بی نتیجه بودن تحقیق در نظم و جمال هستی بدون در نظر گرفتن علت اصلی

فارسی 3812 نمایش |

مادامی که در تفسیر نظم و جمال هستی، استناد آن دو را به مهندسی و نقاشی اصلی نادیده بگیرید، هیچ یک از تحقیقات و کاوش های شما درباره نظم و جمال هستی که شناخت آن ها مقدمه شناخت ملکوت آسمان و زمین است، به جایی نخواهد رسید.
تحقیق و کاوش درباره یک معلول بدون توجه به علت یا علل به وجود آورنده آن، معلومات ناقص و گسیخته از ریشه های اصلی آن معلول به دست می دهد و در نتیجه ما نمی توانیم درباره شناخت آن معلول بیش از معلومات ناقص بهره ای داشته باشیم. به همین جهت، از آن هنگام که علم -بدون تفسیر حقیقی معنای آن- مورد پرستش علم پرستان قرار گرفت و استناد واقعیات به فاعل اصلی آن ها (خدا) نادیده گرفته شد، بشریت از یک جهان بینی معقول و قابل اعتماد محروم شد و به بهانه نسبیت، به معلومات ناقص درباره واقعیات و به سطوح و ظواهر -بدون توجه به اصول بنیادین حاکم بر آن ها- قناعت کرد. این یک غفلت خطرناکی برای هر گونه شناخت درباره واقعیات که امکان استناد معلول را به یکی از علل مختلف نادیده می گیریم. به عنوان مثال بسیار ساده: می دانیم که حرارت یک پدیده معینی است که دارای خواص طبیعی مخصوص به خود می باشد، ولی همین پدیده وقتی که به وجود آمد، نمی تواند به وجود آورنده خود را به طور مشخص تعیین کند که آیا محصول تابش آفتاب است، یا اصطکاک و مالش؟ آیا معلول تب است یا الکتریسته و غیرذلک؟ از قرن نوزدهم به این طرف، اصرار عجیبی در نادیده گرفتن فاعل و صانع کل هستی (خدا) در واقعیات و روابط آن از عده فراوانی از دانشمندان و ارزش شناسان و زیبایی شناسان به ظهور آمده است.
به نظر بعضی از آنان، توجه به فاعل و صانع کل هستی هیچ توضیحی درباره واقعیات هستی نمی دهد، بلکه بعضی از آنان قدمی فراتر رفته و گمان کرده اند که استناد واقعیات هستی به خدا از پیشرفت علوم جلوگیری می کند! و این خیال پست، بدترین آسیب را به معرفت بشری وارد آورده است که نمود روشن آن در تبدیل کره زمین به میدان کارزار تنازع در بقا شده و امید همه انسان ها را به استمرار حیات مورد رضایت، مبدل به یأس کرده است. ضرر دیگری که خیال پست مذکور بر معارف بشری وارد آورده است، بروز مشکلات غیرقابل حل و فصل در اصول بنیادین همه علوم است و این نتیجه در دنبال چنین تنزلی به وجود آمده است که بعضی متفکران علمی -حتی آنان که نمایشنامه بزرگ وجود با اصول ریاضی حرکت می کنند- با کم ترین ادامه بحث در چون و چراهای مسائل علمی به پرتگاه نیهیلیستی (پوچ گرایی) سقوط می کنند، و یا اگر نخواهند اعتراف رسمی به پوچ گرایی نمایند، با متهم ساختن اصول بنیادین به مفاهیم متافیزیکی، خود را تسکین می دهند!!
چون و چراهایی که در نقشه هستی به ذهن آدمی خطور می کند، فقط برای تحقیقات علمی و زیباشناسی در متن خود مفید است و باید این کار انجام بگیرد، ولی در امتداد تحقیقات عالمانه و تحلیل های زیباشناسی، چون و چراهای عمیق پیش می آید که اصول و قواعد دریافت شده از نمودها عینی اشیا (متن خود اشیا) از حل و پاسخ آن چون و چراها ناتوان است. به عنوان مثال: آن کدامین نمود زیبا است که در تفسیر و توضیح آن، هنگامی به این سوال: «چرا آن نمود زیبا چنین ذوق و احساسی را در ما می انگیزد؟» می رسیم، پاسخ قانع کننده و نهایی برای آن پیدا کنیم؟ آیا هنگامی که به این سوال: «چه کسی از ماده ناآگاه بی اختیار چنین ترکیب زیبا به وجود آورده است؟» می رسیم، پاسخ قانع کننده و نهایی برای آن پیدا کنیم. بله، اغلب متفکران می خواهند مطالبی را به عنوان پاسخ به سوالات عمیق مطرح کنند، ولی این مطالب -چه آگاهانه و چه ناآگاه- به توصیف متن موضوع زیبا اگر می توانست از عهده پاسخ آن چون و چراهای عمیق برآید، نوبت به طرح جدید آن چون و چراها نمی رسید. خلاصه، مادامی که علت فاعلی زیبایی ها را که خداست در نظر نگیریم، هرگز از شناخت متن موضوع زیبا توانایی حل و فصل آن چون و چراها را به دست نخواهیم آورد. در ابیات نظامی این نکته به طور صریح گوشزد شده است که اگر این هندسه عظیمی که در جهان هستی دیده می شود و این شکوه و زیبایی که در عالم خلقت چشم را خیره می کند، اگر رابطه این هندسه را با مهندس و رابطه شکوه و زیبایی را با زیباآفرین نادیده بگیریم، از جهل نجات پیدا نخواهیم کرد.
چه علتی باعث شده است که برخی از متفکران مقتدر، توانایی درک شکوه و جمال هستی را در خود نمی بینند؟ به نظر می رسد، برای یک متفکر آگاه که بتواند مقداری سر به بالا گرفته و آن ها گاه انسان هایی را از جهات اخلاقی و عظمت روحی تماشا کند که قطعا بدون دریافت شکوه و جمال هستی نمی توانند دارای اخلاق والای انسانی و عظمت روحی باشند، بینایی جمال والای وجود در درون او بروز خواهد کرد، بلکه حرکت همین انسان ها در روی زمین، تجسمی از شکوه و جمال و جلال هستی است.
بگذر از باغ جهان یک سحر رشک بهار *** تا زگلزار جهان رسم خزان برخیزد
زیبایی ها -چه در نمایشگاه طبیعت و چه محصول فکر و ذوق انسانی- از دیدگاه اسلام محبوب و مطلوب بوده و همه زیبایی ها مستند به خداست.
آیاتی متعدد در قرآن مجید، زیبایی ها را به خدا نسبت می دهد و حتی محروم ساختن مردم از زیبایی ها را مورد توبیخ قرار می دهد. از آن جمله: «قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده؛ ای پیامبر، به آنان بگو: کیست که زینت خداوندی را که برای بندگانش (از جهان طبیعت) برآورده، تحریم نموده است» (اعراف/ 31).
کلمه «اخرج» یک نکته بسیار مهمی را که دربردارد، این است که زیبایی را بدان جهت که زیباست و برای مردم جالب است، از دستگاه خلقت بیرون آورده و نمودار ساخته است. یعنی نمودهای زیبا -چه در طبیعت و چه در آن چه که با فکر و ذوق و کار بشری نمودار می شود- مورد مشیت خداوندی است، مگر آن زیباسازی ها که با هدف گیری های فاسد، ارزش ها و اصول انسانی را مختل نموده و ضد زیبایی معقول باشد.

منـابـع

علامه محمدتقی جعفری- زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام- صفحه 302-305

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها