امکان معاد با استناد به وقوع خلقت نخستین

English فارسی 3203 نمایش |

خداوند در آیه ی 15 از سوره ق به بیان یکى از دلائل امکان رستاخیز پرداخته، مى گوید: «أ فعیینا بالخلق الأول؛ پس آیا در آفرینش نخستین درمانده شدیم؟ [که دوباره نتوانیم بیافرینیم؟]» این آیه از آیاتی است که به عنوان حجت بر علم و قدرت خداى تعالى اقامه شده است. و آن حجت عبارت بود از خلقت آسمانها و زمین و آنچه در آن دو از خلائق و تدابیر است. آن تدبیرهایى که کاملترین تدبیرها و تمام ترین تدبیرها است. همه این مذکورات مربوط مى شد به خلقت نخستین و نشأه نخستین، آن گاه این حجت را تکمیل کرد با اشاره به این جهت که: آیا مگر ما از آن خلقت نخستین خسته شدیم؟ و از آن نتیجه مى گیرد که آن خدایى که قادر بود عالم را بدون الگو و براى اولین بار خلق کند، قادر است که در نشأه اى دیگر با خلقتى جدیدش بیافریند، و همان علمى که در خلقت نخستین داشت، در خلقت دوم نیز دارد، چون هر دو در خلقت مثل همه، وقتى برایش یکى از این دو خلقت ممکن باشد، دومى هم ممکن است، و براى خلقت دومش مانند اولش نمونه اى نمى خواهد، جز اینکه بگوید "باش" و همین کافى است که عالم بار دیگر موجود شود، «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن؛ چون به چيزى اراده فرمايد كارش اين بس كه مى‏ گويد باش پس [بى‏درنگ] موجود مى‏ شود.» (یس/ 82)آن گاه از بیان گذشته اعراض مى کند و مى فرماید: با اینکه هر دو خلقت مثل هم است، باز هم درباره خلقت جدید در شکند. و سپس اشاره مى کند به خلقت نخستین انسان، و اینکه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند، و رقبایى بر او گمارده تا با دقیقترین وجه مراقبتش کنند، آن گاه سکرات مرگ او را مى گیرد، و بعد از آن یا داخل بهشت مى شوند و یا داخل آتش. بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته که آیات خدا و معاد را تکذیب کردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند، با اینکه از شما مردم نیرومندتر بودند، اشاره نموده، مى فرماید: همان خدایى که آنان را آن طور کیفر داد قادر است شما را نیز کیفر کند.
آیه می گوید: مگر ما در آفرینش نخستین خسته و عاجزشدیم؟ مگر در آفرینش نخستین از عدم عاجز ماندیم تا نتوانیم بار دیگر انسان را از گور برانگیزیم؟ هرگز چنین نیست: و در آیه به بیان حقیقتى مى پردازد که شبهه آنان را درباره بعث از میان مى برد. و آن این که قادر بودن بر آفرینش نخستین از عدم و نیستى، به قدرتى بیش از آن نیاز دارد که اجزاء پراکنده بشر را جمع کنیم و بار دیگر در آن روح بدمیم. و این برهانى عقلى بر بازگشت براى رسیدگى به حساب است، هرچند هر دو کار براى خدا با یکدیگر برابر است، و هیچ رنج و تعبى از این بابت به او نمى رسد. و قرآن از این اندیشه در جاى دیگرى از قرآن به صیغه دیگرى چنین سخن گفته است: «أولم یر الإنسان أنا خلقناه من نطفة فإذا هو خصیم مبین* و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحی العظام و هی رمیم* قل یحییها الذی أنشأها أول مرة و هو بکل خلق علیم* الذی جعل لکم من الشجر الأخضر نارا فإذا أنتم منه توقدون* أ و لیس الذی خلق السماوات و الأرض بقادر على أن یخلق مثلهم بلى و هو الخلاق العلیم؛ مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه ‏اى آفريده‏ ايم پس به ناگاه وى ستيزه‏ جويى آشكار شده است. و براى ما مثلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت چه كسى اين استخوانها را كه چنين پوسيده است زندگى مى ‏بخشد. بگو همان كسى كه نخستين ‏بار آن را پديد آورد و اوست كه به هر [گونه] آفرينشى داناست. همو كه برايتان در درخت ‏سبزفام اخگر نهاد كه از آن [چون نيازتان افتد] آتش مى ‏افروزيد. آيا كسى كه آسمانها و زمين را آفريده توانا نيست كه [باز] مانند آنها را بيافريند آرى اوست آفريننده دانا.» (یس/ 77- 81)
این حقایق بر عقل آدمى پوشیده نیست، ولى جهل بشرى و گمراهى اندیشه ها و هواى نفس همه از چیزهایى است که حجاب دیدن و دریافتن او مى شود، و در این هنگام است که در قدرت خدا بر آفرینش دومى پس از مرگ شک مى کند. سبب آن نادانى ایشان نسبت به چگونگى بعث است، ولى این به معنى محال بودن آن نیست آیا اگر هزار سال پیش از این از آهنى سخن مى گفتند که در هوا پرواز مى کند (که مقصود از آن هواپیماها و موشکها است) آیا آن را قبول مى کرد؟ البته نه، ولى اگر از تفصیل آن با او سخن مى گفتند، شاید مى پذیرفت، مگر چنین نیست؟ و این از طبیعت آدمى است که چیزهایى را که درباره جزئیات آنها اطلاعى ندارد، انکار کند. اما عقل محض و دور از مؤثرها، به مجرد احاطه نداشتن به تفصیلات چیزى منکر آن نمى شود، ولى تا زمانى که نبودن دلایلى را براى آن نمى بیند منکر آن مى ماند. و در این جا دلایلى متکى بر باز گشتن براى رسیدگى به حساب است.
کلمه ی "عى" که مصدر "عیینا" است (به طورى که راغب مى گوید) به معناى ناتوانى و کسالتى است که بعد از انجام کارى و یا سخنرانى عارض مى شود. وقتى مى گوییم: "أعیانى کذا" و یا "عییت بکذا" معناى اولى این است که فلان کار مرا خسته کرد، و دومى این است که من از فلان کار خسته شدم. و مراد از خلق اول، خلقت این نشأه طبیعت با نظامى است که در آن جارى است، و یکى از انواع موجودات آن خلقت همانا انسان است، البته انسان دنیایى. پس وجهى نیست در اینکه ما نیز مانند فخر رازى خلق اول را منحصر در خلقت آسمانها و زمین بدانیم. هم چنان که وجهى نیست که مانند بعضى دیگر از مفسرین آن را منحصر در خلقت انسان بدانیم و بگوییم چون در ذیل آیه آمده که "کفار در اشتباهى از خلقت جدیدند" و خلقت جدید مربوط به انسانها است لذا خلقت اول هم منحصر در انسان است، براى اینکه خلقت جدید شامل آسمان و زمین نیز مى شود، هم چنان که فرموده: «یوم تبدل الأرض غیر الأرض و السماوات و برزوا لله الواحد القهار؛ روزى که زمین و آسمان مبدل به زمینى دیگر و آسمانى دیگر مى شود، و مردم همگى براى خداى واحد قهار آشکار مى شوند.» (ابراهیم/ 48)
خلقت جدید به معناى خلقت نشأه جدید است که منظور از آن، نشأه آخرت است. و تعبیر "الخلق الأول" اشاره به آفرینش نخستین هر انسان یا خصوص حضرت آدم است، و این احتمال که بعضی از مفسیرن داده اند که منظور خلقت اول جهان هستی است تناسبی با بحث ندارد. و استفهام در آیه نیز انکارى است. و معناى آیه این است که: مگر خلقت نخستین، ما را عاجز و ناتوان کرد که نتوانیم براى بار دوم خلق کنیم؟ یعنى: نه، ما از خلق اول عاجز نشدیم، با اینکه خلقت اول آفریدن از هیچ و بدون الگو است، پس چگونه خلقت دوم که اعاده همان خلق است ما را عاجز مى کند. این معنا در صورتى است که کلمه ی "عى" را به معناى عاجز شدن بگیریم، و اگر به معناى تعب و خستگى بگیریم، هم چنان که بعضى آن را ترجیح داده اند، معنا چنین مى شود که: مگر ما از خلقت نخستین خسته شده ایم که دیگر بار نتوانیم خلقتى جدید کنیم؟ که در حقیقت صاحبان این پندار خداى تعالى را با خود قیاس کرده اند، چون انسان و همچنین سایر حیوانات وقتى کارى انجام مى دهد، و زیاد هم انجام مى دهد سرانجام دچار خستگى و کوفتگى بدن مى شود، و همین کوفتگى نمى گذارد به کار خود ادامه دهد، و از سر گیرد، ولى اگر از سر مى گرفت همان کارى را که از او برمى آمد انجام مى داد، لیکن اگر از سر نگرفت چون توانایى نداشت و خسته شده بود، اما چنین نیست که انجام دادن برایش محال باشد، نه، باز هم ممکن است، چون آنچه مى کند با آنچه کرده مثل همند.
این معناى بدى نیست، ولیکن بعضى گفته اند استعمال کلمه "عى" در معناى عجز فصیح تر است. علاوه بر این، سوق دادن حجت از طریق عجز محال بودن عمل و نفى آن را هم مى رساند و مطلوب هم همان است. آیه شریفه مى خواهد محال بودن را نفى کند، به خلاف اینکه حجت را از راه خستگى سوق دهیم، چون تنها دشوارى عمل را مى رساند نه محال بودنش را. و آنهایى که منکر معادند نمى خواهند بگویند این عمل دشوار است، بلکه مى خواهند بگویند محال است، و چنین چیزى ممکن نیست.
"بل هم فی لبس من خلق جدید" (ق/ 15) کلمه ی "لبس" به معناى التباس و اشتباه است، و مراد از خلق جدید، تبدیل نشأه دنیا به نشأه اى دیگر و داراى نظامى دیگر غیر از نظام طبیعى است که در دنیا حاکم است، براى اینکه در نشأه اخرى که همان خلق جدید است دیگر مرگ و فنایى در کار نیست، تمامش زندگى و بقاء است. چیزى که هست اگر انسان اهل سعادت باشد نعمتش خالص، نعمت است و نقمت و عذابى ندارد. و اگر از اهل شقاوت باشد بهره اش یکسره نقمت و عذاب است و نعمتى ندارد، به خلاف نشأه اول، و نظام در خلق اول که درست بر خلاف آن است. چون هم نعمتش آمیخته با ناگواریها است و هم عذابش آمیخته با لذت است، چیزى که هست در اول لذت بیشتر از الم، و در دوم الم بیشتر از لذت است.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 صفحه 515

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 22 صفحه 242

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 23 صفحه 255

محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 13 صفحه 472

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 436

امام محمد غزالی- مخزن العرفان- جلد 13 صفحه 273

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد