یکی دیگر از ابزارها که به یک معنا همان ابزار حس است و به یک معنای دیگر باید حسابش را جدا کرد، عمل است. تا وقتی که ما سر و کارمان فقط با حس محض باشد و پای عمل در کار نباشد اسمش «استقراء» است (از نظر منطقی استقراء می گویند)، وقتی پای عمل نیز در میان بیاید که پای عقل هم بیشتر در کار می آید اسمش آزمون یا تجربه و یا آزمایش است.
یکی از اشتباهات بسیار بزرگ که در میان فیلسوفان اروپائی وجود دارد، تفکیک نکردن میان استقراء و تجربه است، در صورتی که فیلسوفان ما این دو را از یکدیگر تفکیک می کنند و باید هم تفکیک شود. استقراء اعتبار ظنی و گمانی دارد ولی تجربه اعتبار یقینی و برهانی دارد. این است که عرض می کنیم که از نظر دیگر، عمل را باید جدا از حواس بگیریم، چون فرق است میان احساس ساده که استقراء است با احساسی که توأم با یک نوع عمل باشد که تجربه است و آن عمل ما چیزی نظیر عمل عقلی است؛ چنانکه در عقل تجزیه و ترکیب می کنیم، در خارج تجزیه و ترکیب می کنیم، جدول بندی ها می کنیم، کم و زیاد می کنیم، که این ها هم برای ما مفید است.