوری هم نور لذاته نیست چه رسد که عرض ظلمانی باشد. پس او (یعنی آنچه ذات وی بر او آشکار و ظاهر است) نور محض است که مشارالیه قرار نمی گیرد.
ذات، نور و معرفت ذات
منظور سهروردی از نور آن پدیده ای است که چیزی واضح تر از آن وجود ندارد که بتوان ادراک کرد. اینکه سهروردی ذات را نور و نور را وضوح تعریف می کند، امکان نتیجه گیری زیر را پیدا می کند: ذات وجودی ساده، فرد، و تقسیم ناپذیر است، زیرا اگر چنین نبود می بایستی آن را بر حسب مؤلفه های آن تعریف کرد. این بدان معناست که مؤلفه های نور باید بدیهی تر از خود نور باشد، و این مغایر با تعریف ما از ذات خواهد بود.
بحث سهروردی را می توان به صورت زیر بیان داشت:
1- معرفت ذات عین حقیقت ذات است.
2- حقیقت ذات، نور است.
3- معرفت ذات نور است.
4- نور را می توان فقط با بودن در حضور آن درک کرد.
5- معرفت ذات را فقط می توان با عین حضور آن ادراک نمود.
گرچه سهروردی بحثهای خود را به صورتی روشمند و منظم عرضه نمی کند و غالبا رابطه ای را که بین نور، ذات و حضور وجود دارد روشن نمی کند، آن بحثها را می توان به یکی از چند شیوه سامان داد. مثلا، بر مبنای عبارت زیر می توان بحث او را به گونه دیگری بیان کرد. کسی که می تواند ذات خود را ادراک کند نور مجرد خواهد بود. برپایه بحث قبلی ما، نتیجه می گیریم که:
1- خدا نور است.
2- انائیت نور است.
3- انائیت خداست.
4- کسی که خود را می شناسد، خدای را می شناسد.
خداوند هستی اصلی معرفت شناسی حکمت
خدا یا نورالانوار، حاضر در همه جا و عالم به همه چیز، چون به قول قرآن: «الله نور السموات والارض؛ خدا نور آسمان و زمین است» (نور/ 35) است، عمل دیدن را ممکن می سازد. نورالانوار، در معنای خارجی و مادی آن، شرط لازم را برای دیدن فراهم می کند حال آنکه در مورد حواس باطنی علم کلی و غیرمحدود و حضور کلی و فراگیر در رابطه مستقیم نسبت به هم قرار دارند. علم لازم برای رسیدن به حالت استثنائی هستی، که سهروردی از آن به عنوان علم حضوری یاد می کند، فقط خویشتن شناسی یا معرفت به ذات است. معرفت ذات، که به عنوان گوهر الهی به ما عطا شده است، اساسا علم الهی است. بنابراین، آنجا که مفاهیم ذات، نور، حضور و علم در قالب یک کل متحد درمی آیند، خداوند هسته اصلی می شود. به جای چنین نظری است که سهروردی معرفت شناسی خود را چه در حوزه عملی و چه در معنای صرفا فلسفی و عقلانی آن عرضه می کند.
خویشتن شناسی فقط به کمک طریقت صوفیانه، حاصل می گردد. خویشتن شناسی و اینکه چگونه نفس می تواند علم به خود پیدا کند درونمایه معرفت شناسی فلسفی سهروردی است.