عوامل ورود در جهنم (فتنه‌گری در تاریخ اسلام)

فارسی 3311 نمایش |

داستان یک فتنه

هنگامى که پیامبر (ص) مسلمانان را آماده جنگ تبوک مى ساخت و دعوت به حرکت مى کرد یکى از رؤساى طائفه بنى سلمة به نام جد بن قیس که در صف منافقان بود خدمت پیامبر (ص) آمد و عرض کرد «اگر اجازه دهى من در این میدان جنگ حاضر نشوم زیرا علاقه شدیدى به زنان دارم مخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بیفتد ممکن است دل از دست بدهم و مفتون آنها شوم! و دست از کارزار بکشم!» پیامبر (ص) به او اجازه داد. در این موقع آیاتی نازل شد و عمل آن شخص را محکوم ساخت، پیامبر (ص) رو به گروهى از بنى سلمه کرد و گفت «بزرگ شما کیست؟» گفتند «جد بن قیس، ولى او مرد بخیل و ترسویى است،» فرمود «چه دردى بدتر از درد بخل،» سپس فرمود «بزرگ شما آن جوان سفید رو بشر بن براء است (که مردى است پر سخاوت و گشاده روى).»
آری هیچ یک از این توطئه ها و تلاشها به جایى نرسید، و همه نقش بر آب شد و تیرشان به سنگ خورد: «لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلبوا لک الأمور حتى جاء الحق و ظهر أمر الله و هم کرهون* و منهم من یقول ائذن لى و لا تفتنى ألا فى الفتنة سقطوا و إن جهنم لمحیطة بالکفرین؛ در حقیقت، پیش از این هم فتنه جویى کردند و کارها را بر تو آشفته ساختند تا این که حق آمد و امر خدا ظاهر شد، در حالى که آنها کراهت داشتند. و از آنها کسى است که مى گوید: مرا اجازه ده [که بمانم] و در فتنه ام مینداز. آگاه باش که آنان در فتنه افتاده اند و بى تردید جهنم بر کافران احاطه دارد.» (توبه/ 48- 49)
یعنى قسم مى خورم که منافقان به طور مسلم پیش از این جنگ (جنگ تبوک) خواهان فتنه و محنت و اختلاف کلمه و تفرقه اجتماع شما بودند، هم چنان که در جنگ احد عبدالله بن ابى بن سلول یک ثلث از جمعیت سپاهیان شما را از صحنه جنگ به طرف مدینه برگردانید و از یارى رسول خدا (ص) دریغ نمود. آرى، همین منافقین بودند که همواره امور را براى تو دگرگونه ساخته، نعل را وارونه مى زدند و مردم را به مخالفت تو دعوت و بر معصیت تخلف از امر جهاد تحریک نموده، یهودیان و مشرکان را بر قتال با مسلمانان برمى انگیختند و در میان مسلمین جاسوسى و خرابکاری هاى دیگر مى کردند تا آنکه حق (آن حق که مى بایست پیروى شود) بیامد، و امر خدا و آنچه که از دین مى خواست پیروز گشت و بر خواسته هاى شیطانى کافران غالب آمد با اینکه کفار از پیشرفت آن اکراه داشتند.
اگر در این آیه خطاب را متوجه شخص رسول خدا (ص) کرد با اینکه در آیه ی قبلى همین سوره خطاب، عمومى بود، براى این است که در این آیه مطلب یعنى وارونه کردن امور فقط علیه آن جناب بود، به این معنى که منافقین همه دشمنى هایشان با آن جناب بود، به خلاف آیه قبلى که مضمونش عمومى است. "در حالى که آنها از پیشرفت و پیروزى تو ناراحت بودند، اما خواست و اراده بندگان در برابر اراده و مشیت پروردگار کمترین اثرى نمى تواند داشته باشد، خدا مى خواست تو را پیروز کند و آئینت را به سراسر جهان برساند و موانع را هر چه باشد از سر راه بردارد و بالاخره این کار را کرد."
اما موضوع مهم این است که بدانیم آنچه در آیات فوق بیان شده همانند مطالب دیگر قرآن اختصاصى به عصر و زمان پیامبر (ص) نداشته، در هر جامعه اى گروهى منافق همیشه وجود دارند که سعى مى کنند در لحظات حساس و سرنوشت ساز با سمپاشى و سخن چینى افکار مردم را به هم بریزند، روح وحدت را از بین ببرند، و تخم شک و تردید را در افکار بپاشند، اما اگر جامعه بیدار باشد مسلما با یارى پروردگار که وعده پیروزى به دوستانش داده است همه نقشه هاى آنها خنثى مى شود و توطئه هایشان در نطفه خفه مى گردد، به شرط اینکه مخلصانه جهاد کنند و با هوشیارى و دقت مراقب این دشمنان داخلى باشند.

هدف منافقین

بعضى از منافقان هدفشان آن بود که دین را تابع شهوات و اهواء خود سازند. از رهبرى اسلام مى خواستند که آنان را در ارتکاب جرایمشان آزاد بگذارد زیرا مى پنداشتند که این گونه اعمال حق آنهاست. منافقان تهدید مى کردند که اگر این آزادى عمل به آنان داده نشود، دین را ترک خواهند گفت و با اوامر الهى به مبارزه بر خواهند خواست و آن وقت هر اتفاقى که بیفتد به گردن رهبر دینى است که در کار آنان اشکال تراشى مى کرد. آیا این ادعا درست است؟ یا این روش پسندیده است؟ هرگز، زیرا دین بر همه شئون انسانى نظارت و غلبه دارد. اوست که باید زمام مردم را به دست داشته باشد نه آن چنان که منافقان مى پنداشتند، مردم زمام دین را. معنى حرف منافقین این بود که هر طور که امیال و خواستهایشان ایجاب کند با دین بازى کنند نتیجه این امر چیزى جز بى ارج کردن دین نبود و چنین دینى که بازیچه دست منافقان باشد دیگر دین نخواهد بود. "و منهم من یقول ائذن لی و لا تفتنی ألا فی الفتنة سقطوا ..."
کلمه ی فتنه در اینجا به طورى که از سیاق برمى آید به یکى از دو معنا است: یا به معناى القاء به ورطه اى که آدمى را مغرور نموده و فریب مى دهد و یا به معناى معروف آن که همان فتنه و بلا و گرفتارى عمومى است مى باشد. و اگر معناى اول مقصود باشد، معناى آیه این خواهد بود که: به من اجازه بده به جنگ نیایم، و مرا با بردن در صحنه جهاد به فتنه مینداز و با برشمردن غنیمت هاى نفیس جنگى اشتهاى نفسانى مرا تحریک مکن و مرا فریب مده. و اگر معناى دوم مقصود باشد معنایش این مى شود که اجازه بده من حرکت نکنم و مرا به ناملایماتى که مى دانم در این جنگ هست مبتلا مساز.
خداى تعالى از این پیشنهادشان جواب داده و فرموده: اینها با همین عملشان در فتنه افتادند، یعنى اینها به خیال خودشان از فتنه احتمالى احتراز مى جویند در حالى که سخت در اشتباهند، و غافلند از اینکه کفر و نفاق و سوء سریره اى که دارند و این پیشنهادشان از آن حکایت مى کند فتنه است، غافلند از اینکه شیطان آنان را در فتنه افکنده و فریب داده و دچار هلاکت کفر و ضلالت و نفاق ساخته است.
همانا اعمال ناپسندشان و صفات نکوهیده اى که در دلهاى آنها جاى گرفته، خود آتش ملتهبى است که سراپاى وجودشان را در خود مى سوزاند یا عقربها و مارهایى است که آنان را آزار مى دهد همانند آنچه در روز بازپسین خواهند دید. آنان که از طریق حق منحرف مى شوند در این دنیا هم به کیفر اعمال خویش گرفتار خواهند شد. تازه این خسارت و گرفتارى دنیایى ایشان است و در آخرت نیز جهنم بر کافران احاطه خواهد کرد، همانطورى که در دنیا فتنه به آنان احاطه داشت. پس اینکه فرمود: "ألا فی الفتنة سقطوا" با جمله ی "و إن جهنم لمحیطة بالکافرین" تقریبا معناى واحدى را مى رسانند، و آن این است که این مردم منافق هم در دنیا و هم در آخرت در فتنه و هلاکت ابدى قرار دارند.
ممکن هم هست از جمله ی "و إن جهنم لمحیطة بالکافرین" استفاده کرد که جهنم فعلا نیز محیط به کفار است، نه در آینده، آیات داله بر تجسم اعمال هم این معنا را مى رساند. اینها با مخالفت دستور تو در بیرون شدن به سوى جهاد در گناه و کفر در افتادند. و ابومسلم گفته: «معناى آیه چنان است که آن منافق به پیغمبر (ص) گفت: مرا در این شدت گرما با تکلیف به بیرون شدن به سوى جهاد معذب مکن، (خداوند فرماید:) آگاه باش که اینها (با این سخن) در گرمایى سخت تر که همان گرماى آتش جهنم باشد در افتادند.» و دلیل بر این معنى گفتار خداى تعالى است که، (از منافقین حکایت کند) «و قالوا لا تنفروا فی الحر قل نار جهنم أشد حرا؛ این منافقان گفتند: در این گرما بیرون نروید، بگو آتش جهنم حرارتش بیشتر و سخت تر است.» (توبه/ 81)

