ضرورت تفکر در دو قلمرو انسان و جهان از دیدگاه قرآن
فارسی 4511 نمایش |در تعریف اندیشه و تفکر، اختلاف زیادی میان متفکران وجود ندارد و می توان گفت اغلب آنان برای تفکر در یک جامع مشترک اتفاق نظر دارند. این جامع شترک عبارت است از: حرکت فعالانه و هدفدار ذهن از مقدمات روشن، رو به قضایایی که درک و دریافت آن ها «هدف» تلقی شده است. اهمیت تفمر در اسلام به قدری است که نمی توان فوق آن را تصور کرد. آیات مربوط به لزوم تفکر برای یک انسان آگاه که خواهان «حیات معقول» است، در هفده مورد آمده است، از قبیل:
«إن فی خلق السماوات و الأ رض و اختلاف اللیل لآیات لأ ولی ألأ لباب الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السماوات و ألأ رض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقناعذاب النار؛ در آفرینش آسمان ها و زمین و تعاقب شب و روز، برای صاحبان عقول نشانه هایی است. صاحبان عقول کسانی هستند که خدا را در حال ایستادن و نشستن و موقعی که بر پهلو افتاده اند، به یاد می آورند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند (و می گویند): ای پروردگار ما! تو (جهان به این عظمت را با این همه آیات) باطل نیافریده ای. پاکیزه پروردگارا پس ما را از عذاب آتش محفوظ بدار.»(آل عمران/ 190-191)
نتایج آیات مربوط به تفکر
تفکر در دستگاه آفرینش برای شناخت و بهره برداری تکاملی از آن، ضرورتی است که بدون آن، نمی توان به هدف نهایی زندگی توفیق یافت، زیرا این آیه و آیات دیگر، با صراحت تمام چنین گفته است: فقط با اندیشه دقیق در جهان هستی است که می توان جدی و هدف دار بودن آن را فهمید و جای تردید نیست و اگر کسی نتواند جدی و هدفدار بودن این جهان را درک کند، نمی تواند آغاز و انجام وجود خود را مجرای یک هدف والا درک نماید.
تفکر در واقعیات جهان هستی، مخصوص خردمندان است. کسانی که از تفکر و بررسی تحقیقی در این جهان و اسرار آن سرباز می زنند، قطعا عقل و خرد خود را تباه کرده اند. کسانی که با نظر پاک و مغز رشد یافته درباره این جهان بیندیشند، یقینا به یک نتیجه مطلوب خواهند رسید. این نتیجه مطلوب، آشنایی با جهان و ایات الهی است که ضمنا موجب آشنایی با نیروها واستعدادهای با عظمت خود تفکر کننده نیز می شود.
نظام تفکر در قرآن
یکی از دلایل اعجاز قرآن مجید، این است که نظام و سیستم تفکر و موضوعاتی را که برای تفکر برنهاده می شوند، باز گذاشته و به هیچ وجه آن ها را محدود نکرده است. تنها شرط و محدودیتی که در قرآن مجید و دیگر منابع اسلامی آمده، این است که تفکر کننده، باید از هر گونه غرض ورزی، خود بینی، تخیلات پا در هوا، اصول تقلیدی و لذت پرستی در مبادی و مجازی تفکر، اجتناب نماید و موضوعی را که برای تفکر خود انتخاب می کند، باید طوری انتخاب کند که امکان بررسی و تفکر درآن واقعا وجود داشته باشد. با مراعات این دو شرط -که عقل سالم ومنطق قانونی نیز لزوم آن را تأکید می کند- هیچ قید و بند و شرط دیگری برای تفکر و موضوع تفکر در اسلام وجود ندارد. بر این اساس، اگر فرض کنیم که در آینده نوعی نظام و روشن تفکر به وجود بیاید که راه تازه ای را برای ارتباط با واقعیات پیش پای انسان بگستراند، این نظام و روشن حتما باید مورد بهره برداری همه جانبه قرار بگیرد. بنابراین، هر موضوعی که برای انسان قابل طرح باشد، با ملاحظة «الا هم فالاهم» -که خود یک قاعده عقلانی است- با هر نظام و روش فکری که بتواند ارتباط صحیحی میان انسان درک کننده و موضوع مفروض وی برقرار کند، باید مورد تفکر و بررسی و پژوهش قرار بگیرد. در نتیجه باز بودن نظام و بی شرط بودن روش فکری در اسلام بوده است که: از فارابی گرفته تا ابن رشد، از عمربن ابراهیم خیامی، تا ابن مسکویه، و از بهمنیار تا ابوریحان بیرونی، از ابن خلدون، تا شهاب الدین سهروردی و خواجه نصیر الدین طوسی، سید حیدر آملی و مؤلفان اخوان الصفا و از جلال الدین محمد مولوی تا میرداماد و صدرالمتألهین، و ده ها امثال این متفکران و حکما، تفکرات بس متنوعی در زمینه جهان بینی اسلامی ابراز شده است. روش فکری هر یک از این متفکران و حکما و نظام و سیستم ارتباط آن ها با جهان و انسان و ماورای طبیعت، به اضافه مشترکاتی چند و داشتن خصوصیاتی معین، تفسیر و توجیه جهان بینی را به طور عام بر عهده گرفته است: یکی با روش و نظام مشائی شناخت شده، دیگری از دیدگاه اشراقی به جهان نگریسته است. آن دیگری با نگرش علمی محض، جهان را برای خود مطرح نموده و شخصیتی دیگر، هستی را از دیدگاه عرفانی مورد شناخت قرار داده است.... و در نهایت، همه اینان از زمینه اصلی اسلام تجاوز نکرده اند؛ به این معنی که هر یک از آنان به نوبه خود، «متفکر اسلامی» است، بدون این که نظام و روش فکری اسلام در وی منحصر باشد.
ما وقتی جلال الدین محمد مولوی را به تنهایی در نظر می گیریم، می بینیم با این که این متفکر بزرگ صد در صد در مسیر مکتب اسلام حرکت می کند، در عین حال از هرگونه نظام و روش فکری گوناگون، از حکمای هند گرفته تا پراگماتیسم امروزی، نمونه های بسیار با اهمیتی را در کتاب مثنوی به جای گذاشته است.
باری، این امتیاز شگفت انگیز در مکتب اسلام دیده می شود، ناشی از آن است که اسلام، انسان را با همه استعدادها و نیروها و ابعادی که دارد، در برابر همه جهان با همه سطوح و ابعادش قرار داده و آن گاه به برقرار ساختن رابطه صحیح بین این دو قطب دستور می دهد. اسلام هیچ عینک خاصی برای جهان بینی بر چشم آدمیان نمی زند، چنان که هرگز جزئی معین یا بعدی مشخص از جهان را برای درک و تصرف در آن منحصر نمی کند.
منـابـع
محمدتقی جعفری- علم و دین در حیات معقول- صفحه 83-85
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها