پیوند میان کردار بد برخی انسانها و آثار ناگوار آن
فارسی 2877 نمایش |نتیجه اعمال
آنچه از حوادث و رویدادهاى ناگوار مانند مرض و بیمارى و یا ضرر مالى و یا جاه به انسان رو آورد نتیجه اعمال خود انسان است. زیرا حسن تدبیر درباره هر قوم و جامعه اى که پروردگار نعمت آسایش را به آنان ارزانى فرموده تا هنگامى که قابلیت نعمت را دارند از بذل و ادامه نعمت دریغ نخواهد فرمود جز هنگامى که قابلیت نعمت را از خود سلب نمایند به این که کفر و فساد و ناسپاسى در جامعه شیوع بیابد و قابلیت ادامه نعمت را از خود سلب نمایند و هنگام که در اثر کفران نعمت و ستم بر دیگران از خودشان صلاحیت را سلب نماید پروردگار نیز بر حسب نظام تدبیر نعمت را از آنان سلب خواهد فرمود.
خداوند در قرآن مى فرماید که «و ما أصبکم من مصیبة فبما کسبت أیدیکم و یعفوا عن کثیر؛ و هر مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و [خدا] از بسیارى [گناهان] در مى گذرد.» (شورى/ 30) کلمه ی "مصیبت" به معناى هر ناملایمى است که به انسان برسد، گویى از راه دور به قصد آدمى حرکت کرده تا به او رسیده است. و مراد از جمله ی "فبما کسبت أیدیکم" گناهان و زشتى ها است. و معناى جمله ی "و یعفوا عن کثیر" این است که خداوند بسیارى از همان گناهان و زشتى هایتان را مى بخشاید.
وجود پیوند و ارتباط بین گناهان و مصائب دنیوى
خطاب در این آیه اجتماعى و متوجه به جامعه است، و مانند خطابهاى دیگر منحل به خطابهاى جزئى و به فرد فرد اجتماع نیست، و لازمه اش این است که مراد از مصیبت هم مصائب عمومى و همگانى از قبیل قحطى، گرانى، و با، زلزله و امثال آن باشد. پس مراد آیه این شد: مصائب و ناملایماتى که متوجه جامعه شما مى شود، همه به خاطر گناهانى است که مرتکب مى شوید، و خدا از بسیارى از آن گناهان درمى گذرد و شما را به جرم آن نمى گیرد. پس آیه شریفه در معناى این آیات است: «ظهر الفساد فی البر و البحر بما کسبت أیدی الناس لیذیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون؛ اگر فساد در خشکى و دریا پیدا شود، به خاطر گناهانى است که مردم مى کنند، و پیدا شدن آن براى این است که خداوند نمونه اى از آثار شوم اعمالشان را به ایشان بچشاند، شاید برگردند.» (روم/ 41) «و لو أن أهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض و لکن کذبوا؛ و اگر مردم شهرها ایمان مى آوردند و تقوى پیشه مى کردند، ما برکت هایى از آسمان و زمین به رویشان مى گشودیم، اما به جاى ایمان و تقوى تکذیب کردند.» (اعراف/ 96) «إن الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بأنفسهم؛ خدا نعمت هاى هیچ قومى را دگرگون نمى سازد، تا آنکه خودشان وضع خود را دگرگون کنند و رفتار خود را تغییر دهند.» (رعد/ 11) و آیات دیگرى که همه دلالت دارد بر اینکه بین اعمال آدمى و نظام عالم ارتباطى خاص برقرار است.
به طورى که اگر جوامع بشرى عقائد و اعمال خود را بر طبق آنچه که فطرت اقتضاء دارد وفق دهند، خیرات به سویشان سرازیر و درهاى برکات به رویشان باز مى شود، و اگر در این دو مرحله به فساد بگرایند، زمین و آسمان هم تباه مى شود، و زندگیشان را تباه مى کند. این آن حقیقتى است که سنت الهى اقتضاى آن را دارد، مگر آنکه باز هم پاى سنت دیگر به میان آید، همان سنت که گفتیم حاکم بر سنت رزق است، یعنى سنت امتحان و استدراج و املاء که در این صورت وضع صورتى دیگر به خود مى گیرد،(و به جاى چشاندن نمونه اى از آثار سوء اعمالشان، نعمت را به سویشان سرازیر مى کند، تا به طور کلى با فساد خو بگیرند، و سراسر جهان براى نابودیشان یک جهت شده، عوامل و اسبابش براى منقرض ساختن آنان بسیج شوند)، هم چنان که فرموده: «ثم بدلنا مکان السیئة الحسنة حتى عفوا و قالوا قد مس آباءنا الضراء و السراء فأخذناهم بغتة و هم لا یشعرون؛ سپس آن سختى ها را به آسایش و خوشى مبدل کردیم تا به کلى حال خود را فراموش کرده و گفتند آن رنج و محنتها به پدران ما رسید. ما هم به ناگاه آنان را به کیفر اعمالشان عقاب کردیم در حالى که از توجه به آن عقاب غافل بودند.» (اعراف/ 95)
ممکن هم هست خطاب در آیه منحل به خطابهاى جزئى و متوجه به فرد فرد بشر بشود، آن وقت مراد از "مصیبت" ناملایماتى است که متوجه جان و مال و فرزند و عرض تک تک افراد مى شود و ناشى از گناهانى است که هر کس خودش مرتکب شده، و خدا از بسیارى از آن گناهان درمى گذرد. و به هر حال چه خطاب عمومى غیر منحل باشد، و چه عمومى منحل، از سیاق بر مى آید که اولا مؤمن و کافر را یکسان شامل مى شود، و مؤید این معنا آیه بعدى است که به طور مسلم متوجه مؤمن و کافر است. و ثانیا مراد از جمله ی "بما کسبت أیدی الناس" تنها گناهان و زشتى ها است، نه تمامى اعمال چه خوب و چه بد. ثالثا مراد از مصائبى که به انسانها مى رسد آثار سوء دنیایى اعمال است، آثارى که بین آنها و آن اعمال ارتباط و تداعى خاصى است، نه جزاى آخرتى اعمال.
با این بیان اولا جواب یک شبهه در خصوص آیه شریفه، داده مى شود. و ثانیا تفسیرى که بعضى درباره آیه کرده اند رد مى شود. اما شبهه اى که شده این است که بعضى گفته اند: اگر منظور از مصائب عموم مصیبت ها باشد، این عمومیت با مصائبى که انبیاء (ع) با آن مواجه شدند منتفى مى شود، چون انبیاء (ع) معصوم بودند و گناهى نداشتند تا مستوجب آن مصائب گردند، و همچنین اطفال و دیوانگان مکلف به هیچ تکلیفى نیستند تا به خاطر مخالفت با آن تکالیف مستوجب مصائب شوند، پس ناگزیر باید از عمومیت آیه صرفنظر نموده آن را به مصائب انبیاء و اطفال و مجانین تخصیص زد. جواب این شبهه این است: این که در آیه فرموده "فبما کسبت أیدیکم" و مصائب را مستند به گناهان کرده خود دلیل است بر اینکه خطاب در آیه متوجه کسانى است که صدور گناه از آنان ممکن باشد، پس آیه شریفه از اول شامل انبیاء و افراد غیر مکلف نیست، و شامل نشدن آن از باب تخصص است نه تخصیص.
اما تفسیرى که براى آیه کرده این است که: به مقتضاى این آیه باید تمامى گناهان همه مؤمنین آمرزیده شود، براى اینکه گناهانشان یا از آنهایى است که مصائب دنیوى را به بار مى آورد، و عقوبتش را در همین دنیا مى چشند، و یا از آنهایى است که مورد عفو قرار مى گیرد، پس در آخرت هیچ گناهى ندارند. وجه بى پایگى این تفسیر این است که (سیاق آن را در نظر نگرفته اند، و فقط مفاد تحت اللفظى آن را ملاک قرار داده اند و) آیه شریفه در مقام اثبات ارتباط بین مصائب و گناهان است، و تنها مى خواهد بفرماید گناهان آثار سویى هم در دنیا دارند، چیزى که هست بعضى از آن آثار به صاحبش اصابت مى کند، و بعضى بخشوده مى شوند، و به خاطر عواملى از قبیل صله رحم، صدقه، دعاى مؤمنین، توبه و امثال آن (که در اخبار آمده) آثار آنها از صاحبش برمى گردد، و اما درباره آثار سوء آخرتى گناهان، همانطور که گفتیم آیه شریفه ساکت است، و در مقام اثبات یا نفى آن نیست. علاوه بر اینکه گفتیم آیه شریفه نسبت به مؤمن و کافر عام است، و معنا ندارد نسبت به مؤمن مفادى، و نسبت به کافر مفادى دیگر داشته باشد. نسبت به مؤمن بفرماید گناهانش یا به وسیله مصائب و یا به وسیله عفو بخشیده مى شود، و اما از کافر بخشوده نمى شود. و بعد از همه این حرفها وجه اول بهترین وجه است.»
مصائب شما از خود شما است!
این تصور براى بسیارى وجود دارد که گمان مى کنند رابطه اعمال انسان با جزاى الهى همان رابطه قرار دادى است که شبیه آن در مورد قوانین دنیا و پاداش و کیفر آن وجود دارد، در حالى که بارها گفته ایم که این ارتباط به یک نوع ارتباط تکوینى شبیه تر است تا ارتباط تشریعى و قراردادى، و به تعبیر دیگر پاداش کیفرها بیشتر بازتاب طبیعى و تکوینى اعمال انسانها است که دامن آنها را مى گیرد. آیات فوق شاهد گویایى براى این واقعیت است. در این زمینه روایات زیادى در منابع اسلامى وارد شده که به گوشه از آن براى تکمیل این بحث اشاره مى کنیم.
1- در یکى از خطبه هاى نهج البلاغه آمده است: «ما کان قوم قط فى غض نعمة من عیش، فزال عنهم، الا بذنوب اجترحوها، لان الله لیس بظلام للعبید، و لو ان الناس حین تنزل بهم النقم، و تزول عنهم النعم، فزعوا الى ربهم بصدق من نیاتهم، و وله من قلوبهم، لرد علیهم کل شارد، و اصلح لهم کل فاسد؛ هیچ ملتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانى که انجام دادند، زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد، هر گاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمتها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع کنند، و با دلهاى پر اشتیاق و آکنده از مهر خدا از او درخواست جبران نمایند، مسلما آنچه از دستشان رفته به آنها باز مى گرداند و هرگونه مفسده اى را براى آنها اصلاح مى کند.»
2- در "جامع الاخبار" حدیث دیگرى از امیر مؤمنان على (ع) نقل شده است که فرمود: «ان البلاء للظالم ادب، و للمؤمن امتحان، و للانبیاء درجة و للاولیاء کرامة؛ بلاها براى ظالم تادیب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پیامبران درجه، و براى اولیاء کرامت و مقام است.»
3- در حدیث دیگرى در کافى از امام صادق (ع) آمده است که فرمود: «ان العبد اذا کثرت ذنوبه، و لم یکن عنده من العمل ما یکفرها، ابتلاه بالحزن لیکفرها؛ هنگامى که انسان گناهش افزون شود و اعمالى که آن را جبران کند نداشته باشد خداوند او را گرفتار اندوه مى کند تا گناهانش را تلافى کند.»
4- در کتاب کافى اصولا بابى براى این موضوع منعقد شده، و 12 حدیث در همین زمینه در آن آمده است. تازه همه اینها غیر از گناهانى است که خداوند طبق صریح آیه فوق مشمول عفو و رحمتش قرار مى دهد که آن نیز به نوبه خود بسیار است.
رفع یک اشتباه بزرگ
ممکن است کسانى از این حقیقت قرآنى سوء استفاده کنند و هرگونه مصیبتى دامنشان را مى گیرد با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند باید در برابر هر حادثه ناگوارى تسلیم شد، و از این اصل آموزنده و حرکت آفرین قرآنى نتیجه معکوس یعنى نتیجه تخدیرى بگیرند که این بسیار خطرناک است. هیچگاه قرآن نمى گوید در برابر مصائب تسلیم باش، و در رفع مشکلات کوشش مکن، و تن به ظلمها و ستمها و بیماریها بده، بلکه مى گوید: اگر با تمام تلاش و کوششى که انجام دادى باز هم گرفتاریها بر تو چیره شد، بدان گناهى کرده اى که نتیجه و کفاره اش دامانت را گرفته، به اعمال گذشته ات بیندیش، و از گناهانت استغفار کن، و خویشتن را بساز و ضعفها را اصلاح نما. و اگر مى بینیم در بعضى از روایات این آیه بهترین آیه قرآن معرفى شده به خاطر همین آثار تربیتى مهم آن است، و به خاطر سبک کردن بار انسان از سوى دیگر و زنده کردن نور امید و عشق پروردگار در قلب و جان او.
گفتنی است، دعای معروف "یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر" نیز از این آیه اقتباس شده است. در برابر کثیر، قلیل قرار دارد؛ یعنی بسیاری از لغزش ها را می بخشاید و کمی را نبخشوده مجازات می کند و نفرمود "و یعفو عن اکثر" تا به کثیر مجازات کند و این نشانه سبقت رحمت و رأفت الهی است.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 18 صفحه 86
سيد محمدحسين حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 15 صفحه 58
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 20 صفحه 445
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 5 صفحه 72
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها