حدیث لوح در تعیین هویت امام زمان (ع) از زبان امام سجاد(ع)
فارسی 5724 نمایش |حدیث شریف لوح به سه صورت کوتاه، متوسط و مفصل آمده و هر سه صورت دارای پیام و مضمون واحد است یعنی نص الهی و تصریح پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم بر اسامی دوازده امام معصوم با تأکید و عنایت بیشتر بر نام مقدس امام عصر علیه السلام. این حدیث بر روی هم در حد تواتر و دارای اسناد معتبر و عالی و بدون شک موجب علم و یقین و طمأنینه خاطر است. اینک حدیث مزبور از امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام:
شیخ ابومحمد فضل بن شاذان نیشابوری رضی الله عنه در کتاب «اثبات الرجعه» و نیز در مختصر آن (ص207، حدیث4) از صفوان بن یحیی و او از ابوایوب ابراهیم ابن زیاد خزاد و او از ابوحمزه ثمالی از ابوخالد کابلی روایت کرده است که گفت: «بر مولای خود علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام وارد شدم و در دست ایشان صحیفه ای دیدم که در آن می نگریست و به سختی می گریست. گفتم: پدر و مادرم فدایت، ای فرزند رسول خدا. این چه صحیفه ای است؟ فرمود: "هذه نسخه اللوح الذی أهداه الله تعالی إلی رسوله صلی الله علیه وآله وسلم، کان فیه اسم الله تعالی ، و رسله ، وأمیر المومنین، و عمی الحسن بن علی ، و أبی علیهم السلام ، و اسمی ، و اسم ابنی محمد الباقر، و ابنه جعفر الصادق، و ابنه موسی الکاظم ، و ابنه علی الرضا علیهم السلام ، و ابنه محمد التقی، و ابنه علی النقی، و ابنه الحسن الزکی، و ابنه الحجه القائم بأمر الله، المنتقم من أعداء الله، الذی یغیب غیبه طویله ثم یظهر فیملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما و جورا"، (این نسخه لوحی است که خدای تعالی آن را به رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم اهدا فرمود و در آن نام خداوند متعال و رسول او و امیرالمومنین و عم من، حسن بن علی، و پدرم (علیهم السلام) و نیز نام من و نام پسرم، محمد الباقر و پسر او، جعفر الصادق و پسر او، موسی الکاظم و پسر او، علی الرضا علیهم السلام و پسر او، محمد التقی و پسر او، علی النقی و پسر او، حسن الزکی و پسر او، حجت قائم بامرالله، انتقام گیرنده از دشمنان خداست که روزگاری دراز غایب می شود؛ سپس ظاهر می گردد و زمین را از عدل و داد پر می کند؛ همچنان که از ظلم و ستم پر شده باشد).
نوع حدیث
این حدیث مسند و متصل و با این اسناد صحیح است و آنچه در آن از ذکر نام ائمه دوازده گانه نصا آمده، متواتر است و طرق خود حدیث نیز به تواتر باز می گردد.
شرح حال روایان آن
1. صفوان بن یحیی
وی ابو محمد بجلی کوفی بیاع السابری، از مشاهیر اصحاب ائمه علیهم السلام است. شیخ مفید گفته است: «محمدبن جعفر مودب گفته که صفوان بن یحیی مکنی به ابومحمد، از موالی قبیله بجیله و فروشنده پارچه های ظریف ( معروف به سابری) ثقه ترین مردم زمان خود نزد آگاهان حدیث و عابدترین آنان بود و هر روز150 رکعت نماز می گزارد و در سال سه ماه روزه می گرفت و سالی سه بار زکات مال می پرداخت و این کار او به سبب آن بود که او با عبدالله بن جندب و علی بن نعمان در سفر حج در بیت الله الحرام با هم قرار گذارده بودند که هریک از آنها بمیرد، بقیه از جانب او نماز بگزارند و روزه بگیرند و به حج بروند و زکات بپردازند و آن دو تن پیش از صفوان در گذشتند و او به عهدی که با آنها بسته بود، وفا کرد و از جانب آنها نماز می گزارد و زکارت می داد و به حج می رفت و هر کار نیکی که برای خود می کرد، برای آن دو نیز انجام می داد و در عبادت و پرهیزگازی، هیچ یک از هم طبقه های او به پایه وی نمی رسید و سی کتاب تصنیف کرد.»
و شیخ طوسی در کتاب الفهرست او را «ثقه ترین مردم زمان خود نزد اهل حدیث و عابدترین آنها» وصف کرده و افزوده است که «یکی از همسایگانش مردم کوفه هنگامی که در مکه بود، به او گفت: ای ابومحمد، من دو دینار دارم و می خواهم آنها را با خود به مقصد ببری. صفوان گفت شتران من متعلق به خودم نیستند و آنها را کرایه کرده ام؛ پس بگذار تا از شتردار خود اجازه بخواهم!» (نکته دقیق در این ماجرا پایبند بودن صفوان بن یحیی به حقوق مردم است که علاوه بر رضای فعلی شتردار، رضای تقدیری او را هم رعایت می کرده؛ زیرا چه بسا اگر صاحب شتر بداند که مسافر پولی هم به امانت همراه دارد، بر مبلغ کرایه بیفزاید، از این جهت قبول حمل امامت را مشروط به موافقت و رضایت شتردار کرده است) باری صفوان از امام رضا و امام جواد و نیز از چهل تن از اصحاب امام صادق علیهم السلام روایت کرده است.
