اثرات فلسفه اسلامی بر مکاتب فلسفی غرب

فارسی 8393 نمایش |

فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی دریایی است عظیم مرکب از مشارب و مکتب های فکری و عقلی که از امتزاج تعالیم دین مبین اسلام و تفکرات فلسفی یونان و ایران باستان و هند به وجود آمد و خود به صورت نهضت مستقلی در آمد و به نوبه خود اثری عمیق در فلسفه و عرفان اروپایی و هندی به جای گذاشت. فلسفه اسلامی پس از نهضت ترجمه کتب یونانی و سریانی در درجه اول، و کتب سنسکریت و پهلوی در مرحله ثانی، به زبان عربی، و پیدایش گروهی از دانشمندان اسلامی که توجه خود را به این کتب معطوف داشتند و در محضر برخی استادان مسیحی و یهودی که خود در علم منطق و فلسفه ی یونانی صاحب نظر بودند به تحصیل پرداختند، آغاز شد. در قرن سوم هجری، ابویعقوب کندی، و پس از او فارابی، و ابوالحسن عامری، و ابن سینا، مکتب مشایی را به اوج کمال رسانیدند در حالی که در همان دوره مکتب های دیگر فلسفی مانند مکتب اسماعیلیه و مشرب هرمسی و افلاطونی و نوفیثاغوری نیز تعقیب و ترویج می شد. از قرن ششم به بعد، مکتب بزرگ اشراقی به دست شیخ اشراق شهاب الدین سهروردی تاسیس یافت و قرنی بعد، مکتب ابن سینا به دست خواجه نصیر طوسی احیا شد و سرانجام تمام این مشارب فکری توام با مکتب عرفانی، مخصوصا به طریق ابن عربی، در دامن تشیع با یکدیگر به تدریج امتزاج یافت و به دست میرداماد و صدرالدین شیرازی که الحق اجل حکمای الهی اسلام است، به صورت مکتب نوینی در آمد. در عین حال در طول این سیر پیوسته ی حکمت اسلامی مکتب های کلامی از یک سو و مشارب عرفانی از سوی دیگر همچنان ادامه داشت و ثمرات مهم علمی و فلسفی و ادبی به بار آورد.
با در نظر گرفتن این پیکر و سازمان فلسفه اسلامی، باید به طریق نفوذ آن در مغرب زمین توجه کرد. در اروپای غربی که زبان رسمی علمی و دینی لاتینی بود، به علت انقراض سریع مراکز علمی دنیای قدیم رم و یونان و حملات قبایل شمال اروپا و از بین رفتن مدارس قدیم و نیز به علل دینی و اجتماعی گوناگون که ذکر آن مقدور نیست، اکثر کتب فلسفی یونانی به زبان لاتینی ترجمه نشد و در عین حال در محافل علمی اروپا آشنایی با زبان یونانی منسوخ شد. آشنایی اروپاییان از آغاز قرون وسطی تا قرن یازدهم میلادی، مطابق با قرن پنجم هجری، با فلسفه ی یونانی منحصر به چند کتاب منطقی ارسطو، یکی دو رساله ی افلاطون و برخی آثار مکتب های دیرین فلسفی بود، که بوئسیوس و دیگران به زبان لاتینی برگردانده بودند، و نیز آن قسمت از فلسفه ی قدیم که در نوشته های آبای مسیحیت، مخصوصا قدیس اگوستین و اوریژن و کلمنت اسکندرانی با افکار مسیحی ترکیب یافته بود لکن از الهیات و طبیعیات ارسطو و مفسران او و اکثر آثار مکتب افلاطونی و نوافلاطونی آگاه نبود.

