راستی هیچ تاکنون در اطراف این مسئله فکر کرده اید که چرا ما در تاریخ اسلام از هر طبقه ای شخصیت های مبرز داشته ایم: ادباء بزرگ داشته ایم، حکماء بزرگ داشته ایم، فقهاء بزرگ داشته ایم، شعراء بزرگ داشته ایم، وعاظ و خطباء بزرگ داشته ایم، و کتاب و نویسندگان بزرگ داشته ایم، منجمین و ریاضیون بزرگ داشته ایم، سیاستمداران بزرگ داشته ایم، صنعتگران و هنرمندان بزرگ داشته ایم، ولی مصلحین نداشته ایم و از این جهت ما خیلی فقیریم. البته کم و بیش "مصلح" در میان ما ظهور کرده اما نه آن اندازه که انتظار می رود، با اینکه ما اصلی در اسلام داریم به نام اصل امر به معروف و نهی از منکر. این اصل می بایست مصلحین زیادی به وجود آورده باشد. البته نباید انتظار داشت که به همان اندازه که مثلا ادیب یا حکیم یا فقیه یا منجم و ریاضیدان داشته ایم می بایست مصلح اجتماعی و دینی داشته باشیم. "مصلح" یک نبوغ و شخصیت و عمق نظر و دوراندیشی و گذشت دیگری لازم دارد و قهرا عزیز الوجودتر و قلیل الوجودتر است؛ ولی به همان نسبت هم که بسنجیم باز نداشته ایم. چرا؟ اینقدر مصلح نداشته ایم و سخن از اصلاح کمتر شنیده ایم که فکر نمی کنیم این هم یک شأن بزرگی است و شایسته مردان بزرگ است.
اگر به ما بگویند امام علی (ع) یا امام حسین (ع) مردی بود حکیم، همه معنای این کلمه را می فهمیم و این را مدحی برای آن حضرت می شماریم؛ و همچنین است اگر بگویند مردی بود فقیه و عارف به احکام الهی، یا بگویند مردی بود خطیب و فصیح و بلیغ. ولی اگر بگویند مصلح بود، چیزی از این کلمه نمی فهمیم و چندان به نظر ما مهم نمی آید، در صورتی که از همه شؤون بالاتر همین است، و خودشان هم همین اسم و همین شأن را برای خود پسندیده اید. علی (ع) و سید الشهداء (ع)، بزرگترین مصلحان اجتماعی و اصلاحات بالاترین شأن و رسالت آنان بوده است.
امام علی (ع) می فرماید: «اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسة فی سلطان، و لا التماس شی ء من فضول الحطام، و لکن لنرد المعالم من دینک، و نظهر الاصلاح فی بلادک، فیأمن المظلومون من عبادک، و تقام المعطلة من حدودک»؛ «خدایا تو می دانی من نه در پی ریاست و زعامت و حکومتم و نه طالب مال و ثروت دنیا. من فقط مردی مصلح می باشم. می خواهم نشانه های از بین رفته دین را برگردانم و در بلاد تو اصلاحی به عمل آورم تا ستمدیدگان در امان قرار گیرند و حدود تو جاری شود». (نهج البلاغه، خطبه 129).
سید الشهداء سلام الله علیه در وصیتی که هنگام حرکت نوشت و به برادرش محمد ابن حنفیه می نویسد: «انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی»؛ «من برای هوا و هوس قیام نکردم. من مردی اخلال گر و ستمگر نیستم. فلسفه قیام من و نهضت من اصلاح طلبی است. من مردی مصلح می باشم». (مقتل خوارزمی، ج 1 ص. 188)