درگیری پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ
فارسی 3008 نمایش |در آیاتی از قرآن صحنه اى از درگیری پیشوایان و پیروان گمراه جهنمی که به هنگام مرگ و بازپرسى فرشتگان قبض ارواح رخ مى دهد ترسیم شده است. هنگامى که فرستادگان و فرشتگان خداوند براى ستاندن جانشان به سویشان می آیند و از آنها می پرسند: بت ها و معبودهایى که به جاى خدا مى پرستیدید، کجایند؟ تا شما را از سختى هاى مرگ و پس از آن نجات دهند،دوزخیان مى گویند: از دست ما رفتند و از دید ما گم شدند و بر ضد خود گواهى دهند که کافر بوده اند.
این درگیریها و مجادله ها به اینجا ختم نمی شود بلکه به صحنه قیامت و حتی داخل دوزخ هم کشیده می شود. در اینجا صحنه برخورد گروههاى اغوا کننده و اغوا شونده را در قیامت را شرح مى دهیم: «قال ادخلوا فی أمم قد خلت من قبلکم من الجن و الإنس فی النار؛ در روز رستاخیز خداوند به آنها مى گوید در صف گروههاى مشابه خود از جن و انس که پیش از شما بودند، قرار گیرید و در آتش داخل شوید.» هنگامى که همگى در آتش داخل شدند برخوردشان با هم مسلکهایشان شروع مى شود، برخوردى عجیب و عبرت انگیز، «کلما دخلت أمة لعنت أختها؛ هر دسته اى که وارد دوزخ مى شوند به دیگرى لعن و نفرین مى کند.» و او را مسؤول بدبختى خویش مى داند. (اعراف/ 38)
اما مطلب به همین جا پایان نمى پذیرد، هنگامى که همگى با ذلت و خوارى در محیط شرربار دوزخ قرار مى گیرند، شکایات آنها به پیشگاه پروردگار از یکدیگر شروع مى شود؛ «حتى إذا ادارکوا فیها جمیعا؛ تا وقتى كه همگى در آن به هم پيوندند.» (اعراف/ 38) آنگاه که کفار و بیگانگان در دوزخ جا گرفته و در آن صحنه پهناور آتشین استقرار یافتند عداوت و دشمنى آنان با یکدیگر آغاز می شود. نخست فریب خوردگان زبان به شکایت مى گشایند: «قالت أخراهم لأولاهم؛ پيروانشان در باره پيشوايانشان مى گويند.» (اعراف/ 38) "اولى" و "اخرى" یا به حسب رتبه است، و منظور از "اولى" رؤساى ضلالت و ائمه کفر است که پیروان خود را در گمراهى کمک مى کنند، و یا به حسب زمان و مراد اسلاف و پیشینیان است که براى آیندگان خود فتح باب ضلالت کرده و راه کج را براى آنان هموار مى سازند.
فخر رازی در مقاتل گفته است: «یعنى دسته اى که بعد رفته است به آنکه جلو رفته می گوید.» در مجمع البیان از ابومسلم نقل کرده است یعنى آن رؤسا و پیشواها که جلو بودند نفرین می شوند به وسیله پیروها و اتباع که در مرتبه آخر بودند. و چون راه نجاتى براى خود نمى بینند عرضه مى دارند: «ربنا هؤلاء أضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار؛ پروردگارا این اغواگران بودند که ما را گمراه ساختند، خدایا عذاب و کیفر آنها را مضاعف کن.» (اعراف/ 38) پس از خصومت با یکدیگر درباره آنها نفرین کنند که بار پروردگارا این گروه پیشوا و رهبر ما بودند و ما را به مرام خود دعوت نموده و به ضلالت افکندند و زیاده بر ما استحقاق عقوبت دارند، براى آرامش دل ما و انتقام از آنان بر عقوبت آنان بیفزا. ابن عباس گفته است: «"هؤلاء أضلونا"، یعنى بت پرستى را براى ما شروع کردند.» بعضى گفته اند: یعنى ما را به بد دعوت کردند و از راه راست جلوگیر شدند، و از امام صادق (ع) روایت شده است: «مقصود پیشواهاى ناحق و حکومتهاى ظالم است.» امام فخر: «ممکن است چون آنهاى آخر به عده ى اول احترام می گذاشته اند، و آنها را پیشقدم و به راه حق می دانسته اند و تقلیدشان می کرده اند، از این جهت می گویند آنها ما را گمراه کردند که از ما جلو بودند و به ناحق رفتند، و ما هم از حسن ظن و ایمان به آنها تقلید کردیم و گمراه شدیم.»
شک نیست که این درخواست کاملا منطقى و به جا است و حتى بدون درخواست، اغواگران چنین کیفرى را دارند، زیرا آنها بار مسئولیت انحراف فریب خوردگان را نیز بر دوش مى کشند، بدون اینکه از مسئولیت خود آنها کاسته شود، آنگاه خطاب تهدید آمیز شرف صدور مى یابد که هر یک از دو گروه زیاده استحقاق عقوبت دارند، و بر عقوبت هر یک خواهیم افزود، ولى عجیب این است که در پاسخ «قال لکل ضعف؛ به آنها گفته مى شود، مجازات هر دو دسته از شما مضاعف است.» (اعراف/ 38)
کلمه ی "ضعف" (به کسر ضاد و سکون عین) تکرار کننده هر چیزى را گویند، مانند عدد دو که تکرار کننده عدد یک است و عدد چهار که تکرار کننده عدد دو است، و گاهى آن را تنها به یک چیز سنجیده، مثلا مى گویند عدد دو ضعف عدد یک و عدد چهار دو ضعف آن است. و گاهى هم آن را به معناى چیزى مى دانند که به انضمام چیز دیگرى باعث تکرار شود، مانند واحد که به انضمام واحدى دیگر عدد یک را تکرار مى کنند، و به این اعتبار عدد یک را "ضعف" و عدد دو را "ضعفان" مى خوانند، و همچنین عدد دو را که زوج است "زوجین" مى گویند.
در قرآن کریم هم این دو اعتبار به کار رفته، در آیه مورد بحث عذاب دو چندان را "ضعف"، و در آیه "ضعفین من العذاب" آن را "ضعفین" خوانده. ابن مسعود گوید: «اینکه مى گویند: عذابشان را دو چندان کن، یعنى مارها و افعى ها و کژدمان را به جان آنها بینداز.» برخى گفته اند مقصود این است که آنها مستوجب دو عذابند: عذاب کفر و عذاب گمراه کردن دیگران. و اما دو برابر بودن عذاب براى اینکه اضافه بر گمراهى آنها، هر کدام از آنها یک انحراف و عصیان دیگرى هم دارند، و آن عبارت است از متبوع شدن و تابع بودن، بدون تحقیق و بر خلاف وظیفه عقلى و شرعى. پس کلمه "لکل" شامل هر دو گروه از امم متقدمین و از متأخرین خواهد بود.
افزایش عقوبت پیشوایان در اثر آن است که در ضلالت و طریقه باطل سبقت نموده، و پیشقدم بودند، و دیگران را نیز به پیروى از مرام کفر خود دعوت مى نمودند، و راه و روش باطل را بنا گذارده اند، و افزایش عقوبت درباره پیروان در اثر آن است که به زنگ خطر و حکم خرد گوش فرا نداده، و به دعوت اسلام و مکتب قرآن که اقطار جهان را فرا گرفته توجه ننموده، و بر خلاف وجدان طریقه ضلالت را پیش گرفته، و در آن باره نیز هرگز تجدید نظر ننمودند. آرى همینطوری که سران گروههاى منحرف از لحاظ اضلال آنها مسئولند، پیروان آنها نیز به خاطر ترویج عملى و تقویت راههاى ضلال و فساد معاقب خواهند بود. و گاهى عقاب و مجازات تابعین شدیدتر مى شود از مجازات سران قوم، و این معنى بسیار باید مورد توجه باشد، و نباید از هر کسى تبعیت و یا ترویج و یا تقویت کرد، مگر پس از تحقیق و بررسى صد در صد و احاطه علمى به خصوصیات افکار و اعتقادات ظاهرى و باطنى شخص مورد نظر. و حتى قدس و تقوى و عبادت و زهد ظاهرى در این مورد کافى نیست، و گاهى این معانى موجب اشتباه براى طرفین مى شود.
پس تضعیف عذاب بالاستحقاق است به چند وجه:
1- چون هر یک از فریقین دو قسم معاصى کردند. اما نسبت به تبعه یکى اختیار ضلالت و کفر به غیر، و دیگر تقلید و متابعت رؤساى خود به غیر دلیل، پس به ثبوت دو گناه این تبعه مستحق عذاب مضاعفند اما نسبت به متبوعین: جهت ضلالت خود و اضلال غیر نیز ضعف عذاب را دارا شدند.
2- چون تشریک الهى و تکذیب کتب سماوى و انبیاء و اوصیاء، اعظم معاصى است که فوق آن متصور نیست، لذا مستحق عذاب عظیم بالاضعاف مضاعف شدند.
3- چون به شرک و کفر مردند، مستحق عذاب ابدى شدند، و آنان را عذاب جهنمى در تضاعف است.
درک مسائل برای آنها غیر ممکن است
آتش حسرت روانى و شعله هاى آتشین که در کفر و عناد با ساحت کبریائى نهفته بوده زیاده بر تصور است زیرا کرات آسمان و زمین توانائى و تحمل آن را ندارند و چنانچه لحظه اى غضب پروردگار به آنها رو آورد همه را نابود خواهد نمود چگونه بیگانگان با سیرت تیره براى همیشه در غضب کبریائى غوطه ور خواهند بود و نیز نظر به این که عالم قیامت محصول همه عوالم است و همه موجودات آن به حد رشد می رسند از جمله کفار و بیگانگان در اثر شهود قبح کفر و خطر سیرت عناد خود را در آن نشئه به طور کامل درک خواهند نمود و در روان خود ظلمت و بعدى از رحمت پروردگار مى یابند که هرگز پرتوى از رحمت و فضل آنان را فرا نخواهند گرفت و ظلمت ذاتى آنان هرگز تخفیف پذیر نباشد و در اثر اجراى عقوبت و سوز گداز عناد و خشم آنان به ساحت کبریائى پیوسته رو به افزایش است در این زمینه تفاوت عقوبت یکدیگر را درک نخواهند نمود: «و لکن لا تعلمون؛ ولى نمى دانید چرا؟!» جمله ی "لا تعلمون"، به این جهت اشاره مى فرماید زیرا زهد و تقدس ظاهرى که توأم با علم و معرفت نباشد متبوع و تابع را از درک حق محروم کرده، و موجب فریب و انحراف و گمراهى فکرى و عملى خواهد شد.
با دقت روشن مى شود که چرا گروه پیروان نیز مجازات مضاعف دارند، زیرا هیچگاه پیشوایان ظلم و ستم و سرکردگان انحراف و گمراهى به تنهایى نمى توانند برنامه هاى خود را پیاده کنند و این پیروان سرسخت و لجوج هستند که به آنها در رسیدن به این هدف قدرت و توان مى بخشند و به اصطلاح تنور آنها را داغ کرده و پاى پرچمشان سینه مى زنند، بنابراین، این دسته نیز باید کیفر مضاعف داشته باشد، کیفرى به خاطر گمراهى خود و کیفرى به خاطر حمایت از ظالم و ستمگر و پیشوایان گمراه.
به همین دلیل در حدیث معروفى که از امام کاظم (ع) درباره یکى از دوستانش به نام "صفوان" نقل شده مى خوانیم که به هنگام نهى او از همکارى با دستگاه هارون الرشید ستمگر فرمود: «اگر مردم دستگاه آنها را گرم نکنند و به حمایتشان نشتابند چگونه مى توانند حق پیشوایان عادل را غصب کنند.» و باز از این جهت که هر کس هر گناهى مرتکب شود تقصیر را گردن دیگرى می گذارد چنانچه اهل عذاب شیطان را ملامت می کنند و او می گوید: «فلا تلومونی و لوموا أنفسکم؛ مرا ملامت نكنيد و خود را ملامت كنيد.» (ابراهیم/ 22) و همچنین ضعفاء گردن اکابر بار می کنند: «فقال الضعفاء للذین استکبروا إنا کنا لکم تبعا؛ پس ناتوانان به گردنكشان مى گويند ما پيروان شما بوديم.» (ابراهیم/ 21) و غیر اینها و نمی دانند که تمام عیب با خود آنها است که به تمام میل اطاعت شیطان و متابعت اکابر و موافقت با پیشینیان کردند.
در جمله "قالت أخراهم لأولاهم ربنا هؤلاء أضلونا... " (اعراف/ 38) یک نوع التفات لطیفى به کار رفته، و آن اینکه در حین مخاطبه و مشاجره با یکدیگر، خداى تعالى را مخاطب قرار داده و به یکدیگر نفرین کردند، و این التفات هم کار اشاره به ملزوم و افاده ملازمه را کرده و هم باعث ایجاز که نکته ادبى دیگرى است گردیده و در نتیجه از نقل دو محاوره و گفتگو، به نقل یکى اکتفاء شده است، چون تقدیر کلام این است که طبقه بعدى نخست به قبلى ها گفتند شما از ما ظالم ترید، براى اینکه هم خودتان گمراه بودید و هم ما را گمراه کردید، لذا امیدواریم خداوند عذاب آتش شما را دو برابر کند. آن گاه رو به درگاه خدا آورده و عرض کردند: «پروردگارا اینان ما را گمراه ساختند، پس عذابشان را دو چندان کن. خداوند هم در جوابشان فرمود: عذاب هر دوى شما دو چندان است ولیکن نمى فهمید. آن گاه طبقه قبلى در جوابشان گفتند: شما از جهت خفیف بودن عذاب فضیلتى بر ما ندارید.»
بنابراین، معناى آیه چنین مى شود: "حتى إذا ادارکوا" تا آنکه طبقه قبلى و بعدى با هم جمع شدند "فیها" در دوزخ و مشاجره را به راه انداختند "قالت أخراهم" و گفتند طبقه بعدى که یا به حسب مرتبه و یا به حسب زمان تابع طبقه قبلى بودند "لاولیهم" به طبقه قبلیشان (یعنى نیاکان و پدرانى که قبل از آنان مى زیسته و طریق ضلالت را براى آنان هموار کرده بودند، و یا رؤسا و پیشوایان خود) شما ما را گمراه کردید پس خداوند عذابتان را از عذاب ما شدیدتر کند، آن گاه به درگاه خدا روى آورده و گفتند: «ربنا هؤلاء أضلونا فآتهم عذابا ضعفا من النار؛ خدایا عذاب ایشان را دو برابر عذاب ما کن، چون هم خود گمراه بودند و هم باعث گمراهى ما شدند.»
"قال" خداى تعالى فرمود: "لکل" عذاب براى اولى و آخرى هر دو "ضعف" است اما براى اولى، به جهت این که هم خودشان گمراه بودند و هم دیگران را در گمراهى اعانت کردند، و اما براى شما، از این جهت که هم خودتان گمراه بودید و هم در این گمراهى به گمراه کردن آنان کمک کردید و حرفهایشان را پذیرفته و دعوتشان را اجابت کردید، و با پیوستن به آنان باعث سیاهى لشکرشان شدید، "و لکن لا تعلمون" نمى فهمید و نمى توانید بفهمید، چون فهمیدن مقدار عذاب فرع علم و ادراک است، و عذاب خود شما، شما را چنان احاطه کرده که نمى توانید نسبت به مقدار عذاب آنان علم پیدا کنید، تنها از دور مى بینید که آنان نیز در آتشند، و لذا خیال مى کنید که عذاب آنان مثل عذاب شما است، آنان نیز همین خیال را مى کنند و حال آنکه چنین نیست، هم عذاب آنان ضعف است، و هم عذاب شما.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 8 صفحه 142 و 169
ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 9 صفحه 102
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 6 صفحه 164
عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد 5 صفحه 317
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 6 صفحه 321
شیخ حر عاملی- تفسیر عاملی- جلد 4 صفحه 152
میرزاحسن مصطفوی- تفسیر روشن- جلد 8 صفحه 343
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 4 صفحه 64
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 3 صفحه 272
يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد 4 صفحه 65
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها