حضور در بلندای آتش

فارسی 2968 نمایش |

همه افراد اهل ایمان و پیروان مکتب عالى توحید و سایر اهل توحید و همچنین پیروان مکتب ضلالت بر حسب حکم و فرمان حتمى ساحت پروردگار باید وارد و از صحنه نواحى دوزخ گذر کنند پس از آنکه همه مردم از صحنه اى گذر نموده که حرارت و شعله هاى آتشین آن فضا را فرا گرفته فقط آن گروهى از پیروان مکتب عالى قرآن و مکتب توحید که کاملا به وظایف دینى ملتزم بوده با نیروى تقوى و خویشتندارى از زیست و توقف در آن محیط که غضب پروردگار آن را فرا گرفته هر یک را بى درنگ نجات خواهد بخشید نیروى تقوى و ایمان سبب می شود که فضل پروردگار شامل پیروان مکتب عالى توحید و برخى از پیروان مکتب الهى شود و بی درنگ نجات یابند. مى گوید: «و إن منکم إلا واردها؛ همه شما بدون استثنا وارد جهنم مى شوید.» «کان على ربک حتما مقضیا؛ این امرى است حتمى و فرمانى است قطعى از پروردگارتان.» (مریم/ 71) «ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ سپس آنها را که تقوى پیشه کردند از آن نجات مى دهیم، و ظالمان و ستمگران را در حالى که از ضعف و ذلت به زانو در آمده اند در آن رها مى کنیم.» (مریم/ 72)
در تفسیر این دو آیه در میان مفسران گفتگوى دامنه دارى است، بر اساس اینکه منظور از "ورود" در جمله "إن منکم إلا واردها" چیست؟ بعضى از مفسران معتقدند که "ورود" در اینجا به معنى نزدیک شدن و اشراف پیدا کردن است، یعنى همه مردم، خوبان و بدان، بدون استثنا براى حسابرسى یا براى مشاهده سرنوشت نهایى بدکاران، به کنار جهنم مى آیند، سپس خداوند پرهیزگاران را رهایى مى بخشد و ستمگران را در آن رها مى کند. آنها براى این تفسیر به آیه 23 سوره قصص استدلال مى کنند «و لما ورد ماء مدین؛ هنگامى که موسى کنار آب مدین رسید.» که در اینجا نیز ورود به همان معنى است. تفسیر دومى که اکثر مفسران آن را انتخاب کرده اند این است که "ورود" در اینجا به معنى دخول است و به این ترتیب همه انسانها بدون استثناء، نیک و بد، وارد جهنم مى شوند، منتها دوزخ بر نیکان سرد و سالم خواهد بود همانگونه که آتش نمرود بر ابراهیم «یا نار کونی بردا و سلاما على إبراهیم؛ گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى‏ آسيب باش.» (انبیاء/ 69) چرا که آتش با آنها سنخیت ندارد گویى از آنان دور مى شود و فرار مى کند، و هر جا آنها قرار مى گیرند خاموش مى گردد، ولى دوزخیان که تناسب با آتش دوزخ دارند همچون ماده قابل اشتعالى که به آتش برسد فورا شعله ور مى شوند. قطع نظر از اینکه فلسفه این کار چیست که بعدا به خواست خدا شرح خواهیم داد بدون شک ظاهر آیه فوق با تفسیر دوم هماهنگ است، زیرا معنى اصلى ورود، دخول است و غیر آن نیاز به قرینه دارد، علاوه بر این جمله «ثم ننجی الذین اتقوا؛ سپس پرهیزگاران را نجات مى دهیم.» (مریم/ 72) همچون جمله «نذر الظالمین فیها؛ ستمگران را در آن وا مى گذاریم.» همه شاهد براى این معنى است.
به علاوه روایات متعددى در تفسیر آیه رسیده است که این معنى را کاملا تقویت مى کند: از جمله از "جابر بن عبدالله انصارى" چنین نقل شده که شخصى از او درباره این آیه پرسید، جابر با هر دو انگشت به دو گوشش اشاره کرد و گفت: «مطلبى با این دو گوش خود از پیامبر (ص) شنیدم که اگر دروغ بگویم هر دو کر باد!» مى فرمود: «الورود الدخول، لا یبقى بر و لا فاجر لا یدخلها فیکون على المؤمنین بردا و سلاما کما کانت على ابراهیم حتى ان للنار (او قال لجهنم) ضجیجا من بردها، ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا؛ ورود در اینجا به معنى دخول است هیچ نیکوکار و بدکارى نیست مگر اینکه داخل جهنم مى شود، آتش در برابر مؤمنان سرد و سالم خواهد بود، همانگونه که بر ابراهیم بود، تا آنجا که" آتش" (یا جهنم) (تردید از جابر است) از شدت سردى فریاد مى کشد، سپس خداوند پرهیزگاران را رهایى مى بخشد و ظالمان را در آن ذلیلانه رها مى کند.»
در حدیث دیگرى از پیامبر (ص) مى خوانیم: «تقول النار للمؤمن یوم القیامه جز، یا مؤمن! فقد اطفا نورک لهبى؛ آتش به فرد با ایمان روز قیامت مى گوید زودتر از من بگذر که نورت، شعله مرا خاموش کرد!» این معنى از بعضى دیگر از روایات نیز استفاده مى شود. تعبیر پر معنایى که درباره پل صراط در روایات آمده که آن بر روى جهنم کشیده شده، از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است نیز شاهد و گواه دیگرى بر این تفسیر است. اما اینکه بعضى مى گویند: آیه 101 سوره انبیاء «أولئک عنها مبعدون؛ آنها (مؤمنان) از آتش دور خواهند بود.» دلیل بر تفسیر اول است صحیح به نظر نمى رسد، زیرا این آیه مربوط به جایگاه دائمى و قرارگاه همیشگى مؤمنان است، حتى در آیه بعد از آن مى خوانیم «لا یسمعون حسیسها؛ مؤمنان حتى صداى شعله هاى آتش را نمى شنوند.» (انبیاء/ 102) اگر ورود در آیه مورد بحث به معنى نزدیک شدن باشد نه با کلمه "مبعدون" سازگار است و نه با جمله "لا یسمعون حسیسها".
از آیه استفاده می شود سلسله بشر سه دسته و سه صنف هستند:
1- اهل ایمان و تقوى که با نیروى خویشتندارى در صحنه قیامت از خطر حرارت و شعله هاى آتشین ایمن خواهند بود و بیدرنگ نجات خواهند یافت و سیرت نیروى تقوى و پرهیز از گناهان در دنیا آن است که در عالم قیامت از خطر عقوبت مصون و ایمن خواهند بود و نجات آنان از نظر توحید افعالى مستند به فضل کبریائى است.
2- گروه دیگر که اکثریت عددى سلسله بشر را تشکیل می دهد بر حسب آیه «و نذر الظالمین فیها جثیا» در اثر کفر و شرک از رحمت پروردگار به طور کلى محروم گشته در صحنه قیامت این گروه وارد صحنه و محیط دوزخ خواهند شد و از آن محیط نمی توانند خارج شوند زیرا بر طبق صفت جثیا به معناى آن است که به زانو خواهند درآمد کنایه از اینکه از حرکت و خروج از محیط دوزخ عاجز هستند و به طور خلود در دوزخ زیست خواهند نمود.
3- طایفه سوم اهل ایمان و پیروان مکتب توحید الهى و مکتب عالى قرآن است که فاقد نیروى تقوى بوده مرتکب گناهان کبیره شده پس از ورود به صحنه دوزخ نجات نمى یابند ولى می توانند به سوى خروج از محیط دوزخ حرکت نمایند زیرا به زانو در نیامده اند و قدرت حرکت و خروج از دوزخ از آنان سلب نشده است و کنایه از اینکه تا هنگام که تیرگى گناهان کبیره از آنان زائل نشود به سوى خروج از دوزخ در حرکت خواهند بود و عقوبت آنان موقت و به طور محدود است و پس از اینکه در اثر اجراى عقوبت تیرگى روان آنان زائل شده و صفا و نورانیت ایمان در آنان آشکار گشته شایسته فضل و عفو پروردگار می گردند و از محیط عقوبت اخراج خواهند شد. ارواح قدسیه رسولان و اوصیاء (ع) که واجد قدس روح و طهارت خلقى و عصمت عملى هستند از خطاب آیه «إن منکم إلا واردها» به طور تخصیص نیز خارج خواهند بود و آنان اهل اعراف بوده و معرفت آنان رکن ایمان و سبب نجات اهل ایمان از دوزخ خواهد بود.

تفسیر علامه طباطبائی از آیات مذکور
کلمه "ورود" بر خلاف "صدور" است، به طورى که از کتب لغت بر مى آید به معناى دنبال آب رفتن است، راغب در مفردات گفته: "ورود" در اصل به قصد آب رفتن است، ولى بعدا در غیر آب هم استعمال شده، مثلا مى گویند: "وردت الماء ارده ورودا" وارد آب شدم وارد شدنى، که من وارد و آب مورود است، و نیز مى گویند: "اوردت الإبل الماء" شتر را به آب وارد کردم، و لذا خداى تعالى مى فرماید: «و لما ورد ماء مدین؛ و چون وارد آب مدین شد.» (قصص/ 23) و کلمه "ورد" آبى است که آماده براى ورود باشد، و کلمه "ورد" معنایش خلاف "صدر" است، و نیز به معناى روزى است که شب وارد مى شود، این کلمه براى رساندن شدت عذاب در آتش هم استعمال شده، از آن جمله خداى تعالى فرموده: «فأوردهم النار؛ ایشان را به آتش وارد کرد.» (هود/ 98) و نیز فرموده: «و بئس الورد المورود؛ و چه بد مقصدى است براى قاصدان.» (هود/ 98) و نیز فرموده: «إلى جهنم وردا؛ به سوى دوزخ مى‏ رانيم.» (مریم/ 86) «أنتم لها واردون؛ شما در آن وارد خواهيد شد.» (انبیاء/ 98) و ما وردوها و "وارد" به کسى مى گویند که پیشاپیش کاروان مى رود، تا براى آنان آب پیدا کند هم چنان که فرمود: «فأرسلوا واردهم؛ مامور آب خود را فرستادند.» (یوسف/ 19) این بود آن مقدار از کلام راغب که مورد حاجت بود.
به همین کلام استناد جسته اند مفسرینى که گفته اند: مردم نزد آتش و در لبه آن حاضر مى شوند، ولى داخل آن نمى شوند و به این آیه استدلال کرده اند که خداى تعالى درباره موسى وقتى که به کنار چاه مدین آمد و در آنجا مردمى را بر سر چاه دید، فرموده: «و لما ورد ماء مدین وجد علیه أمة من الناس یسقون» (قصص/ 23) و معلوم است که موسى داخل آب نشد، پس در آیه مورد بحث هم معنا این نیست که مردم همگى داخل آتش مى شوند، و نیز به این آیه استدلال کرده اند که سیاره و کاروان کنعان آب آور خود را به سراغ آب فرستادند: «فأرسلوا واردهم فأدلى دلوه؛ آب‏ آور خود را فرستادند و دلوش را انداخت.» (یوسف/ 19)
نیز به این آیه استدلال کرده اند که مى فرماید: «إن الذین سبقت لهم منا الحسنى أولئک عنها مبعدون* لا یسمعون حسیسها؛ کسانى که از ناحیه خدا حسنى بر ایشان تقدیر شده، ایشان از آتش دور نگه داشته مى شوند، به حدى که صداى آن را نمى شنوند.» (انبیاء/ 101- 102) لیکن صرف اینکه در آیه "و لما ورد ماء مدین" و آیه "فأرسلوا واردهم" به معناى حضور استعمال شده دلیل نمى شود که به معناى داخل شدن واقعى استعمال نمى شود چون در آن دو آیه قرینه اشراف هست، و در آیاتى دیگر ادعا شده که به معناى داخل شدن است، و اما آیه "أولئک عنها مبعدون لا یسمعون حسیسها" از کجا معنایش دور نگه داشتن بعد از داخل شدن نباشد؟ هم چنان که همین معنا یعنى دور کردن بعد از دخول را از آیه "ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها" استظهار شده، و نیز گفته اند: خداوند به احترام آنان میان آنان و شنیدن صداى آتش حاجبى قرار مى دهد، هم چنان که میان ابراهیم و حرارت آتش چنان حاجبى قرار داد، و به آتش فرمود: «کونی بردا و سلاما على إبراهیم؛ گفتیم اى آتش سرد و سالم باش بر ابراهیم.» (انبیاء/ 69) بعضى دیگر (و شاید بیشتر مفسرین) گفته اند که: آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه همه مردم داخل جهنم مى شوند، و به مثل آیه «إنکم و ما تعبدون من دون الله حصب جهنم أنتم لها واردون* لو کان هؤلاء آلهة ما وردوها؛ در حقيقت‏ شما و آنچه غير از خدا مى‏ پرستيد هيزم دوزخيد شما در آن وارد خواهيد شد. اگر اينها خدايانى [واقعى] بودند در آن وارد نمى‏ شدند و حال آنكه جملگى در آن ماندگارند.» (انبیاء/ 98- 99) و آیه: «یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النار» (هود/ 98) استدلال کرده اند، چون در آیه اولى که راجع به بت پرستان، و در آیه دومى که راجع به فرعون است، فرموده: وارد جهنم مى شوند، پس معلوم مى شود ورود آنها به معناى دخول است.
البته آیه بعد از آیه مورد بحث نیز دلالت بر این معنا دارد که مى فرماید: «ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا» (مریم/ 72) چون معنایش این است که ما ایشان را در حالى که در آن به زانو در آمده اند رها مى کنیم، و معلوم است که وقتى کسى را در جایى رها مى کنند که داخل آن شده باشد، آن گاه بعد از دخول رهایش کنند تا به حال خود باقى بماند، عده اى از روایات وارده در تفسیر آیه نیز بر این معنا دلالت دارد. آن وقت همین مفسرین اختلاف کرده اند در اینکه بعد از عمومیت آیه نسبت به کافر و مؤمن، همه مؤمنین را شامل مى شود یا آنکه متقین از آن استثناء شده اند؟ بعضى گفته اند: عام است. و بعضى گفته اند متقین را شامل نمى شود و ادعا کرده اند که: کلمه "منکم" به معناى "منهم" است، هم چنان که در آیه «و سقاهم ربهم شرابا طهورا* إن هذا کان لکم جزاء؛ پروردگارشان باده‏ اى پاك به آنان مى ‏نوشاند. اين [پاداش] براى شماست و كوشش شما مقبول افتاده است.» (انسان/ 21- 22) کلمه "لکم" به جاى "لهم" به کار رفته هر چند که با جمله "ثم ننجی الذین اتقوا..." نمى سازد.
این بود گفتگوى مفسرینى که قائل شدند به اینکه ورود به معناى دخول است، ولیکن ما قبول نداریم که کلمه مذکور در آیه "لو کان هؤلاء آلهة ما وردوها" که به آن استدلال کرده اند به معناى دخول باشد، بلکه مناسب تر آن است که به معناى حضور باشد، چون معنا چنین مى شود: اگر خدایانى غیر از خدا وجود داشت این مشرکین نزدیک آتش هم نمى آمدند تا چه رسد به اینکه داخل آن شوند، و همچنین آیه دیگر که به آن استدلال کرده اند یعنى آیه "فأوردهم النار"، چون شان فرعون که خود یکى از ائمه ضلالت است، این است که مردم خود را به سوى آتش هدایت کند نه اینکه داخل آتششان کند، داخل کردن دیگر کار او نیست.
اما اینکه گفتند: آیه "ثم ننجی الذین اتقوا..." نیز دلیل بر این معنا است، در جواب مى گوئیم: کلمه "ورود" در این آیه نیز به معناى دخول نیست، و ما معناى دخول را از جمله "نذر الظالمین" مى فهمیم، و اگر این جمله دلالت دارد بر اینکه معناى دخول از کلمه ورود اراده شده غیر آن است که ورود در معناى دخول استعمال شده باشد، و همچنین نجات متقین از آتش مستلزم این نیست که داخل آتش شده باشند، زیرا نجات همانطور که با انقاذ شخص داخل مهلکه صادق است، با دور کردنش از مهلکه نیز صادق است، و اگر کسى را که مشرف به هلاکت شده از هلاکت دور کنیم او را نیز نجات داده ایم. و اما اینکه گفتند: روایات هم بر این معنا دلالت دارد جوابش این است که روایات در شرح داستان وارد شده نه در بیان مورد استعمال الفاظ آیه، تا بگویند روایات دلالت دارد بر اینکه ورود به معناى دخول است. حال اگر کسى بپرسد چرا جائز نباشد مراد از ورود شانیت دخول باشد و معنا این باشد که هیچ یک از شما نیست مگر آنکه آمادگى دخول آتش را دارد و اگر کسى داخل نشود به نجات خدا داخل نشده، همانطور که آن آیه دیگر مى فرماید: «و لو لا فضل الله علیکم و رحمته ما زکى منکم من أحد أبدا؛ و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز کسى از شما پاک نمى شد.» (نور/ 21)
در جواب مى گوییم: معناى این حرف این است که ورود به آتش مقتضاى طبع هر انسانى باشد، چون هرچه از خیر و سعادت به او مى رسد از ناحیه خدا است نه خودش، ذات خودش جز اقتضاى شر و شقاوت ندارد، ولى این حرف با ذیل خود آیه نمى سازد که مى فرماید: "کان على ربک حتما مقضیا" زیرا این قسمت صراحت دارد در اینکه این ورود با ایراد خدا انجام مى شود، خدا است که ایشان را وارد مى کند، نه اقتضاى طبع خود آنان.
پس حق مطلب این است که ورود بر بیش از حضور و اشراف (البته اختیارى) دلالت ندارد، از کتب لغت معنایى بیش از این برایش استفاده نمى شود، پس جمله "و إن منکم إلا واردها" به بیش از قصد و حضور و اشراف دلالت ندارد که این با جمله "ثم ننجی الذین اتقوا و نذر الظالمین فیها جثیا" که دلالت بر دخول تمام مردم یا ستمکاران در جهنم دارد، منافات ندارد. ضمیر "کان" در جمله "کان على ربک حتما مقضیا"، به ورود، و یا به جمله سابق، به اعتبار اینکه (هیچ کس نیست مگر آنکه وارد آن مى شود)، حکم و فرمانى بود، بر مى گردد و کلمه "حتم" و "جزم" و "قطع"، یک معنا دارد، و معناى جمله مورد بحث این است که: این ورود یا حکمى که کردیم بر خداى تعالى واجب و حتمى است، و این وجوب به فرمان خود خدا بوده، خودش علیه خود حکم رانده، چون حاکمى که بر او حکم براند وجود ندارد.

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏14 صفحه 121

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏13 صفحه 117

سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 10 صفحه 405

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد