ویژگیهای امام معصوم در فرهنگ شیعه
فارسی 4396 نمایش |اهل تسنن می گویند امامت یعنی حکومت، و امام یعنی همان حاکم میان مسلمین، فردی از افراد مسلمین که باید او را برای حکومت انتخاب کنند. آنها بیش از حکومت بالا نرفتند. ولی امامت در شیعه مسئله ای است تالی تلو نبوت و بلکه از بعضی از درجات نبوت بالاتر است یعنی انبیای اولوالعزم آنهایی هستند که امام هم میباشند. خیلی از انبیاء اصلا امام نبوده اند. انبیای اولوالعزم در آخر کار به امامت رسیده اند. غرض اینکه وقتی چنین حقیقتی را قبول کردیم، همانطور که تا پیغمبر هست صحبت این نیست که چه کسی حاکم باشد زیرا او یک جنبه فوق بشری دارد، تا امام هست نیز صحبت کس دیگری برای حکومت مطرح نیست.
وقتی او نیست (حالا یا اصلا بگوئیم موجود نیست و یا بگوئیم مثل عصر ما غایب است) آنگاه صحبت حکومت به میان میآید که حاکم کیست. ما نباید مسئله امامت را با مسئله حکومت مخلوط بکنیم و بعد بگوئیم اهل تسنن چه می گویند و ما چه می گوئیم. این، مسئله دیگری است. در شیعه امامت پدیده و مفهومی است درست نظیر نبوت آن هم عالیترین درجات نبوت. بنابراین ما شیعه قائل به امامت هستیم و آنها اصلا قائل نیستند نه اینکه قائل هستند و برای امام شرایط دیگری قائلند. آیه ای در قرآن کریم هست راجع به مفهوم امامت به معنی که شیعیان می گویند.
شیعه می گوید از این آیه استفاده می شود که یک حقیقت دیگری وجود دارد به نام امامت که نه فقط بعد از پیغمبر اسلام بلکه از زمانی که پیامبران ظهور کردند وجود داشته است و این حقیقت در ذریه ابراهیم (ع) باقی است الی یوم القیامة. آن آیه در سوره بقره است. خداوند در آیه 124 سوره بقره می فرماید: «و إذ ابتلی إبراهیم ربه بکلمات فأتمهن قال إنی جاعلک للناس إماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین؛ و چون پروردگار ابراهیم، وی را با صحنه هایی بیازمود و او به حد کامل آن امتحانات را انجام بداد، به وی گفت: من تو را امام خواهم کرد ابراهیم گفت: از ذریه ام نیز کسانی را به امامت برسان فرمود عهد من به ستمگران نمی رسد.»
باید دانست که قرآن کریم هر جا نامی از امامت می برد، دنبالش متعرض هدایت می شود، تعرضی که گویی می خواهد کلمه نامبرده را تفسیر کند، از آن جمله در ضمن داستانهای ابراهیم می فرماید: «و وهبنا له إسحاق و یعقوب نافلة، و کلا جعلنا صالحین، و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا؛ ما به ابراهیم، اسحاق را دادیم، و علاوه بر او یعقوب هم دادیم، و همه را صالح قرار دادیم، و مقرر کردیم که امامانی باشند به امر ما هدایت کنند.» (انبیاء/ 73) و نیز می فرماید: «و جعلنا منهم أئمة یهدون بأمرنا لما صبروا، و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و ما از ایشان امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت می کردند، و این مقام را بدان جهت یافتند که صبر می کردند، و به آیات ما یقین می داشتند.» (سجده/ 24)
که از این دو آیه بر می آید وصفی که از امامت کرده، وصف تعریف است و می خواهد آن را به مقام هدایت معرفی کند از سوی دیگر همه جا این هدایت را مقید به امر کرده، و با این قید فهمانده که امامت به معنای مطلق هدایت نیست، بلکه به معنای هدایتی است که با امر خدا صورت می گیرد و این امر هم همان است که در یک جا در باره اش فرموده: «إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون، فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء؛ امر او وقتی اراده چیزی کند تنها همین است که به آن چیز بگوید باش، و او هست شود، پس منزه است خدایی که ملکوت هر چیز به دست او است.» (توبه/ 122) و نیز فرموده: «و ما أمرنا إلا واحدة کلمح بالبصر؛ امر ما جز یکی نیست آن هم چون چشم بر هم زدن.» (قمر/ 50) امر الهی که آیه اول آن را ملکوت نیز خوانده، وجه دیگری از خلقت است که امامان با آن امر با خدای سبحان مواجه می شوند، خلقتی است طاهر و مطهر از قیود زمان و مکان، و خالی از تغییر و تبدیل و امر همان چیزیست که مراد بکلمه (کن) آنست و آن غیر از وجود عینی اشیاء چیز دیگری نیست، و امر در مقابل خلق یکی از دو وجه هر چیز است، خلق آن وجه هر چیز است که محکوم به تغیر و تدریج و انطباق بر قوانین حرکت و زمان است، ولی امر در همان چیز، محکوم به این احکام نیست. مطلب دیگری که باید تذکر داد این است که خدای تعالی برای موهبت امامت سببی معرفی کرده، و آن عبارت است از صبر و یقین و فرموده: «لما صبروا و کانوا بآیاتنا یوقنون؛ و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند.» (سجده/ 24) که به حکم این جمله، ملاک در رسیدن به مقام امامت صبر در راه خداست، و در این آیه، صبر مطلق آمده، و در نتیجه می رساند که شایستگان مقام امامت در برابر تمامی صحنه هایی که برای آزمایششان پیش می آید، تا مقام عبودیت و پایه بندگیشان روشن شود، صبر می کنند، در حالی که قبل از آن پیشامدها دارای یقین هم هستند.
حال باید ببینیم این یقین چه یقینی است؟ و چون سراغ آن را از قرآن می گیریم، می بینیم درباره همین ابراهیمی که در آخر به مقام امامتش رسانیده، می فرماید: «و کذلک نری إبراهیم ملکوت السماوات و الأرض و لیکون من الموقنین؛ و ما این چنین ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا چنین و چنان شود، و نیز از موقنان گردد.» (انعام/ 75) و این آیه به ظاهرش می فهماند که نشان دادن ملکوت به ابراهیم مقدمه بوده برای اینکه نعمت یقین را بر او افاضه فرماید، پس معلوم می شود یقین هیچ وقت از مشاهده ملکوت جدا نیست، هم چنان که از ظاهر آیه «کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم؛ نه، اگر شما به علم یقین می دانستید حتما دوزخ را می دیدید.» (تکاثر/ 6) و آیات: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون* کلا إنهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛ نه چنين است بلكه آنچه مرتكب مى شدند زنگار بر دلهايشان بسته است. زهى پندار كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوبند.» (مطففین/ 14- 15) تا آنجا که می فرماید: «کلا إن کتاب الأبرار لفی علیین* و ما أدراک ما علیون* کتاب مرقوم* یشهده المقربون؛ نه، به درستی که کتاب ابرار در علیین است، و تو نمی دانی علیین چیست؟ کتابی است نوشته شده، که تنها مقربین آن را می بینند.» (مطففین/ 18- 21) این معنا استفاده می شود، چون این آیات دلالت دارد بر اینکه مقربین کسانی هستند که از پروردگار خود در حجاب نیستند، یعنی در دل، پرده ای مانع از دیدن پروردگارشان ندارند، و این پرده عبارت است از معصیت و جهل، و شک، و دلواپسی، بلکه آنان اهل یقین به خدا هستند، و کسانی هستند که علیین را می بینند، همچنان که دوزخ را می بینند. و سخن کوتاه اینکه امام باید انسانی دارای یقین باشد، انسانی که عالم ملکوت برایش مکشوف باشد، و با کلماتی از خدای سبحان برایش محقق گشته باشد. ملکوت عبارت است از همان امر، و امر عبارت است از ناحیه باطن این عالم.
باطن دلها و اعمال و حقیقت آن بر امام مکشوف است
با در نظر گرفتن این حقیقت، به خوبی می فهمیم که جمله: (یهدون بأمرنا) دلالتی روشن دارد، بر اینکه آنچه که امر هدایت متعلق بدان می شود، عبارت است از دلها، و اعمالی که به فرمان دلها از اعضاء سر می زند، پس امام کسی است که باطن دلها و اعمال و حقیقت آن پیش رویش حاضر است، و از او غایب نیست، و معلوم است که دلها و اعمال نیز مانند سایر موجودات دارای دو ناحیه است، ظاهر و باطن، و چون گفتیم باطن دلها و اعمال برای امام حاضر است، لاجرم امام به تمامی اعمال بندگان چه خیرش و چه شرش آگاه است، گویی هر کس هر چه می کند در پیش روی امام می کند. و نیز امام مهیمن و مشرف بر هر دو سبیل، یعنی سبیل سعادت و سبیل شقاوت است، که خدای تعالی در این باره می فرماید: «یوم ندعوا کل أناس بإمامهم؛ روزی که هر دسته مردم را با امامشان می خوانیم.» (اسراء/ 71) که به زودی در تفسیرش خواهد آمد، که منظور از این امام، امام حق است، نه نامه اعمال، که بعضیها از ظاهر آن پنداشته اند.
پس به حکم این آیه امام کسی است که در روزی که باطنها ظاهر می شود، مردم را به طرف خدا سوق می دهد، هم چنان که در ظاهر و باطن دنیا نیز مردم را به سوی خدا سوق می داد، و آیه شریفه علاوه بر این نکته این را نیز می فهماند: که پست امامت پستی نیست که دوره ای از دوره های بشری و عصری از آن اعصار از آن خالی باشد بلکه در تمام ادوار و اعصار باید وجود داشته باشد، مگر اینکه نسل بشر به کلی از روی زمین برچیده شود، خواهی پرسید: این نکته از کجای آیه استفاده می شود؟ می گوئیم: از کلمه (کل اناس) که این جمله می فهماند در هر دوره و هر جا که انسانهایی باشند، امامی نیز هست که شاهد بر اعمال ایشان است.
امام باید ذاتا سعید و پاک و معصوم باشد
معلوم است که چنین مقامی یعنی مقام امامت با این شرافت و عظمتی که دارد، هرگز در کسی یافت نمی شود، مگر آنکه ذاتا سعید و پاک باشد، که قرآن کریم در این باره می فرماید: «أ فمن یهدی إلی الحق أحق أن یتبع؟ أمن لا یهدی إلا أن یهدی؛ آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند سزاوارتر است به اینکه مردم پیرویش کنند؟ و یا آن کس که خود محتاج به هدایت دیگران است، تا هدایتش نکنند راه را پیدا نمی کند.» (یونس/ 35) توضیح اینکه در این آیه میانه هادی به سوی حق، و بین کسی که تا دیگران هدایتش نکنند راه را پیدا نمی کند، مقابله انداخته، و این مقابله اقتضاء دارد که هادی به سوی حق کسی باشد که چون دومی محتاج به هدایت دیگران نباشد، بلکه خودش راه را پیدا کند، و نیز این مقابله اقتضاء می کند، که دومی نیز مشخصات اولی را نداشته باشد، یعنی هادی به سوی حق نباشد.
از این دو استفاده دو نتیجه عاید می شود: اول اینکه امام باید معصوم از هر ضلالت و گناهی باشد، وگرنه مهتدی به نفس نخواهد بود، بلکه محتاج به هدایت غیر خواهد بود، و آیه شریفه از مشخصات امام این را بیان کرد: که او محتاج به هدایت احدی نیست، پس امام معصوم است. آیه شریفه «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا، و أوحینا إلیهم فعل الخیرات، و إقام الصلاة، و إیتاء الزکاة، و کانوا لنا عابدین؛ ایشان را امامان کردیم، که به امر ما هدایت کنند، و به ایشان وحی کردیم فعل خیرات و اقامه نماز و دادن زکات را، و ایشان همواره پرستندگان مایند.» (انبیاء/ 73) نیز بر این معنا دلالت دارد، چون می فهماند عمل امام هر چه باشد خیراتی است که خودش به سوی آنها هدایت شده، نه به هدایت دیگران، بلکه به هدایت خود، و به تأیید الهی، و تسدید ربانی، چون در آیه نمی فرماید: «و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات؛ ما به ایشان وحی کردیم که خیرات را انجام دهید.» بلکه فرموده: (فعل الخیرات) را به ایشان وحی کردیم و میانه این دو تعبیر فرقی است روشن، زیرا در اولی می فهماند که امامان آنچه می کنند خیرات است، و موجی باطنی و تایید آسمانی است، و اما در وحی این دلالت نیست، یعنی نمی فهماند که این خیرات از امامان تحقق هم یافته، تنها می فرماید: ما به ایشان گفته ایم کار خوب کنند، و اما کار خوب می کنند یا نمی کنند نسبت به آن ساکت است و در تعبیر دومی فرقی میانه امام و مردم عادی نیست چون خدا به همه بندگانش دستور داده که کار خوب کنند، البته بعضی می کنند و بعضی نمی کنند، ولی تعبیر اولی می رساند که این دستور را انجام هم داده اند، و جز خیرات چیزی از ایشان سر نمی زند. دوم اینکه عکس نتیجه اول نیز به دست می آید، و آن این است که هر کس معصوم نباشد، او امام و هادی به سوی حق نخواهد بود.
منـابـع
مرتضی مطهری- امامت و رهبری- صفحه 163-162
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسير الميزان- جلد 1 صفحه 414-411
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها