اف کلایتون فیور در کتاب دین در منظر فلسفی و فرهنگی دین را چنین تعریف کرده است: تعبیر دین، به طور وضوح، محتوا یا رکنی از تجربه بشری است. نهادها، سخن، اعتقادات، نوشته های مقدس مشاهداتی هستند که قابل بازبینی اند. بعلاوه بیشتر ادیان مدعی اند که بیش از مجموعه ای از یافته های تجربی هستند. منشهای درونی، ارزشها، رویکردهای بنیادین، به زندگی نیز پدیده هایی دینی هستند. دین مدعی است (یا حداقل بسیاری از دینداران بر این ادعا هستند) که بیش از مجموعه ای از داده ها در میان سایر داده هاست. و بیش از نوع مشخصی از مجموعه ای از داده ها در میان سایر داده هاست. و بیش از نوع مشخصی از تجربه در کنار سایر تجربیات است. دین مدعی است که حق است و اغلب در صورت پیشرفته ترین آن ادعای حقیقت نهایی را می کند تا در هماهنگی نزدیکی با واقعیت نهایی باشد. یقینا چنین نیست که دین مدعی است که صرفا رهیافتی عقلی به واقعیت یا دریافتی از آن باشد. اندیشه ممکن است برای احساس یا اراده ثانویه باشد. همان گونه که معلمان دینی اغلب چنین حکم می کنند. به عبارت دقیقتر، دین متضمن تأملی در معنای عالم برای وجود بهتر انسانی است.
دین متضمن به حساب آوردن این امکان است که چیزی در مرکز واقعیت به نیازهای بشری برای زندگی و تحقق سرنوشت او پاسخ می گوید و آن را ارضاء می نماید.
بررسی
چند مطلب در این تعریف قابل توجه است.
مطلب یکم- در میان تعاریفی که برای دین عرضه شده، این تعریف از دقت بیشتر و امتیازات عالیتری برخوردار است.
مطلب دوم- اینکه دین محتوا یا رکنی از تجربه بشری است، توجه با ارزشی درباره دین است. زیرا کلایتون با این مطلب تصریح می کند که نهادها، سخن، اعتقادات نوشته های مقدس، مشاهداتی قابل بازبینی می باشند. این یک واقعیت است که در دین وجود دارد و باید آن را در تعریف وارد ساخت. برخلاف ناآگاهان از معنای دین که می گویند: دین ارتباط با عالم مرموز یا تخیلاتی ذهنی است!!
مطلب سوم- ادعای بیشتر ادیان این است که دین مافوق مجموعه ای از یافته های تجربی است. منشهای درونی، ارزشها، رویکردهای بنیادین به زندگی نیز پدیده های دینی هستند. ارباب ادیان الهی این ادعا را بر دریافتهای اصیل درونی و تعقل سالم مستند می دارند و از این طریق است که نظریه سکولاریسم (حذف دین از زندگی دنیوی) را ناشی از جهل به حقیقت زندگی مادی و معنوی بشر و ارتباط آن دو با یکدیگر می دانند.
مطلب چهارم- در بررسی این عبارت که دین مدعی است (یا حداقل دینداران بر این ادعا هستند) که بیش از مجموعه ای از داده ها در میان سایر داده هاست مدعی است که بیش از نوع مشخصی از تجربه در کنار سایر تجربیات است، باید گفت: تجارب معمولی در شناخت واقعیات اگرچه یکی از طرق بسیار با اهمیت واقع یابی می باشد، ولی محصول آنها با توجه محصولی که به وسیله دخالت مختصات حواس و قوا و قعالیتهای مغزی و هدفگیریها و موضعگیریها در موقع تجربه به دست می آید یک محصول نسبی، موقت و مشروط به امور مزبور است که در تجربه وجود دارد، در صورتی که دریافتهای دینی متکی به واقعیات مطلقی است که مبانی بنیادین ارتباطات چهارگانه (ارتباط انسان با خویشتن، خدا، جهان هستی و همنوع خویش) تشکیل می دهد. مانند اینکه جهان هستی معنایی دارد؛ وجود من هدف و فلسفه ای دارد؛ و بدان جهت که دین بر این حقایق مطلق مبتنی است، لذا حق است و حقیقت نهایی.
مطلب پنجم- دریافت دینی نوعی شکوفایی روح آدمی است و صرفا یک رهیافت عقلی به واقعیت یا دریافتی از آن نیست. لذا اندیشه ممکن است مقدمه ای برای احساس یا اراده ای ثانویه باشد.
مطلب ششم- دین متضمن تأملی در معنای عالم برای وجود بهتر انسانی است البته می بایست کلایتون به این معنی عنصر عمل و گردیدن برای وجود بهتر انسانی را اضافه می کرد زیرا مجرد تأمل گردیدن را که غایت دین است، در بر ندارد.
مطلب هفتم- دین متضمن به حساب آوردن این امکان است که چیزی در مرکز واقعیت به نیازهای بشری برای زندگی و تحقق سرنوشت او پاسخ می گوید و آن را ارضاء می کند.
جمله فوق باید بدین ترتیب تصحیح شود که دین متضمن لزوم پذیرش این حقیقت است که چیزی در مرکز واقعیت به نیازهای بشری برای زندگی و تحقیق سرنوشت او پاسخ می گوید و آن را ارضاء می نماید. به هر حال این تعریف، ابعاد متنوعی از دین را مطرح کرده و دارای امتیازات بهتری از تعاریف گذشته است.