ترجمه آثار فلسفی مسلمانان به زبان های اروپایی

در قرن پنجم هجری در حالی که شبه جزیره ی ایبری (اسپانیا و پرتغال فعلی) نیمی در دست مسلمانان و نیم دیگر تحت سلطه ی مسیحیان بود، نهضت دامنه داری بین مسیحیان جهت ترجمه ی معارف اسلامی از زبان عربی آغاز شد که بیشتر در شهر طلیطله تمرکز داشت و بانی آن در بدو امر، اسقف طلیطله دومینیکوس گوندیسالووس بود، و یوحنای اسپانیایی، و ژراردوکرمونا از مترجمان مهم این نهضتند. البته باید به خاطر داشت که فلاسفه ی یهودی در این امر، قبل از مسیحیان پیشقدم بودند و در واقع حلقه ی رابط بین مسلمین و مسیحیان به شمار می آیند. بسیاری از کتب عربی، اول به عبری و سپس به لاتینی ترجمه شد و تا به امروز، اسامی اسلامی مانند ابن سینا و ابن رشد به تلفظ عبری در زبان لاتینی و زبان های جدید اروپایی باقی مانده است (مانند اوسینا و اوروئس). برخی مترجمان یهودی مانند ابن داود، که مخصوصا به ترجمه آثار ابن سینا پرداخت، شهرت به سزایی به دست آوردند. نتیجه فلسفی این نهضت ترجمه که در قرن پنجم و ششم هجری، مطابق با قرون یازدهم و دوازدهم میلادی، انجام یافت به دست آمدن آثار کندی و فارابی و ابن سینا و غزالی و برخی از اشاعره و حکمای اندلس مانند ابن باجه و ابن طفیل و ابن رشد به زبان لاتینی بود. از آثار ابن سینا بیشتر نوشته های مشایی او مانند شفا و نجات به زبان لاتینی برگردانده شد در حالی که به آثار غیر مشایی، و می توان گفت مشرقی او، از قبیل الحکمة المشرقیة و الاشارات و التنبیهات و حی بن یقظان و رسالة الطیر و سلامان و ابسال توجهی نشد.
در مورد ابن رشد اکثر کتب او مخصوصا تفاسیری که بر آثار ارسطو نگاشته بود، به عبری و لاتینی ترجمه شد، تا حدی که امروز آثار موجود او به این زبان ها بیشتر از آثار عربی اوست، که اصل بیشتر آن ها دستخوش حوادث روزگار و معروض تطاول ایام شده است. ضمنا باید توجه داشت که در این نهضت ترجمه، آثار سهروردی هیچ گاه مستقیما به لاتینی ترجمه نشد و به این جهت او و افکار مکتب اشراقی به طور مستقیم در مغرب زمین شناخته نشد.
نیز اگر چه غیر مستقیم، مخصوصا توسط انجمن های سری، برخی از صوفیه ی مغرب زمین با افکار متصوفه و عرفای اسلامی آشنا شدند، لیکن از آثار ابن عربی و دیگر عرفایی که علم عرفان نظری را بیان داشته اند در زبان لاتینی اثر مستقلی دیده نمی شود، بلکه نفوذ این مکتب ها در ضمن آثار دیگر به مغرب زمین رسیده است. سرانجام باید از اهمیت ترجمه ی کتب کیمیایی، مخصوصا آثار منسوب به جابربن حیان و ابن امیل و ابوالقاسم مجریطی غافل نبود، چون این آثار علاوه بر این که باعث پیدایش مکتب کیمیا در مغرب زمین شد، فلسفه هرمسی را نیز در آن دیار علم کرد و نفوذ فوق الوصفی در مکتب های سری و باطنی مغرب زمین به جا گذاشت.

اثرات فلسفه اسلامی بر مکاتب فلسفی مهم اروپایی

نتیجه ی مستقیم نهضت ترجمه در قرن پنجم و ششم در مغرب زمین، آن چنان بود که باب نوینی در تاریخ آن دیار گشود و مکتب های چندی به وجود آورد که نفوذ آن ها تا به امروز باقی است. در قرن هفتم هجری، مطابق با قرن سیزدهم میلادی، که عصر طلایی فلسفه و کلام و حکمت الهی مسیحی است نفوذ فلسفه ی اسلامی در سه مکتب مهم دیده می شود:
الف- مشرب جدید مکتبی یا اسکولاستیک، که بانیان اصلی آن مانند قدیس توماس آکویناس و قدیس بوناوانتور سخت تحت تاثیر آثار ابن رشد و ابن سینا و غزالی و متکلمین اسلامی بودند و مساله تلاقی دین و فلسفه و عقل و ایمان را با توجه به آرای حکمای اسلامی می نگریستند. نه تنها افکار بلکه اصطلاحات فلسفی این مکتب، که اساس اکثر اصطلاحات فلسفی جدید اروپایی است، با اصطلاحات فلسفی عربی و فارسی رابطه ی مستقیم دارد به همین جهت آنان که امروزه در صدد ترجمه ی کتب فلسفی اروپایی هستند نمی توانند به هیچ وجه از مصطلحات فلسفه ی اسلامی بی اطلاع باشند.
ب- مکتب پیروان ابن رشد که برخی دانشمندان جدید آن را مکتب ابن رشدی لاتینی خوانده اند و سرآمد آن ها سیژردو برابانت است. گر چه نمی توان این مکتب را کاملا پیرو آرای ابن رشد دانست، بدون شک سخت تحت تاثیر آثار او بود و پیروان آن کوشش می کردند دین و فلسفه را جداگانه بررسی کنند و به آثار ارسطو اتکایی خاص داشتند، چنان که ابن رشد خود کوشش می کرد افکار ارسطو را به طور خالص و بدون تلفیق با آرای دینی بیان کند.
ج- مکتب متمایل به اشراق که نمایندگان آن مانند راجر بیکن و رابرت گروستست تحت تاثیر افکار اشراقی ابن سینا بودند، و در عین حال گمان می رود که از طریقی نیز با افکار سهروردی تا حدی آشنایی حاصل کرده بودند. لکن این مکتب به اندازه ی مکتب ابن رشدی لاتینی رواج نیافت و می توان گفت روی هم رفته نفوذ ابن سینا در مغرب زمین در این دوره به مقدار نفوذ ابن رشد نبود.

تاثیر تصوف اسلامی بر مشرب های صوفیانه اروپا

گذشته از نفوذ علنی و رسمی متفکران اسلامی در مکتب های فلسفی و کلامی، رابطه ی عمیقی در این دوره بین مشرب های صوفیانه ی اروپا و تصوف اسلامی محسوس است. این رابطه بیشتر در دوره ی جنگ های صلیبی در بیت المقدس توسط سلحشوران مذهبی متعلق به فرقه تامپیلییر به وجود آمد. در بسیاری از آثار ادبی قرون وسطی، آثار ادبیات عرفانی اسلامی دیده می شود و طرح بزرگترین شاهکار ادبی و عرفانی اروپا یعنی کمدی الهی دانته بر اساس معراج نامه سنائی و آثار ابن عربی ریخته شده است. حتی برخی اصطلاحات تصوف اسلامی در مکتب های سری و عرفانی اروپایی این دوره و عصر رنسانس دیده می شود. در دوره ی رنسانس به علت تعصبی که ضد فلسفه و کلام قرون وسطی وجود داشت، نیز با فلسفه و علوم اسلامی معاندت خاصی اظهار می شد و حتی المقدور اروپاییان کوشش داشتند کلمات مشتق از زبان عربی از اصطلاحات علمی بیرون کشیده شود. البته در این امر کاملا موفق نشدند، لکن وجود این تمایل در مساعی آن ها مشهود است. با وجود این حس بی توجهی و عدم علاقه در دوره ی رنسانس، دومین نهضت ترجمه ی آثار فلسفه ی اسلامی از زبان عربی، در این موقع انجام پذیرفت. مترجمان که بیشتر ایتالیایی و اسپانیولی و نیز برخی یهودی بودند، بار دگر بسیاری از آثار ابن سینا و ابن رشد و دیگران را ترجمه کردند. بعضی از این ترجمه ها از آنچه در قرون قبلی انجام گرفته بود، کامل تر و صحیح تر بود و ضمنا چون این عصر مصادف بود با اختراع چاپ در اروپا بیشتر همین ترجمه ها انتشار یافت و شهرت زیاد به دست آورد.

تاثیر فلسفه اسلامی در برخی افکار فلسفه جدید غرب

فلسفه ی جدید اروپایی از دوره ی رنسانس تا قرن نوزدهم، در مسیری دور از فلسفه ی اسلامی سفر می کرد و هنوز هم می کند و اگر چه رویه و مسلک آن کاملا از فلسفه ی اسلامی به دور است، در طرح بسیاری از مسائل، نفوذ برخی متفکران اسلامی دیده می شود. مثلا شک معروف دکارت را می توان در آثار غزالی یافت، گرچه غزالی بعد از این شک به نتایجی غیر از نتایج دکارت نایل آمد. عدم امکان علم به ذوات اشیا و نقض علیت و رابطه ی بین علت و معلول، که در فلسفه ی هیوم و کانت مطرح است، بدون شک مستقیما یا غیر مستقیم از مباحث متکلمین اشعری سرچشمه گرفته و حتی برخی از مثال هایی که این فلاسفه ی اروپایی آورده اند، همان هایی است که در کتب اسلامی دیده می شود. در قرن نوزدهم با پیدایش نضهت رمانتیک و احساس فقر و ناتوانی فلسفه ی استدلالی قرن هجدهم، علاقه ی نوینی نسبت به حکمت شرقی در اروپا احساس شد.
آثار عرفانی مشرق زمین به زبان های اروپایی ترجمه شد که مهمترین آن ها یکی ترجمه ی شعرای عرفانی فارسی زبان و دیگر ترجمه ی اوپانیشادهای هندو، از فارسی داراشکوه به لاتینی و سپس به زبان های جدید اروپایی بود. این ترجمه ها اثر عمیقی در فلاسفه ی آن دوره، مخصوصا فلاسفه و ادبای آلمان باقی گذاشت، چنان که از آثار گوته و شلینگ و شوپنهاور برمی آید. به دنبال همین نهضت و با توجه به احتیاج تفکر اروپایی به حکمت ذوقی و عرفان شرقی است که در این قرن نهضت ترجمه ی قرن نوزدهم که دست کم سومین دوره ی ترجمه ی متون اسلامی به زبان های اروپایی است بسط یافته و به صوت یک امر اساسی در آمده است و در برنامه های دانشگاهی و فرهنگ عمومی ملل غربی، آثار خود را تا کنون به جا گذاشته و نفوذ آن روز افزون است.
در این دوره برای بار اول توجهی به مکتب های بعدی فلسفی اسلامی شده است، یعنی آثار حکمای متاخر از سهروردی تا میرداماد و صدرالدین شیرازی و سرانجام تا حاجی ملاهادی سبزواری و حکمای معاصر. در این نهضت پیشقدمان، عده ی معدودی بیش نیستند. اشخاصی مانند گوبینو، که در قرن اخیر به این امر توجه کرد و محمد اقبال، که رساله ی دکتری خود را درباره ی توسعه ی حکمت در ایران نگاشت تا حدی تاریخ این دوره را روشن کردند. از این لحاظ، هانری کربن است که عمر خود را برای معرفی مکتب عظیم حکمت اسلامی که ناشناخته مانده است مصروف ساخته است و برخی از آثار متاخرین را برای بار اول به زبان اروپایی ترجمه کرده است.
نفوذ حکمت اسلامی در دوران جدید بین فلاسفه معاصر اروپایی هنوز چندان محسوس نیست و فقط پس از طی زمان می توان آن را سنجید، لکن در این که از هم اکنون بین برخی از برجسته ترین متفکران غربی، این تفکر مورد توجه قرار گرفته و در بعضی از آن ها اثر عمیقی از خود باقی گذاشته است شکی نیست. آنچه امید می رود این است که خود مسلمانان، مخصوصا ایرانیان، که همواره مروج و حافظ این مکتب عظیم حکمت بوده اند بیشتر به آن توجه کرده، آن را رواج دهند و از گزند زمانه مصون دارند، تا با حفظ و اتکا به آن بتوانند مسائل فلسفی و فکری جدید را طرح و حل کنند. چون این حکمت یکی از گرانبهاترین گنجینه هایی است که از پیشینیان به نسل فعلی رسیده و حفاظت آن تنها ضمانت حفظ استقلال فکری و عقلی مسلمانان به طور کلی و ایرانیان به طور خاص خواهد بود. هیچ تفکر اصیل در ایران و سایر ممالک اسلامی امکان پذیر نیست، مگر با توسل به این مکتب بزرگ حکمت که آثار آن در افق فکری شرق و غرب هویداست.

منـابـع

سیدحسین نصر- معارف اسلامی در جهان معاصر- صفحه 147- 154

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد