در احادیث اسلامی، همانند قرآن، دانش و خردورزی تکریم شده و درباره ارزش و اعتبار آن مسایل بسیاری مطرح گشته است. از جمله روایات در این مورد فرموده امام موسی بن جعفر (ع) است: «ان لله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه، فاما الظاهره فالرسل و الانبیأ و الائمه (ع) و اما الباطنه فالعقول؛ خدا بر مردم دو حجت دارد: حجتی بیرونی و آشکار و حجتی درونی. حجت آشکار، همانند پیامبران و ائمه (ع) و حجت درونی، خردهایند.» این دو حجت (عقل و وحی) مکمل یکدیگرند; یعنی اگر عقل باشد و پیامبر نباشند، بشر به تنهایی راه سعادت خود را نمی تواند طی کند و اگر انبیأ باشند و عقل نباشد، باز انسان سعادت خود را نمی پیماید. «عقل» و «نبی» هر دو یک کار را انجام می دهند. دیگر از این بالاتر در حمایت عقل نمی شود سخن گفت.
روایاتی که درباره سند بودن و اعتبار عقل و ارزش و جایگاه آن است، بیشتر در مجموعه روایات شیعه و از طریق عالمان و محدثان شیعی نقل شده است. این گونه حدیثها را محدثان اهل سنت کمتر یاد کرده اند. به همین جهت تفکر عقلی در جریان شیعی، رشد و بالندگی بیشتری داشته و دارد. امامان شیعه نیز، در این امر نقش بزرگی داشته اند; چرا که بحثها و گفتگوهای ایشان در بحثهای الهیات، تجزیه و تحلیلهای عقلی درباره توحید و خداشناسی و دفاع عقلانی از گزاره ها و باورهای دینی در برابر منکران و مادی گرایان سبب شد که عقل شیعی از آغاز به صورت جریانهای کلامی و فلسفی رشد یابد. البته امامان (ع) به پیروی از آموزه های وحی و به عنوان تفسیر قرآن، آن حقایق و مطالب ژرف عقلی را بیان کرده اند.
شماری، مانند احمد امین مصری، خواسته اند گرایش عقلی و فلسفی در میان شیعه را به باطنی گری و معنویت گرایی شیعیان پیوند دهند و یا برتراند راسل، تعامل میان شیعیان و ایرانیان را به عنوان علت یاد کرده است. این سخنان گزاف و از سر ناآگاهی به فرهنگ شیعی است. گرایش عقلی و تفکر را امامان (ع) در میان پیروان خود احیا کردند. امامان (ع) در تفسیر آموزه های قرآن، احتجاجها، خطابه ها، دعاها و احادیث عالی ترین و دقیق ترین مسائل عقلی و حکمی را ارائه کردن و شیعیان این سیره را تداوم بخشیدند. همه محققان اهل سنت اعتراف دارند که امام علی (ع) حکیم اصحاب بود و عقل آن حضرت با عقل دیگر اصحاب، درخور قیاس نبود. ابوعلی سینا می گوید: «کان علی (ع) بین اصحاب محمد (ص) کالمعقول بین المحسوس؛ علی (ع) میان یاران رسول خدا مانند گوهر عقل، در میان اجسام مادی، می درخشید.»
اگر سخنان علی (ع) نبود شاید برای همیشه معارف عقلی قرآن بدون تفسیر می ماند. در نهج البلاغه، سخنان حضرت درباره ذات و صفات خدا، احدیت خدا، اول و آخر و پیدا و پنهان بودن خدا، حدوث و قدم جهان و...، در اوج تفکر عقلی و فلسفی است. صدرالمتالهین که اندیشه هایش حکمت الهی را دگرگون کرد، از سخنان علی (ع) اثر عمیق پذیرفته روش او در مسائل توحید بر اساس استدلال ذات به ذات و از ذات بر صفات و افعال خداوند و استدلال بر صرف الوجود بودن خدا، مبتنی بر سخنان آن حضرت در نهج البلاغه است. نشانه ای از بحثهای الهیات نهج البلاغه، در کتابهای کسانی چونان، فارابی، بوعلی، ابن رشد و غزالی یافت نمی شود.
به هر روی، در مجموعه های روایی، سخنان امامان (ع) درباره خرد و خردورزی، فزون از شمار است. محدث بزرگ شیعی، کلینی در کتاب اصول کافی، نخستین باب را به ارزش عقل و دومین باب را به ارزش علم ویژه کرده و احادیث بسیاری را گردآورده است. برای نمونه، صدرالمتالهین در شرح اصول کافی، حدیث زیر را از امام علی (ع) درباره عقل آورده و شرح کرده است: «جبرئیل بر آدم (ع) فرود آمد، گفت: ای آدم! من دستور دارم که تو را در انتخاب یکی از سه چیز آزاد گذارم. یکی را برگزین و دو دیگر را رها کن. آدم گفت: آن سه چیز کدامند؟ جبرئیل گفت: عقل و حیا و دین. آدم گفت: من عقل را اختیار کردم. جبرئیل حیا و دین را خطاب کرد و گفت: بروید و عقل را به آدم واگذارید. دین و حیا گفتند: ای جبرئیل! ما دستور داریم که همواره با عقل همراه باشیم، هر کجا عقل باشد ما نیز خواهیم بود. جبرئیل گفت: بر دستور خود باشید.»
صدرالمتالهین در شرح آن، به این نکته اشاره می کند: «مأموریت دین و حیا در هماره بودن با عقل، امری تکوینی است، نه تشریعی. یعنی دین و حیا به مقتضای ذات و تکوین خود، چنینند که با عقل باشند و بی آن نباشند. بر خلاف امور تشریعی، در امور تکوینی جایی برای نافرمانی وجود ندارد، پس هر کجا «عقل» باشد «دین» نیز خواهد بود.» تأکید و تکیه قرآن و احادیث بر کاربری اصیل و تعیین کننده عقل، سبب شد، مسلمانان از موضع دین به تفکر و اندیشه های عقلی و حکمی اهتمام ورزند. البته این رویکرد در تمام دوره های تاریخی، به گونه یکسان آشکار نبوده است; زیرا بیرون رفتن از اعتدال و پاگذاشتن نحله های فکری به دو لبه تندروی و کند روی عقلانیت اسلامی را از هم گسسته، گاه از سوی گروهی گوهر دین در عقلانیت ویژه شده و گاه در واکنش با آن گروهی عقل را در عرصه دینداری خود به تمام، پنهان داشته اند. ظهور عقل گرایی معتزلی در سده های دوم و سوم هجری و در برابر، بی مهری اشاعره به نقل برآیند چنان تندروی و کندروی است.
نقش سببها و انگیزه های بیرونی در عقل گرایی اسلامی را نیز، نمی شود نادیده گرفت و انکار کرد. گسترش اسلام به سرزمینها و فتح تمدنها و رویارویی مسلمانان با فرهنگها و فلسفه های موجود و مبارزه آنها در عرصه فکری و فرهنگی با مسلمانان، سببهایی بوده اند که اندیشه وران اسلامی را به پیش گرفتن روش عقلی برانگیخته است. اگر خردگرایی معتزلی گاه به گزافکاری می گراید، باید برخاسته از همین سببها و علتها دانست.
در تشیع تا قرن سوم، میان خردگرایان و نص گرایان اختلاف چندانی، بسان اختلاف و بگو مگوی معتزلیان و ظاهر گرایان اهل سنت، دیده نمی شود; زیرا اعتدال متکلمان شیعی در کاربری عقل، به ویژه حضور امامان (ع) در کنار شیعیان از بروز چنان گزافکاریها و درگیریهایی کاست. اما از آغاز دوران غیبت، کم کم دو جریان «کلام» و «حدیث» و بعدها «اصولی» و «اخباری» با دو دیدگاه جدای از هم، انگارهایی را در ناسازگاری «عقل» و «نقل» شکل داد، ولی این امر جز در برهه هایی کوتاه، ناکام و بی پیرو بوده است. متفکر شهید مرحوم مطهری پیروزی نص گرایی اشاعره به عقل گرایی معتزلیان در میان اهل سنت را، ضربه ای بزرگ بر حیات تفکر عقلی می شمارد. همچنین اخباریگری کم عمر و بی حاصل در میان شیعیان را، مسلکی خطا و قرائتی نادرست از متون اسلامی می داند.
حجیت عقل و اهمیت بحث عقلی در روایات اسلامی
حجیت عقل و اهمیت بحث عقلی در روایات اسلامی نیز روشن است، از جمله:
1. فردی یهودی نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و مسائلی را از او پرسید، از آن جمله این بود که «به چه دلیل می گویی خدا به کسی ظلم نمی کند؟» پیامبر (ص) پاسخ داد: «لعلمه بقبحه و استغنائه عنه؛ خدا زشتی ظلم را می داند، و نیازی هم به این کار ندارد.» (توحید صدوق، دارالمعرفة، بیروت، ص 398) همان گونه که ملاحظه می فرمایید استدلال فوق یک استدلال عقلی است، و آن این که انگیزه ظلم در خدا نیست; زیرا انگیزه ظلم یا جهالت است یا نیازمندی، و این دو در خدا راه ندارد، بنابراین صدور ظلم از خدا محال است، و این همان استدلالی است که متکلمان عدلیه در کتب کلامی بر اثبات تنزه خدا از فعل قبیح اقامه نموده اند.
2. امام علی (ع) در اثبات این که انسان فاعل مختار است، و قضا و قدر الهی مایه جبر نمی باشد، فرمود: «لو کان کذلک لبطل الثواب و العقاب و الامر و النهی و الزجر، و لسقط معنی الوعد و الوعید؛ و قدر الهی مایه مجبور بودن انسان می بود، امر و نهی، وعد و وعید، ثواب و عقاب لغو و ناروا بود.» (توحید صدوق، ص 380)
3. و در اثبات یگانگی خدا فرمود: «اگر خدا شریک می داشت می بایست رسولانی برای هدایت بشر بفرستد، پس چون فرستادگان الهی فقط از جانب یک خدا آمده اند معلوم می شود یک خدا بیش وجود ندارد.» {نهج البلاغه، بخش وصایا، وصیت امام به فرزندش امام حسن مجتبی (ع)} مبنای این استدلال یک اصل عقلی است و آن این که الوهیت بدون ربوبیت معناندارد; زیرا معقول نیست که آفریدگار نسبت به آفریده های خود بی تفاوت باشد و به هدایت تربیت آنها اقدام نکند، و یکی از مظاهر ربوبیت، ربوبیت تشریعی در مورد انسانهاست، که از راه فرستادن پیامبران وشرایع الهی تحقق می یابد، بر مبنای این اصل عقلی با استفاده از قیاس استثنایی چنین استدلال می شود که:
اگر غیر از الله خدای دیگری بود باید برای هدایت خلق پیامبر می فرستاد.
و تالی باطل است، چون همه پیامبران از سوی الله آمده اند.
در نتیجه مقدم نیز باطل خواهد، پس خدایی غیر از الله نیست.
4. امام صادق (ع) درباره جایگاه والای عقل و نقش آن در شناخت خدا و نیز شناخت خوبیها و بدیها فرمود: «مبدا و سرآغاز امور و قوت و آبادانی آنها و آنچه از چیزی جز به واسطه آن نفعی به دست نمی آید، عقل است که خدا انسان ها را به آن آراسته، و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل آفریدگار خود را شناخته، و خوب را از بد تمیز داده اند، و شناخته اند که تاریکی در نادانی و روشنایی در آگاهی است، این آن چیزی است که عقل آنان را به آن رهنمون شده است.» به آن حضرت گفته شد «آیا بندگان می توانند به دلالت عقل اکتفا کنند؟» امام علیه السلام پاسخ داد: «انسانهای عاقل در پرتو هدایت عقل حقانیت و ربوبیت خدا را می شناسند و می فهمند که خدا اموری را می پسندد و اموری را ناروا می داند و در این صورت مسئله طاعت و معصیت خدا مطرح می شود، و از طرفی عقل او در این مورد نمی تواند راهنمای او باشد (مصادیق طاعت ومعصیت را تشخیص نمی دهد) بنابراین، باید از طریق دیگری بر این امور آگاه شود، و اگر این آگاهی را به دست نیاورد از عقل خود بهره مند نخواهد شد، بنابراین بر انسان عاقل واجب است در تحصیل دانش و ادب که جز به واسطه آن حیاتش قوام نمی یابد بکوشد.» (توحید صدوق، دارالمعرفة، بیروت، ص 398)
اگر کسی به کتابهای حدیث شیعه رجوع نماید به روشنی به این نکته پی خواهد برد که در مکتب اهل بیت عقل و استدلال عقلی در معارف الهی جایگاه مهمی دارد و با در نظر گرفتن سطح آگاهی و قدرت ذهن و ورزیدگی فکر مخاطبان از روشهای مختلف استدلال عقلی (برهان، جدل و خطابه) استفاده شده است. همین امر سبب شده است که تفکر شیعی در مسیر تفکر عقلی و فلسفی هدایت شود، و فیلسوفان شیعه با الهام گرفتن از معارف بلندی که در احادیث ائمه اهل بیت (ع) وارد شده است، فلسفه الهی را بارورتر و بالنده تر سازند. این حقیقتی است که برخی از مستشرقان نیز آن را یافته اند، چنان که هانری کربن فرانسوی می گوید: «نهج البلاغه را می توان به عنوان یکی از مهمترین منابع اصول عقاید دانست که از طرف متفکران شیعی تعلیم شده است، فلسفه شیعه ترکیب و سیمای مخصوص خود را از این منبع گرفته است.» (تاریخ فلسفه اسلامی، ج 1، نوشته پرفسور هانری کربن، ترجمه دکتر اسدالله مبشری، ص 38)