شبهات جاودانگی دوزخ (نتیجه اعمال افرد بی ایمان)
فارسی 3151 نمایش |خاکسترى بر سینه تند باد!
بسیاری بوده اند که کارهاى نیک و پسندیده اى مانند احسان و صله رحم انجام داده اند و یا خدمات بزرگی به مردم از آنها سر زده در حالی که آنها کافر بوده اند. این ها نقش بزرگی در سعادت و پیشرفت جامعه و مردم داشته اند، چرا باید آنها به خاطر عقائد غیر دینی خود در عذاب دوزخ جاودان باشند!؟
کارهاى نیک و پسندیده اى مانند احسان و صله رحم و خدمت به مردم که گاهى از کافران سر مى زند، تنها ارزش مادى دارد و اگر پاداشى داشته باشد فقط در این دنیا به آنان مى رسد و آن کارها را با هر انگیزه اى انجام داده باشند به آن مى رسند مثل شهرت و مال دنیا و اشباع حس انسان دوستى و مانند آنها، ولى در آخرت پاداشى براى آنان نیست و کارهاى آنان ارزش معنوى ندارد و این با عدالت خدا منافات ندارد و خدا مطابق با نیت خود آنان پاداش مى دهد و چون آنان انگیزه الهى و اخروى ندارند، نباید انتظار آن را داشت که در آخرت نیز پاداشى داشته باشند.
این حقیقت در این آیه شریفه در قالب یک مثل بیان شده تا فهم آن آسان باشد: «مثل الذین کفروا بربهم أعمالهم کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف لا یقدرون مما کسبوا على شى ء ذالک هو الضلال البعید؛ وصف حال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند [این گونه است] اعمالشان مانند خاکسترى است که در یک روز توفانى، تند بادى بر آن بوزد [و آن را به صورتى که هرگز نتوان جمع کرد، پراکنده کند] آنان نمى توانند از اعمال خیرى که انجام داده اند، چیزى [براى ارائه به بازار قیامت جهت کسب ثواب و پاداش] به دست آورند این است آن گمراهى دور.» (ابراهیم/ 18) در این آیه مثل بسیار رسایى براى اعمال افراد بى ایمان بیان شده که بحث آیات گذشته را در زمینه عاقبت کار کفار تکمیل مى کند. همانگونه که خاکستر در برابر تند باد، آن هم در یک روز طوفانى آن چنان پراکنده مى شود که هیچ کس قادر بر جمع آن نیست، همین گونه منکران حق توانایى ندارند که چیزى از اعمالى را که انجام داده اند به دست آورند، و همگى بر باد مى رود و دستهایشان خالى می ماند.
چرا اعمال آنها تشبیه به خاکستر در برابر باد شده؟
1- تشبیه اعمال آنها به خاکستر با توجه به اینکه مانند خاک و غبار موجود مفیدى نیست، بلکه باقیمانده یک مشت آتش است نشان مى دهد که اعمال آنها ممکن است ظاهرى داشته باشد اما فقط همان ظاهر است و محتوایى ندارد، در یک ظرف کوچک خاک ممکن است گل زیبایى بروید اما در میان خروارها خاکستر حتى علف هرزه اى نخواهد روئید!
2- تشبیه اعمال کفار به خاکستر با توجه به اینکه در میان ذرات خاکستر هیچ نوع چسبندگى و پیوند وجود ندارد و حتى با کمک آب نیز نمى توان آنها را به هم پیوند داد و هر ذره اى به سرعت دیگرى را رها مى سازد گویى اشاره به این واقعیت است که آنها بر خلاف مؤمنان که اعمالشان منسجم و به هم پیوسته و هر عملى عمل دیگر را تکمیل مى کند و روح توحید و وحدت نه تنها در میان مؤمنان که در میان اعمال یک فرد با ایمان نیز وجود دارد، اثرى از این انسجام و توحید عمل در کار افراد بى ایمان نیست.
3- با اینکه قرار گرفتن خاکستر در برابر تندباد، سبب پراکندگى آن مى شود، اما آن را با جمله «فی یوم عاصف؛ در یک روز طوفانى» تاکید مى کند، زیرا اگر تندباد محدود و موقت باشد ممکن است خاکسترى را از نقطه اى بلند کرده و در منطقه اى نه چندان دور بریزد، اما اگر روز، روز طوفانى باشد که از صبح تا به شام بادها از هر سو مى وزند، بدیهى است چنین خاکسترى آن چنان پراکنده مى شود که هر ذره اى از ذراتش در نقطه دور دستى خواهد افتاد به طورى که با هیچ قدرتى نمى توان آن را جمع کرد.
4- اگر طوفان به توده اى از کاه یا برگهاى درختان بوزد و آنها را در نقاط دور دست پراکنده سازد، باز قابل تشخیص مى باشد ولى ذرات خاکستر آن قدر ریز و کوچکند که اگر پراکنده شدند آن چنان از نظر محو مى شوند که گویى به کلى نابود گشته اند.
5- با اینکه باد و حتى تند باد آثار سازنده اى در نظام آفرینش و طبیعت دارد و قطع نظر از آثار تخریبى که جنبه استثنایى آن مى باشد، مبداء اثرات زیر است:
الف: بذر گیاهان را در همه جا مى گستراند و همچون یک باغبان و کشاورز در سراسر کره زمین بذرافشانى مى کند.
ب: درختان را تلقیح و گرده هاى نر را بر قسمتهاى ماده گیاه مى پاشد.
ج: ابرها را از صفحه اقیانوسها حرکت داده و به سرزمینهاى خشک مى کشاند.
د: کوه هاى بلند را تدریجا سائیده و به خاکهاى نرم و بارور مبدل مى سازد.
ه: هواى مناطق قطبى را به منطقه استواء و هواى استوایى را به مناطق سرد منتقل مى سازد و نقش تعیین کننده اى در تعدیل حرارت در کره زمین دارد.
و: آب دریاها را متلاطم و مواج مى سازد و زیر و رو مى کند و از این طریق به آنها هوا مى دهد که اگر راکد شوند مى گندند و به همین دلیل درختان و گیاهان و همه موجودات زنده از وزش باد بهره مى گیرند چرا که لایقند و شایسته اند و هر کدام به مقدار لیاقت خود از آن استفاده مى کنند.
ولى "خاکستر" این خاکستر سبک وزن، این خاکستر بى محتوا و تیره رو این خاکسترى که هیچ موجود زنده اى در آن لانه نمى کند، سبز نمى شود بارور نمى گردد، این خاکسترى که ذراتش به کلى از هم گسسته است هنگامى که در برابر نسیم و باد قرار گرفت به سرعت متلاشى و پخش مى شود که همان ظاهر بى خاصیت آن نیز از نظرها محو مى گردد.
چرا اعمال آنها بى محتوا است؟
باید دید چرا اعمال افراد بى ایمان چنین بى ارزش و ناپایدار است؟ چرا آنها نمى توانند از نتایج اعمال خود بهره گیرند؟ پاسخ این سؤال، اگر با جهان بینى توحیدى و معیارهاى آن بررسى کنیم، کاملا روشن است، چرا که آن چیزى که به عمل، شکل و محتوا مى دهد، نیت و انگیزه و هدف و برنامه آن است. اگر برنامه و انگیزه و هدف، سالم و ارزنده و قابل ملاحظه باشد خود عمل نیز چنین خواهد بود، ولى اگر برترین اعمال را با انگیزه اى پست، برنامه اى نادرست، و هدفى بى ارزش انجام دهیم، آن عمل به کلى مسخ و بى محتوا مى شود و چون خاکسترى خواهد بود بر سینه تندباد!
بد نیست با یک مثال زنده این بحث را روشن کنیم، الان برنامه هایى تحت عنوان حقوق بشر در جهان غرب و از طرف قدرتهاى بزرگ، پیشنهاد و دنبال مى شود، همین برنامه از ناحیه پیامبران نیز دنبال شده، اما محصول و محتوا و ثمره این دو از زمین تا آسمان متفاوت است. قدرتهاى جهانخوار وقتى دم از حقوق بشر مى زنند مسلما انگیزه انسانى و معنوى و اخلاقى ندارند، هدفشان ساختن پوششى است براى جنایات بیشتر و استعمار فزونتر، و انگیزه و برنامه، درست براى همین مقصد تنظیم شده است، لذا اگر فى المثل پاى چند نفر از جاسوسانشان به زنجیر بیفتد، فریاد دفاعشان از حقوق بشر همه دنیا را پر مى کند، اما آن روز که خودشان در ویتنام دستهاشان به خون میلیونها نفر آلوده بود، و یا در کشورهاى اسلامى ما آن همه فجایع را به بار آوردند، حقوق بشر به دست فراموشى سپرده شد، بلکه حقوق بشر همکارى با هیاتهاى حاکم زورگو و دست نشانده بود! اما یک پیامبر راستین و یا وصى پیامبرى همچون على (ع) حقوق بشر را براى آزادى واقعى انسانها مى خواهد، براى شکستن غل و زنجیرهاى اسارت دنبال مى کند، و هر گاه ظلم و ستم به انسان بى دفاعى شود، فریاد مى زند، مى جوشد مى خروشد و سپس دست به کار مى شود. و به این ترتیب اولى خاکسترى است بر سینه تندباد، و دومى زمین پر برکتى است براى پرورش انواع گیاهان و درختان برومند و گلها و میوه ها.
از اینجا مطلبى را که مفسران محل بحث قرار داده اند نیز روشن مى شود، و آن اینکه منظور از اعمال در آیه فوق کدام اعمال است؟ باید گفت همه اعمال، حتى اعمال ظاهرا خوب آنها که در باطن رنگ شرک و بت پرستى داشت.
مساله احباط
به طورى که در سوره بقره ذیل آیه 217 بیان شده در مساله ی "حبط اعمال" یعنى از میان رفتن اعمال خوب به خاطر اعمال بد، و یا به خاطر کفر و بى ایمانى، در میان دانشمندان اسلامى گفتگو بسیار است، اما حق این است که عدم ایمان و اصرار و لجاجت در کفر و نیز بعضى از اعمال همانند حسد و غیبت و قتل نفس، آن چنان تاثیر سوء دارند که اعمال نیک و حسنات را بر باد مى دهند. آیه فوق نیز دلیل دیگرى بر امکان حبط اعمال است.
آیا مخترعان و مکتشفان پاداش الهى دارند؟
با توجه به بحثهاى بالا سؤال مهمى مطرح مى شود و آن اینکه با مطالعه تاریخ علوم و اختراعات و اکتشافات مى بینیم که جمعى از دانشمندان بشر، سالیان دراز زحمات طاقت فرسایى کشیده اند، و انواع محرومیتها را تحمل کرده تا بتوانند اختراع و اکتشافى کنند که بارى از دوش همنوعانشان بردارند.
فى المثل "ادیسون" مخترع برق چه زحمات جانکاهى براى این اختراع پربارش متحمل شد و شاید جان خود را در این راه نیز از دست داد، اما دنیایى را روشن ساخت، کارخانه ها را به حرکت درآورد، و از برکت اختراعش، چاههاى عمیق درختان سرسبز، مزارع آباد به وجود آمد، و خلاصه چهره دنیا دگرگون شد.
چگونه مى توان باور کرد او یا اشخاص دیگرى همچون "پاستور" که با کشف میکروب، میلیونها انسان را از خطر مرگ رهایى بخشید و دهها مانند او همه به قعر جهنم فرستاده شوند، به حکم اینکه فرضا ایمان نداشتند، ولى افرادى که در عمرشان هیچ کار چشمگیرى در راه خدمت به انسانها انجام نداده اند جایشان در دل بهشت باشد؟
پاسخ: از نظر جهان بینى اسلام مطالعه نفس عمل به تنهایى کافى نیست، بلکه عمل به ضمیمه، محرک و انگیزه آن ارزش دارد، بسیار دیده شده کسانى بیمارستان یا مدرسه یا بناى خیر دیگرى مى سازند و تظاهر به این هم دارند که هدفشان صد در صد خدمت انسانى است به جامعه اى که به آن مدیونند، در حالى که زیر این پوشش مطلب دیگرى نهفته شده است و آن حفظ مقام و یا مال و ثروت یا جلب توجه عوام، و تحکیم منافع مادى خود، و یا حتى دست زدن به خیانتهایى دور از چشم دیگران است!. ولى به عکس ممکن است کسى کار کوچکى انجام دهد، با اخلاص تمام و انگیزه اى صد در صد انسانى و روحانى. اکنون باید پرونده این مردان بزرگ را، هم از نظر عمل، هم از نظر انگیزه و محرک، مورد بررسى قرار داد، و مسلما از چند صورت خارج نیست:
الف: گاهى هدف اصلى از اختراع صرفا یک عمل تخریبى است (همانند کشف انرژى اتمى که نخستین بار به منظور ساختن بمبهاى اتمى صورت گرفت) سپس در کنار آن منافعى براى نوع انسان نیز به وجود آمده که هدف واقعى مخترع یا مکتشف نبوده و یا در درجه دوم قرار داشته است، تکلیف این دسته از مخترعان کاملا روشن است.
ب: گاهى مخترع یا مکتشف، هدفش بهره گیرى مادى و یا اسم و آوازه و شهرت است و در حقیقت، حکم تاجرى دارد که براى در آمد بیشتر تاسیسات عام المنفعه اى به وجود مى آورد و براى گروهى ایجاد کار و براى مملکتى محصولاتى به ارمغان مى آورد، بى آنکه هیچ هدفى جز تحصیل در آمد داشته باشد، و اگر کار دیگرى در آمد بیشترى داشت به سراغ آن مى رفت.
البته چنین تجارت یا تولیدى اگر طبق موازین مشروع انجام گیرد، کار خلاف و حرامى نیست، ولى عمل فوق العاده مقدسى هم محسوب نمى شود. و از اینگونه مخترعان و مکتشفان در طول تاریخ کم نبودند و نشانه این طرز تفکر همان است که اگر ببینند آن در آمد یا بیشتر از آن از طرقى که مضر به حال جامعه است تامین مى شود (مثلا در صنعت داروسازى بیست درصد سود مى برند و در هروئین سازى 50 درصد) این دسته خاص دومى را ترجیح مى دهند. تکلیف این گروه نیز روشن است آنها هیچگونه طلبى نه از خدا دارند و نه از همنوعان خویش و پاداش آنها همان سود و شهرتى بوده که مى خواسته اند و به آن رسیده اند.
ج: گروه سومى هستند که مسلما انگیزه هاى انسانى دارند و یا اگر معتقد به خدا باشند انگیزه هاى الهى، و گاهى سالیان دراز از عمر خود را در گوشه لابراتوارها با نهایت فلاکت و محرومیت به سر مى برند به امید اینکه خدمتى به نوع خود کنند، و ارمغانى به جهان انسانیت تقدیم دارند، زنجیرى از پاى دردمندى بگشایند و گرد و غبارى از چهره رنجدیده اى بیفشانند.
اینگونه افراد اگر ایمان داشته باشند و محرک الهى، که بحثى در آنها نیست، و اگر نداشته باشند اما محرکشان انسانى و مردمى باشد بدون شک پاداش مناسبى از خداوند دریافت خواهند داشت، این پاداش ممکن است در دنیا باشد، و ممکن است در جهان دیگر باشد، مسلما خداوند عالم عادل آنها را محروم نمى کند، اما چگونه و چطور؟ جزئیاتش بر ما روشن نیست، همین اندازه مى توان گفت "خداوند اجر چنین نیکوکارانى را ضایع نمى کند" (البته اگر آنها در رابطه با عدم پذیرش ایمان مصداق جاهل قاصر باشند مساله بسیار روشنتر است).
دلیل بر این مساله علاوه بر حکم عقل، اشاراتى است که در آیات و یا روایات آمده است.
ما هیچ دلیلى نداریم که جمله ی «فإن الله لا یضیع أجر المحسنین؛ خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند.» (یوسف/ 90) و سوره های دیگر، شامل این گونه اشخاص نشود، زیرا محسنین در قرآن فقط به مؤمنان اطلاق نشده است، لذا مى بینیم برادران یوسف هنگامى که نزد او آمدند بى آنکه او را بشناسند و در حالى که او را عزیز مصر مى پنداشتند به او گفتند «إنا نراک من المحسنین؛ ما تو را از نیکوکاران مى دانیم.» (یوسف/ 36)
از این گذشته آیه «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ هر کس به اندازه سنگینى ذره اى کار نیک کند آن را مى بیند و هر کس به مقدار ذره اى کار بد کند آن را خواهد دید.» (زلزله/ 7- 8) به وضوح شامل اینگونه اشخاص مى شود.
در حدیثى از على بن یقطین از امام کاظم (ع) مى خوانیم: «در بنى اسرائیل مرد با ایمانى بود که همسایه کافرى داشت، مرد بى ایمان نسبت به همسایه با ایمان خود نیک رفتارى مى کرد، وقتى که از دنیا رفت خدا براى او خانه اى بنا کرد که مانع از گرماى آتش شود... و به او گفته شد این به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایه مؤمنت مى باشد.»
نیز از پیامبر اکرم (ص) درباره عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود چنین نقل شده: «کم عذابترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام؛ او گرسنگان را سیر مى کرد.» در روایت دیگرى مى خوانیم که پیامبر (ص) به عدى بن حاتم (فرزند حاتم طائى) فرمود: «دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه؛ خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت.»
در حدیث دیگرى از امام صادق (ع) مى خوانیم که گروهى از یمن براى "بحث و جدال" خدمت پیامبر (ص) آمدند و در میان آنها مردى بود که از همه بیشتر سخن مى گفت و خشونت و لجاجت خاصى در برابر پیامبر (ص) مى نمود، پیامبر (ص) آن چنان عصبانى شد که آثارش در چهره مبارکش کاملا آشکار گردید، در این هنگام جبرئیل آمد و پیام الهى را این چنین به پیامبر (ص) ابلاغ کرد: «خداوند مى فرماید این مردى است سخاوتمند.» پیامبر (ص) با شنیدن این سخن خشمش فرو نشست، رو به سوى او کرد و فرمود: «پروردگار به من چنین پیامى داده است و اگر به خاطر آن نبود آن چنان بر تو سخت مى گرفتم که عبرت دیگران گردى.» آن مرد پرسید «آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟» فرمود: «بلى،» عرض کرد: «من شهادت مى دهم که معبودى جز "الله" نیست و تو رسول و فرستاده او هستى و به همان خدایى که تو را مبعوث کرده سوگند که تا کنون هیچکس را از نزد خود محروم برنگردانده ام.»
در اینجا این سؤال پیش مى آید که هم از بعضى آیات و هم از بسیارى از روایات استفاده مى شود که ایمان و یا حتى ولایت شرط قبولى اعمال و یا ورود در بهشت است، بنابراین اگر بهترین اعمال هم از افراد فاقد ایمان سر بزند مقبول درگاه خدا نخواهد بود.
ولى مى توان از این سؤال چنین پاسخ گفت که مساله ی "قبولى اعمال" مطلبى است، و پاداش مناسب داشتن مطلب دیگر، به همین جهت مشهور در میان دانشمندان اسلام این است که مثلا نماز بدون حضور قلب و یا با ارتکاب بعضى از گناهان مانند غیبت، مقبول درگاه خدا نیست، با اینکه مى دانیم چنین نمازى شرعا صحیح است، و اطاعت فرمان خدا است و انجام وظیفه محسوب مى شود و مسلم است که اطاعت فرمان خدا بدون پاداش نخواهد بود.
بنابراین قبول عمل همان مرتبه عالى عمل است و در مورد بحث، ما نیز همین را مى گوئیم، مى گوئیم: اگر خدمات انسانى و مردمى با ایمان همراه باشد، عالیترین محتوا را خواهد داشت، ولى در غیر این صورت به کلى بى محتوا و بى پاداش نخواهد بود، در زمینه ورود در بهشت نیز همین پاسخ را مى گوئیم که پاداش عمل لازم نیست منحصرا ورود در جنت باشد.
منـابـع
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 10 صفحه 309
يعقوب جعفرى- تفسیر کوثر- جلد 5 صفحه 602
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها