در قرآن وقتی سخن از نفس انسان یعنی خود انسان به میان می آید، گاهی به این صورت به میان می آید؛ با هواهای نفس باید مبارزه کرد، با نفس باید مجاهده کرد. نفس اماره بالسوء است.
«و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی* فان الجنه هی المأوی»؛ (نازعات/40-41)
«هر کس که از مقام پروردگارش بیم داشته باشد و جلوی نفس را از هوی پرستی بگیرد، مأوی و جایگاه او بهشت است.»
«فاما من طغی* و آثر الحیاة الدنیا* فان الجحیم هی المأوی» (نازعات/37-39)
«پس آن کس که طغیان کرد و زندگی دنیا را برگزید، دوزخ جایگاه اوست.»
«أفرأیت من اتخذ الهه هواه» (جاثیه/23)
«آیا دیدی آن کسی را که هوای نفس خودش را معبود خویش قرار داده است؟»
همچنین از زبان یوسف صدیق نقل می کند که به یک شکل بدبینانه ای به نفس خودش می نگرد: «و ما أبرء نفسی ان النفس لأماره بالسوء» (یوسف/53)
«من خود را تبرئه نمی کنم چرا که مسلما نفس پیوسته به بدی ها امر می کند.»
در ارتباط با حادثه ای که مورد تهمت قرار گرفته است، با اینکه صد در صد به اصطلاح برائت ذمه دارد و هیچ گونه گناه و تقصیری ندارد، در عین حال می گوید: «من نمی خواهم خودم را تنزیه بکنم بگویم که من با لذات چنین نیستم، «و ما أبرء نفسی» من نمی خواهم خودم را تبرئه کنم چون می دانم که نفس، انسان را به بدی فرمان میدهد. پس (طبق آیات) آن چیزی که در قرآن به نام «نفس» و «خود» از او اسم برده شده، چیزی است که انسان باید با چشم بدبینی و به چشم یک دشمن به او نگاه کند، نگذارد او مسلط بشود، او را همیشه مطیع و زبون نگه دارد.