• وجود ذهنی دستاورد فلاسفه مسلمان:
تا جاییکه مدارک نشان می دهد مسئله مهم وجود ذهنی در فلسفه یونانی سابقه نداشته و دستاورد فلاسفه مسلمان و فلسفه اسلامی بوده است و ظاهرا اولین کسی که در کتاب خود برای آن فصلی مستقل باز کرده فخر رازی متکلم معروف ایرانی (در المباحث المشرقیه) است، که بنابر اظهار خود او در مقدمه کتاب، او نیز مطالب خود را از حکما و پیشینیان خود گرفته است. فلاسفه مسلمان وجود را بر دو دسته تقسیم کرده اند: وجود عینی (یا خارجی) و وجود ذهنی (یا نفسانی). تقسیم به وجود ذهنی و خارجی را می توان بصورت تقسیم ماهیت به دو قسم برگردانید و گفت که ماهیت و ذات بر دو گونه است: یا ماهیت خارجی است یا ماهیتی ذهنی.
• وجود ذهنی و موضوعات آن:
وجود ذهنی، وجود مضوعات در ذهن است هنگامیکه تصور شود و یا در گزاره ها موضوع برای محمولات قرار گیرد. این موضوعات، یا موجودات ذهنی، ممکن است مطابق و مصداقی در خارج داشته و یا حتی نداشته باشند. مثلا ما گاهی خود «عدم» را موضوع قرار داده و برای آن احکامی در ذهن و در گزاره ها می آوریم که صحت دارند ولی عینیت خارجی ندارند. همچنین اشیاء معدوم و محال (مانند اجتماع نقیضین) و همچنین گاهی کلیات (و نیز موجودات را بصورت کاملا تجریدشده از همه مشخصات) در ذهن می آوریم. امور کلی، چه تصور کلی و چه تصدیق کلی در ذهن حاصل می شوند، و می دانیم که اینها وجود انتزاعی دارند ولی چون جهان خارج ظرف تجرید و انتزاع و کلیات نیست، بنابرین، این تصورات یا موضوعات و محمولات، چون در خارج موجود نیستند، پس در جای دیگری موجود شده اند و آن ذهن است. وجود اینگونه موجودات را وجود ذهنی می نامیم، که درک آن فطری است و هر کسی در وجدان خود آنرا درک و قبول می کند (این مطلب خود دلیل بر وجودی بنام وجود ذهنی شمرده می شود).
• جنبه های وجودشناسی و شناخت شناسی وجود ذهنی
مبحث وجود ذهنی دارای دو جنبه است: از طرفی بعد وجودشناسی دارد، زیرا نوعی وجود است که بسیار ضعیف شده و خواص و آثار وجود خارجی را از دست داده، گرچه در جای خود -نه در مقابله با وجود خارجی- یک موجود خارجی است (زیرا انسان و نفس و ذهن او همه وجود خارجی دارند). اما وقتی آنرا در برابر وجود عینی خارجی می گذاریم، نام وجود ذهنی بخود میگیرد. از طرف دیگر این مبحث یک مسئله شناخت شناسی است و به بررسی تشکیل علم و آگاهی در انسان و رابطه انسان با جهان خارج مربوط می شود.
در فلسفه غربی، شناخت شناسی را از وجودشناسی جدا ساخته اند و دو افق جداگانه دارد، تا مسئله شناخت روشن نشود منطقا زمینه ای برای وجودشناسی باقی نمی ماند. اما در فلسفه اسلامی تا حدودی این دو با هم آمیخته و در هم بافته اند و شناخت و علم انسان با شناخت وجود در ارتباط است، اگرچه در مباحث منظم فلسفی جایگاه شناخت شناسی مقدم بر جایگاه وجودشناسی و دیگر مسائل فلسفه می باشد و حکم آستانه آنرا دارد. ملاصدرا مسئله شناخت را -که وجود ذهنی بخشی از آنست- در چند جا گسترده و هر بخشی را بمناسبت بحث فلسفی آن بمیان آورده است. مثلا در بحث اتحاد عالم و معلوم و علم.
بحث وجود ذهنی را می توان یک حلقه رابط میان وجودشناسی و شناخت شناسی دانست که رابطه جهان و انسان را روشن می سازد. در این مبحث مشکل انطباق عالم خارج با ذهن مطرح و حل می شود. اعتقاد اکثر فلاسفه مسلمان بر اینست که آنچه در ذهن شکل می گیرد، همان ذات و ماهیت است نه یک تصویر، بطوریکه اگر ماهیتی ناظر به موجود خارجی و در واقع از مقوله علم و شناخت باشد، آن ماهیت همان ماهیت شیء خارجی است که منهای وجود عینی و آثار خارجی آن به ذهن منتقل شده است.
• اشکالات وارده بر وجود ذهنی:
به مسئله وجود ذهنی اشکالات مهم و فنی وارد شد که بسیاری از فلاسفه از پاسخ و حل آن فرو ماندند. از جمله آنکه می دانیم که علم و ادراک، کیفیتی است که عارض بر ذهن (و نفس) انسان می شود (به اینگونه کیفیات، کیف نفسانی می گویند). حال اگر جوهر شیء خارجی به ذهن وارد شود، لازم است که به کیف نفسانی تبدیل شود و تبدل جوهر به عرض غیر ممکن است.
دوم آنکه وقتی ما به یک شیء بلحاظ کمیت یا اعراض دیگر (غیر از کیفیت) آن علم پیدا کنیم و آنرا به ذهن بسپاریم، در واقع آنرا به کیف نفسانی تبدیل کرده ایم و می دانیم که طبق تعریف و داده های فلسفی-منطقی، مقولات دهگانه (ارسطوئی) بتمام ماهیت و ذات از هم جدا هستند و نمی توانند بهیچوجه به یکدیگر منقلب شوند. عده ای از فلاسفه و متکلمین مسلمان کوشیدند با توجیهات نادرست آنرا پاسخ بگویند و برخی بسبب پاسخ نیافتن، اصلا منکر وجود ذهنی شدند. اما در این مسئله ملاصدرا یکی از شاهکارهای اندیشه خود را که می تواند در مسائل دیگر فلسفه هم کارساز و حلال مشکلات باشد، عرضه کرد و مشکل را پاسخ گفت. بنابرین باید مسئله وجود ذهنی را یکی از دستاوردهای مکتب ملاصدرا دانست.
• راه حل ملاصدرا در مسئله وجود ذهنی:
ملاصدرا برای حل این مسئله، بسراغ منطق رفت و به تحلیل حمل و اسناد در گزاره پرداخت. معمولا وقتی محمولی به موضوعی حمل و نسبت داده می شود، اگر جایی است که بخواهند وجود محمول را در موضوع ثابت یا بیان کنند، از دید کلی این عمل در جایی می تواند صادق و صحیح باشد که محمول اعم و موضوع مصداقی از آن باشد، مانند گزاره: «انسان حریص است».
ملاصدرا می گوید: نوع دیگری حمل داریم که در قضایایی مانند «انسان نوع است» یافت می شود. در این گزاره مقصود بیان اینهمانی موضوع و محمول است، یعنی اشاره به وحدت دو ماهیت بظاهر متغایر می باشد، این نوع حمل را «حمل اولی و ذاتی» می نامد و حمل دسته اول را «حمل شایع صناعی». این حمل را ذاتی می نامند زیرا فقط در ذاتیات جاری است و «اولی» است چون «اولی الصدق / کذب» است.
نکته مهم منطقی دیگر که ملاصدرا در همینجا بیان کرده است، آنستکه -برخلاف عقیده مشهور منطقیین که برای تحقق رابطه «تناقض» بین دو چیز، اتحاد در هشت شرط (وحدت موضوع، محمول، وحدت در مکان، زمان، قوه و فعل، کل و جزء، شرط و اضافه) لازم می دانستند- وی شرط نهمی را افزوده و می گوید در تناقض باید علاوه بر اتحاد در هشت شرط یادشده در حمل هم اتحاد داشته باشند یعنی هر دو قضیه حمل شایع یا حمل ذاتی اولی باشند وگرنه تناقض بوجود نمی آید.
• وجود به اعتبار حمل اول وشایع:
وی از همین طریق اشکال وجود ذهنی را حل کرد و گفت برای جوهر یا کیف (یا هر عرض دیگر) خارجی وقتی به ذهن می آیند و وجود ذهنی می یابند (در واقع سلب وجود خارجی می شوند)، دو حمل جداگانه متصور است:
1ـ این موجود ذهنی از لحاظ ماهیت مفهوما و ذاتا با موجود خارجی وحدت دارد و در نتیجه بحمل اولی و ذاتی به آن حمل می شود (حمل اولی).
2ـ و اما وقتی وضع و وجود آنرا در ذهن بررسی می کنیم یک «کیف نفسانی» است و از اینرو (حمل شایع) است، زیرا در واقع با موجودیت آن روبرو هستیم. وقتی جوهر یا اعراضی در خارج تصور می کنیم بلحاظ آثار خارجی آنهاست ولی وقتی اثر خارجی آنها از آنها سلب شود، یعنی به ذهن وارد شود فقط یک کیف است و این کلید حل مسئله می باشد.
خود وی به کلمه «جزئی» مثل می زند: این گزاره که «جزئی بر اشیاء کثیر صدق نمی کند» را باید با دو دید نگریست: از آن لحاظ که عملا و در خارج جزئی، کلی نیست مصداق عنوان «جزئی» است. ولی از آنجا که در قضیه بالا کلمه «جزئی» شامل تمام جزئیهای عالم تصور می شود خود یک کلی (مصداق کلی) است و اصلا جزئی نیست؛ (یعنی وجودا و عملا کلی است ولی مفهوما و ماهیتا جزئی). پس «جزئی» بیک اعتبار کلی نیست و نقیض آنست ولی باعتبار دیگر (و نه بهمان اعتبار سابق) خود آن یک کلی است و شامل مصادیق فراوان می شود؛ ولی بین این دو قضیه «جزئی، جزئی است» و «جزئی، کلی است» تناقض وجود ندارد، چون یکی حمل اولی ذاتی و دومی حمل شایع صناعی است.
در مسئله وجود ذهنی هم، تمام جواهر یا اعراضی که به ذهن می آیند چون موجودیت آنها در ذهن محقق شده و جای حمل شایع صناعی است، بنابرین همه کیف نفسانی می باشند ولی بلحاظ مقایسه یا مفهوم خارجی جوهر یا عرض قابل حمل بر آن (با حمل اولی ذاتی) می باشند و جوهر همان جوهر است و عرض همان عرض که در خارج وجود دارند.