انسان برای پاکی و اعتدال مزاجی که دارد از طرف خداوند شایسته صورت کمالی نفس ناطقه شناخته شده است. این نفس که قوهای روحانی است آدمی را قادر میسازد تا درک کلی و جزئی داشته، در معانی و صور تصرف نماید. نفس ناطقه دارای دو قوه است که با یکی به ادراک امور کلی و با دیگری به انجام اعمال فکری میپردازد. قوهای که نفس ناطقه با آن به درک کلیات میپردازد عقل نظری نامیده میشود. قوهای که نفس ناطقه با آن به انجام اعمال فکری میپردازد عقل عملی نامیده میشود.
نحوه کارکرد عقل عملی
نحوه انجام اعمال فکری از طریق کسب رأی جزئی درباره امور عملی است. امور عملی گاهی مانند خیاطی و نجاریند که نوعی حرفه و مهنه خاصند و مهارت در آنها به گفته فارابی فضیلت مهنی نام دارد، اما برخی از امور عملی که عقل عملی رأی جزئی درباره آنها دارد مثل حسن راست گفتن در وضع مشخص است که زمینه فضیلت اخلاقی است. عقل عملی با به کارگیری فکر و رؤیت درباره افعال و صناعات آنچه را خیر است یا گمان میرود خیر باشد، برمیگزیند. این گزینش خیر زمینه انجام آن عمل است زیرا عقل عملی با به کارگیری قوه شوقیه و محرکه صورت جزئی عملی را که درک کرده است در خارج تحقق میدهد. فرضا من درک میکنم که الان باید راست بگویم، یعنی صورت راست گفتن در وضع مشخص را که درک کردهام در قالب الفاظ خاص محقق می سازم. بدین ترتیب معلوم می شود که نفس ناطقه از جهت داشتن عقل عملی روی به سوی عالم امکانی مادون خود دارد و در سلسله علل امور امکانی استقبالی قرار دارد.
ملاصدرا نقش عقل عملی را خدمتگزاری عقل نظری میداند، در امور عملی درک کلی، شأن و وظیفه عقل نظری است ولی رأی جزئی که آن درک کلی را به مرحله عمل میرساند کار عقل عملی است. درک کلی حسن عدالت کار عقل نظری است و همینطور درک کلی اصول و فنون و مهارتهای مختلف. از اینرو علم مدنی یا انسانی که به ادراکات کلی در حوزه عمل مربوط است جزء حوزه عقل نظری قرار میگیرد. ملاصدرا هم با بیان اینکه رأی کلی در نزد عقل نظری است بر این مطلب تأکید میکند و به علاوه اظهار میدارد که رأی جزئی که زمینه عمل را فراهم می آورد کار عقل عملی است.
ملاصدرا فقط وجود رأی جزئی در حوزه امور عملی را که زمینه اعدادی انجام عمل است در نزد عقل نظری نفی میکند و این به معنای نفی وجود رأی جزئی در نزد عقل نظری به صورت مطلق نیست. روشن است که ادراکات جزئی بسیاری در نزد عقل نظری است که ادراکات حسی، جزئی از آنهاست. البته انتساب ادراکات جزئی حسی به عقل نظری با این مطلب که عقل نظری روی به مافوق خود یعنی عقل فعال دارد و معارف خود را از آنجا میگیرد، ناسازگار است مگر آنکه بگوییم عقل نظری علاوه بر رویکرد به عالم مافوق میتواند با نظر به مادون هم ادراکاتی را بیابد.
نتیجه آنکه آراء کلی همواره کار عقل نظری است چه درباره امور عملی و چه غیر عملی ولی رأی جزئی در حوزه امور عملی کار عقل عملی است که منتهی به انجام فعل مذکور (فعل فکری) میشود و رأیهای جزئی دیگر باز در قلمرو عقل نظری میماند. ملاصدرا برای تمییز عقل نظری و عمل، میگوید: «صدق و کذب و حق و باطل فقط در حوزه ادراکات عقل نظری جای میگیرد و مدرکات عقل عملی در صدد یافتن خیر و شر است که علی الفرض غیر از صدق و کذب میباشد.» ملاصدرا ادراکات کلی عملی را در حوزه عقل نظری جای می دهد و در نتیجه آنها دارای ارزش معرفتی صدق یا کذب هستند. وی ضمن نقل عبارت شیخ الرئیس که میگوید رأی جزئی عقل عملی معمولا با نوعی از قیاس و تأمل حاصل میگردد و از این رو میتواند صحیح یا سقیم باشد، در واقع ارزش شناختی رأی جزئی و امکان اتصاف آن به صحیح (حق) یا سقیم (باطل) را میپذیرد.
اما اگر برداشت بالا را بپذیریم و امکان صدق و کذب در ادراکات هر دو عقل نظری و عملی را قبول کنیم، در آن صورت تفاوتی را که ملاصدرا در عبارت مذکور بیان میدارد چگونه تفسیر کنیم. به نظر میآید تفاوت مدرکات عقل نظری و عملی در این نیست که یکی صدق و کذب برمیدارد و دیگری نه، بلکه در این است که در یکی صدق و کذب اصل و اساس است و در دیگری خیر و شر. برای بیان این مدعا لازم است که بگوییم آنچه موجب انجام فعل فکری میشود صرفا درستی یک رأی جزئی نیست بلکه حیث خیر بودن آن است و از این رو در مواردی که به غلط خیر بودن این امر عملی مورد تصدیق عقل عملی است باز آن عمل میتواند صورت گیرد.
شاید بتوان گفت که خیریت یک امر عملی جزئی صرفا درک یک امر واقع نیست که فقط ارزش صدق یا کذب داشته باشد، بلکه درک خیر جزئی فرایندی پیچیده و ترکیبی است که نیازمند نوعی سازگاری و انسجام ذهن با عین است احتمالا راز انگیزش عقل عملی در همین جهت است زیرا درک کلی حسن عدالت، انگیزش لازم برای انجام عمل عادلانه را ندارد ولی وقتی به صورت رأی جزئی خیریت و حسن فلان کار خاص درمیآید موجب انگیزش میشود. پس تفاوت عقل نظری و عملی در نتیجه آنهاست که در یکی پیدا کردن اعتقادهای حق و باطل است و در دیگری اعتقادهای زشت و زیبا و البته این اعتقادهای زشت و زیبا ممکن است صادق یا کاذب باشند.
الف) مراتب عقل نظری
نکته مهم دیگری که برای تبیین دیدگاه ملاصدرا درباره عقل عملی لازم است، تفاوتی است که در بیان مراتب عقل نظری و عقل عملی دیده میشود. ملاصدرا هم مانند بسیاری از فیلسوفان متقدم، برای عقل نظری چهار مرتبه قائل است که به ترتیب عبارت است از عقل هیولانی یا بالقوه، عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد.
اطلاق اسم عقل بر هیولی یا استعداد تعقل که فاقد هرگونه ادراک معقول است احتمالا بر اساس توسع و مجازات، اما عقل بالملکه و دو مرتبه اخیر آن واقعا ویژگی ادراکی را دارند. مراد از عقل بالملکه یعنی اینکه عقل با درک معقولات اولیه مانند اولیات، تجربیات و... بتواند زمینه فراهم شدن معقولات استنباطی را فراهم کند. مراد از عقل بالفعل یعنی اینکه نفس به صورت بالفعل واجد صور معقوله است و هر وقت بخواهد میتواند آنها را مشاهده کند. مراد از عقل مستفاد همان عقل بالفعل است اما با این اعتبار که مشاهده معقولات در هنگام اتصال به عقل فعال صورت گیرد که به معنای استفاده از عقل فعال است.
ب) مراتب عقل عملی
اما چهار مرتبهای که ملاصدرا برای عقل عملی بر میشمارد چنین است:
1. تهذیب ظاهر بر اساس استفاده از قوانین الهی و شرایع آسمانی
2. تهذیب باطن و پاک کردن قلب و دل از حالتهای زشت نفسانی
3. آراستن باطن به صورتهای عملی و معارف حقیقی دینی
4. فنای نفس از ذات خود و حصر نظر بر خداوند و عظمت او
ج) مقایسه عقل عملی و نظری
مرحله اول که به افعال ظاهری انسان مربوط است اولین حالت عقل عملی است؛ یعنی در این مرحله عقل عملی خیر و شر امور عملی را با استفاده از قوانین الهی درمییابد و زمینه همان مراتبی است که در عقل نظری است مثلا مرتبه تهذیب ظاهر چون حالت پایداری و استقرار ندارد و در مرز عدم است مانند حالت هیولانی عقل نظری است ولی با کسب فضیلتهای روحی اخلاقی عقل عملی از مرتبه هیولانی خارج و به صورت بالملکه یعنی اولیات عقل عملی را درک کرده است و اینک برای استنباط و درک چیزهایی میرود که اولی نیستند. مرتبه سوم که متناظر با عقل بالفعل است به گونه ای است که فرد میتواند به صورت بالفعل تمام خیر و شرها را مشاهده کند و بالاخره مرتبه چهارم که فنای نفس است شبیه عقل مستفاد است که در آن مشاهده صور ادراکی در حین اتصال به ساحت ربوبی است.
نتیجه
در پایان به اختصار نتیجه میگیریم که عقل عملی در نظر ملاصدرا مربوط به قوای ناطقه است و قدرت ادراکی دارد و به صورت درک خیر و شر جزئی (رأی جزئی) نمود مییابد. عقل عملی حد واسط عقل نظری و قوای شوقیه و محرکه است و در واقع مهار قوای شوقیه و محرکه در دست عقل عملی است و بدین ترتیب معلوم میشود که عقل عملی علاوه بر درک خیر و شر نوعی اقتدار بر قوای شوقیه و محرکه دارد. تبیین ماهیت این اقتدار که در فلسفه اخلاق امروز بسیار مهم است، مجال دیگری میطلبد.