می دانید در میان علمای اسلامی آن کسی که فکر خودش را و فلسفه و مکتب خودش را از شک شروع کرده است غزالی است. غزالی کار خودش را از شک شروع کرده است، مانند کار معروف دکارت. هر دو نفر از یک نقطه عزیمت کرده اند. هر دو کارشان را از شک شروع کرده اند و هر دو مدعی هستند که به یقین دست یافته اند، ولی هستند افرادی که از شک شروع کرده اند و در شک هم مانده اند، چه در دنیای اسلام و چه در دنیای غرب، که این تاریخچه را شاید وقت دیگری عرض کنم.
غزالی وقتی می خواست علم خودش را شروع کند در همه چیز شک کرد، یعنی به هر جایی که دست انداخت، دید قابل شک کردن است. سراغ حواس آمد، گفت من الآن اینجا نشسته ام، کتاب جلویم هست و این قلم و کاغذ در دستم هست و این فضا را دارم می بینم و این صداها را دارم می شنوم، آخر من در هر چه شک کنم در این که نمی توانم شک کنم. بعد خودش به خودش جواب داد (اینجا هم نتوانست بایستد و پایش لغزید) گفت: آقای غزالی! چقدر تا حالا خواب دیده ای که در عالم خواب مثلا نشسته ای کتاب می نویسی، داری با فلان رفیقت حرف می زنی، سخنش را با گوش خودت می شنوی، با چشمت در عالم خواب می بینی که داری می بینی، داری غذای لذیذ می خوری.
آقای نسیم شمال از زبان فقیر مفلوک بیچاره ای گفت:
شبی در خواب می دیدم لباس تازه ای دارم *** میان رختخواب گرم و نرم آوازه ای دارم
میان جیب هایم پول بی اندازه ای دارم *** شدم بیدار و دیدم باز عریان جمله اعضا را
گفت: آقای غزالی! تو چقدر در عالم رؤیا و خواب عینا همین جور دیده ای؟ همانطور که الآن شک نمی کنی که حقیقت است، در عالم خواب هم آنچه را که می بینی مگر شک می کنی که حقیقت است؟ آیا شما دیده اید کسی در عالم خواب چیزی را ببیند و در عالم خواب شک کند که آن چیزی که می بینم درست است یا خطا؟ در عالم خواب انسان شک ندارد که هر چه را که می بیند درست می بیند.
وقتی بیدار می شود، می بیند همه اش وهم و خیال بوده و چیزی نبوده است: "شدم بیدار و دیدم باز عریان جمله اعضا را" از کجا که تمام زندگی من الآن یک خواب بزرگ نباشد؟ از کجا که من غزالی که می گویم پنجاه سال پیش، از فلان زن که مادرم باشد متولد شدم، پدرم که بود، مدرسه رفتم، ازدواج کردم، چندین سال درس خواندم، چند سال ریاضت کشیدم و امروز هم در اینجا نشسته ام، یک دفعه بیدار شوم و ببینم تمام اینها خواب بوده. از کجا که خواب نبوده است؟ چه دلیلی دارم که تمام این زندگی فعلی من، همین که الآن به عنوان یک فیلسوف نشسته ام و می خواهم برای خودم مبدأ فکر پیدا کنم ادامه یک خواب طولانی نباشد؟ اینها همه می رساند که بشر راجع به مسئله شناخت چگونه در سر یک بزنگاه هایی گیر می کند.