منافقان بهانه تراش

شأن نزول فوق نشان مى دهد که انسان هرگاه بخواهد شانه از زیر بار مسئولیتى خالى کند از هر وسیله اى براى خود بهانه مى تراشد، همانند بهانه اى که جد ابن قیس منافق براى عدم حضور در میدان جهاد درست کرد، و آن اینکه ممکن است زیبارویان رومى دل او را بربایند و دست از جنگ بکشد و به اشکال شرعى گرفتار شود!
این احتمال نیز در تفسیر و شان نزول آیه داده شده است که او (جد ابن قیس) به عذر و بهانه زن و فرزند و اموال بى سرپرست خود مى خواست از جهاد صرفنظر کند. ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مى گوید: «آگاه باشید که اینها هم اکنون در میان فتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط کرده اند جهنم گرداگرد کافران را احاطه کرده است.» آنها به عذرهاى واهى و اینکه ممکن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اکنون در دل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آنها را فرا گرفته است آنها فرمان صریح خدا و پیامبرش را درباره حرکت به سوى جهاد زیر پا مى گذارند مبادا به شبهه شرعى گرفتار شوند!

راه شناخت فتنه جویان

در اینجا به چند نکته باید توجه کرد:
1- یکى از راههاى شناخت گروه منافقان در هر جامعه اى دقت در طرز استدلال آنها و عذرهایى است که براى ترک انجام وظائف لازم مى آورند چگونگى این عذرها به خوبى باطن آنها را روشن مى سازد. آنها غالبا به یک سلسله موضوعات جزئى و ناچیز و گاهى مضحک و خنده آور متشبث مى شوند تا موضوعات مهم و کلى را نادیده بگیرند، و براى اغفال افراد با ایمان به گمان خود از الفباى فکرى آنها استفاده مى کنند، و پاى مسائل شرعى و دستور خدا و پیامبر را به میان مى کشند، در حالى که در میان گناه غوطه ورند و شمشیر به دست گرفته بر پیامبر (ص) و آئین او مى تازند.
2- مفسران در تفسیر جمله ی «و إن جهنم لمحیطة بالکافرین» گفتگوهاى مختلفى دارند بعضى مى گویند این جمله کنایه از آن است که عوامل و اسباب ورود به جهنم یعنى گناهان آنها را احاطه کرده است. و بعضى گفته اند که این از قبیل حوادث حتمى آینده است که به صورت ماضى یا حال بیان مى شود، یعنى به طور قطع در آینده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت. ولى این احتمال نیز وجود دارد که جمله را به معنى حقیقى اش تفسیر کنیم و بگوئیم هم اکنون جهنم موجود است و در باطن و درون این جهان قرار دارد و آنها در میان جهنم هستند، اگرچه هنوز فرمان تاثیر کردن آن صادر نشده است، همانگونه که بهشت نیز هم اکنون وجود دارد و در باطن و درون این جهان به همه احاطه کرده است منتها بهشتیان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخیان چون متناسب با دوزخند با دوزخ.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏9 صفحه 389

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 418

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏11 صفحه 112

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏26 صفحه 424

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏4 صفحه 163

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏17 صفحه 474

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 399

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- جوامع الجامع- جلد ‏6 صفحه 606

حاج ميرزا محمد ثقفى- تفسیر روان جاوید- جلد ‏2 صفحه 587

میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد ‏10 صفحه 144

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 344

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏18 صفحه 70

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد