اگر واقعیتی در ذهن آدمی از آن جهت (یا بعد) که شناخت آن مطلوب است، به طور صد در صد کشف شود و آن کشف شده کاملا معین و مشخص بوده باشد در این صورت درک آن واقعیت درک علمی می باشد؛ مانند این قضیه که آب مرکب است از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن با نسبت معین.
شرایط یک قانون علمی
وقتی که می گوییم قانون علمی یا مسئله علمی یا از دیدگاه علم ممکن است معانی مختلفی منظور شده باشد. گاهی معنایی که از علم در نظر گرفته می شود به قدری وسیع و عام است که حتی شامل فرضیه و تئوری هم می باشد. این معنی در دورانهای متأخر بسیار فراوان دیده می شود. همه مباحث فیزیک نظری و جامعه شناسی نظری و دیگر معارف نظری مخصوصا در مباحث علوم انسانی نظری را با کلمه علمی مطرح می کنند، در صورتی که آنها برای بررسیهای علمی مورد تحقیق قرار می گیرند، نه اینکه از جنبه علمی واقعی برخوردار می باشند. گاهی دیگر معنای محدود و خالص از علم در نظر گرفته می شود که عبارت است از انکشاف صد در صد واقعیت. علم به این معنای حقیقی است که می تواند تعیین کننده سرنوشت و مسیر واقعی زندگی آدمی در ارتباطات چهارگانه (1- ارتباط انسان با خویشتن 2- خدا 3- با جهان هستی 4- با همنوع خود) بوده باشد که البته بسیار اندک است. در دوران معاصر برای یک قضیه علمی چهار شرط را متذکر شده اند که اگر از الفاظ و اصطلاحات خاص آنها صرف نظر نماییم خواهیم دید آنها در گذشته نیز با عباراتی دیگر مورد توجه بوده است.
شرط یکم: کلی بودن قانون
اگر موضوع قضیه کلی نباشد یعنی جزیی باشد و نبود جهت کمی قضیه عمومیت داشته باشد مثل آب مرکب از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن با نسبت معین است در این گونه موارد چنانچه اجسام متعدد و قابل تکرار باشد می توانیم بگوییم: قضیه مزبور علمی است. پس منظور از کلیت آن نیست که لفظی که دلالت بر فراگیری و عمومیت دارد باید در موضوع قضیه وجود داشته باشد مانند همه، هر و مشابه آنها در لغات دیگر، البته در قلمرو علوم برای مشخص شدن واقعیت موجود در قضیه، نوع خاص موضوع را که محمولات بر آن حمل می گردد با کلمه ای دال بر کلیت می آورند و از این راه از ابهام قضیه و انحصار موضوع در یک حقیقت مشخص جلوگیری می نمایند. و به جای بعضی از اجسام مرکب است از دو عنصر اکسیژن و هیدروژن قضیه را با نوع مشخص موضوع و با لفظی که دلالت بر کلیت دارد می آورند مانند هر آب....
شرط دوم: قابل پیش بینی مشروط
بدان جهت که هر رویدادی در جهان واقعیتها وابسته به شرایط و متقضیات و عدم موانع است بنابراین قوانین علمی که مستند به جریان همان رویدادهاست مشروط می باشد خواه این شرط در متن قانون تصریح شده باشد یا نه. ما می دانیم که اگر زمین میان خورشید و ماه قرار گیرد خسوف به وجود می آید. این قانون با دو شرط لازم مشروط است: یکی اینکه هیچ تغییری در منظومه شمسی صورت نگیرد. دوم اینکه زمین میان خورشید و ماه فاصله شود. ما می توانیم با این دو شرط خسوف ماه را در یکی از شبهای آینده پیش بینی کنیم. چنان که خود فاصله شدن زمین میان ماه و خورشید پدیده ای است که با شرایطی معین قابل پیش بینی می باشد. البته چون این شرط دوم بیان کننده انطباق قانون بر واقعیت است لذا مخصوص به پیش یبنی در آینده نیست لذا با در نظر گرفتن هویت قانون با همه شرایطش می توانیم از جریان گذشته و حال حاضر هم اطلاع علمی به دست بیاوریم مثلا می گوییم: دلایل نشان می دهد که شش ماه پیش از این زمین میان ماه و خورشید به مقدار دو ساعت فاصله بوده است لذا این نتیجه قطعی را می گیریم که شش ماه پیش از این به طور قطع ماه دو ساعت خسوف داشته است همچنین اگر شرط مزبور در این حال حاضر تحقق پیدا کرده قطعا ماه در حال حاضر در حال خسوف است.
شرط سوم: ابطال پذیری
معنی ابطال پذیری سازگار نبودن قضیه علمی با همه پدیده های ممکن می باشد به همین جهت است که گفته می شود: هیچ قضیه علمی در برابر همه پدیده های جهان بی تفاوت نیست.
به نظر می رسد این شرط سوم را که محققان در برابر شرط دوم قرار داده و آنها را در شرط مستقل معرفی می کنند، اشتباه محض است زیرا وقتی که قضیه ای به صورت قانون کلی مطرح می گردد یک حقیقت مجرد و بسیط نیست بلکه هم موضوع قانون قابل تحلیل به اجزاء است و هم محمول آن و هم رابطه ای که میان موضع و محمول برقرار می شود مشروط به شرایط و عدم موانع می باشد. این اجزا و قیود و شرایط در تحقق قانون دخالت می ورزند چنان که با تحقق همه آنها در یک موقعیت می توان به تحقق مفاد قانون آگاهی علمی پیدا کرد. هم چنین می توان با فقدان حداقل آن اجزاء و قیود و شرایط عدم تحقق مفاد قانون را قطعی دانست. به عنوان مثال این قانون را در نظر می گیریم: هر انسان خردمندی برای جامعه خود مفید است.
موضوع این قانون تحلیل می شود به:
1- انسان
2- رشد عقلانی و وجدانی وی تا حد خردمندی
3- آمادگی او برای بهره برداری از خردمندی خود در جامعه
محمول این قانون تحلیل می شود به:
1- وجود جامعه ای که پذیرنده فعالیتهای خردمندانه بوده باشد.
2- انواعی از مفیدیت وجود دارد که خردمند مناسبترین آنها را برای جامعه تعقیب و عملی می سازد.
3- اختلالات اجتماعی مانع پذیرش مفیدیت خردمند می باشد. مسلم است که برای تحقق عینی مفید بودن خردمند در جامعه خود شرایط فوق و نبودن مانع ضرورت دارد. در نتیجه ما می توانیم تحقق مفیدیت را به عنوان یک پدیده قانونی با شرایط مزبور پیش بینی کنیم. و در عین حال بپذیریم که با فقدان یکی از آنها مفیدیت به عنوان یک پدیده قانونی باطل و قابل تحقق نمی باشد. اگر همه امور مزبور موجود باشد، ولی شخص خردمند به جهت عوارض درونی با برونی نتواند آماده فعالیت خردمندانه در جامعه خود باشد قانون مزبور فاقد شرط خواهد بود.
شرط چهارم: قابل تکرار و تعدد
اگر موضوع مورد نظر ما یک واقعیت غیرقابل تکرار و تعدد بوده باشد قابل بررسی از دیدگاه علمی نخواهد بود. به عنوان مثال: یک اثر هنری را فرض کنیم که با نظر به انگیزه به وجود آورنده آن و هویت و نمودهایی که دارد هرگز و در هیچ زمان و شرایطی قابل تکرار نباشد، در این صورت این اثر قابل بررسی علمی نخواهد بود زیرا این اثر یک پدیده جزیی و مشخص است که نمی تواند منشأ انتزاع قانون کلی و یا موردی برای تطبیق قانون کلی بوده باشد. در نتیجه بررسی مجموعه جان هستی که یک واحد متشکل است و حداقل برای ما قابل تکرار و تعدد نمی باشد، خارج از دیدگاه علمی است.
هم چنین بررسی در ذات و ماهیت خدا (نه اصل وجود او) که نه قابل تعدد است و نه قابل تکرار موضوعی فوق علم است. دلیل این شرط عبارت است از اینکه در صورت وحدت حقیقی موضوع هیچ جریان تغییر دهنده ای در آن به وجود نمی آید که بازتاب موضوع مفروض در برابر آن تغییرات معلول علتی باشد تا گفته شود: آن علت به طور کلی دارای چنان معلولی است و می تواند در مصادیق موضوع مفروض معلول یا اثر و مختص را به وجود بیاورد.
این شرط را به اضافه توضیح و استدلالی که بیان کردیم برای یک قضیه علمی مطرح کرده اند. نکته مهمی که در اینجا باید متذکر شویم، این است که در جهان عینی و ذهنی هیچ پدیده و واقعیتی قابل تکرار و تعدد حقیقی نیست و هرچه که تحقق پیدا می کند شخصی و به اصطلاح منطقی جزیی حقیقی است که تکرار و تعددش امکان پذیر نیست.
آنچه که ما آن را تکرار می نامیم جریان مشابه و امثال پدیده ها و واقعیتهاست که در جهان عینی و ذهنی به وجود می آید. در حقیقت این جریان شبیه به جریان فتونهای نور است که به جهت شباهت آنها در هویت و خاصیت نمایش تکرار دارد در صورتی که هیچ یک از فتونها پس از آنکه تحقق یافت و به جریان افتاد، نه قابل تکرار است و نه قابل تعدد. بنابراین باید گفت: یکی از شرایط قضیه علمی آن است که بازگو کننده جریان واحدهایی مشابه و ممائل در جهان واقعیتها بوده باشد بلکه از یک جهت می توانیم بگوییم مثلها و شبیه ها در شباهت و تماثل کامل نیستند زیرا به قول مولوی:
متحد نقشی ندارد این سرا تا که مثلی وانمایم مر تو را *** هم مثال ناقصی می آورم تا زحیرانی خرد را وا رهم