کشی در تسمیه فقها او را از اصحاب کاظم و امام رضا علیهما السلام و نیز از اصحاب اجماع دانسته؛ یعنی کسانی که هرچه به طریق صحیح از آنها روایت شده باشد، به اجماع علمای امامیه صحیح شمرده می شود. همچنین درباره او روایات مسندی نقل شده که گویای منزلت و علو قدر و وثوق و امانت اوست، از آن جمله از امام رضا علیه السلام روایت شده که فرمود: «خداوند بر اسماعیل بن خطاب و صفوان بن یحیی رحمت فرماید که آن دو ازپیروان و پیوستگان پدران من بودند و هر که چنین باشد، خداوند او را در بهشت جای دهد.»
و نیز فرمود: "ما ذئبان ضاریان فی غنم غاب عنها رعاءها باضر فی دین المسلم من حب الرئاسه....لکن صفوات لایحب الرئاسه" (خطر و ضرر ریاست خواهی و ریاست طلبی بر دین مسلمان همچون خطر حمله دو گرگ گرسنه به گله ای از گوسپندان که چوپان و نگهبان آنان غایب باشد؛ اما صفوان ریاست طلب و ریاست خواه نیست).
و از امام جواد علیه السلام روایت شده که فرمود: «خداوند از جانب من به صفوان بن یحیی و محمد بن سنان و زکریا بن آدم جزای خیر عنایت فرماید که اینان بسیار با من وفا کردند و این عبارت را دو بار تکرار فرمود و در دفعه دوم نام سعدبن سعد را نیز افزود. و همچنین از آن امام همام روایت شده که فرمود: "رضی الله عنهما فما خالفانی قط" (رضایت خداوند شامل آن دو، صفوان و محمد بن سنان گردد؛ زیرا هرگز با من مخالفت نکردند)، و در روایتی دیگر فرمود: "رضی الله عنهما برضای عنهما فما خالفانی و ما خالفا أبی قط" ( خداوند به خاطر رضایت من از آن دو از آنها راضی باد؛ زیرا هرگز با من و با پدرم مخالفت نکردند). همچنین شیخ طوسی در کتاب رجال خود سه بار از صفوان یاد کرده؛ باری در شمار اصحاب امام کاظم (ع) با این عبارت که «صفوان، وکیل امام رضا علیه السلام و ثقه بود، و بار دیگر در شمار اصحاب امام رضا علیه السلام با این عبارت «صفوان، از موالی، ثقه، وکیل امام علیه السلام و اهل کوفه» و سرانجام از او با عنوان بیاع السابری (فروشنده نوعی پارچه های ظریف) در شمار اصحاب امام جواد علیه السلام یاد کرده است. علامه حلی و ابن داود و دیگر متأخران نیز او را توثیق کرده اند.
2. ابراهیم ابو ایوب خزاز
هرچند در نام پدر این راوی اختلاف است و او را با اسامی ابراهیم بن عیسی، ابراهیم بن زیاد و ابراهیم بن عثمان نام برده اند؛ اما با وجود این اختلاف، همگی اتفاق دارند که او شخص واحد و ثقه است. در لقب شغلی او نیز اختلاف است برخی او را خزاز (سازنده و فروشنده خز) و برخی وی را خراز( سازنده وفروشنده مهره و تسبیح و انواح دانه های قیمتی ) شمرده اند. کشی به نقل از محمدبن مسعود و او از علی بن الحسن گفته است: «ابوایوب، کوفی، با نام ابراهیم بن عیسی، ثقه»، شیخ مفید نیز او را در الرساله العددیه از جمله فقها و بزرگان و روسای صاحب فتوا دانسته که مردم احکام حلال و حرام را از او فرا می گرفته اند و درباره او هیچ طعنی وارد نشده و هیچ کس او را ذم نکرده است. برقی و شیخ در رجال خود او را از صاحب امام صادق علیه السلام شمرده اند، و شیخ در کتاب الفهرست او را «ثقه صاحب اصل» دانسته است. علامه حلی و ابن داود (دو بار) و همه متأخران نیز او را توثیق کرده اند و سرانجام نجاشی گفته است: «چنان که ابوالعباس در کتاب خود ذکر کرده ابو ایوب از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام روایت نموده و ثقه و بلند مرتبه بوده، کتابی با عنوان النوادر نگاشته و راویان بسیاری از او روایت کرده اند.
3. ابوحمزه ثمالی (ثابت بن أبی صفیه دینار)
نجاشی او را از روسا و بزرگان شیعه و ثقه و مورد اعتماد دانسته و روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ابوحمزه در عصر خود مانند سلمان در دوران خود بود و محدثان اهل سنت نیز از او روایت کرده اند. شیخ صدوق نیز ابوحمزه را ثقه عدل شمرده که شرف ملاقات امام زین العابدین، امام باقر، امام صادق و امام موسی الکاظم را داشته است. کشی هم ابوحمزه و فرزندان او همگی را ثقه و فاضل شمرده و ابن ندیم در کتاب فهرست خود او را از نجبای ثقات معرفی کرده و علامه و ابن داود نیز او را توثیق کرده اند و بالاخره این که باری امام صادق به ابوحمزه فرمود: «هرگاه تو را می بینم، شادمان می شوم» و امام کاظم علیه السلام نیز در تعریف ابوحمزه فرموده است: «هرگاه خداوند قلب مومنی را نورانی فرماید، این چنین (مانند ابوحمزه) می گردد.
4. ابوخالد الکابلی
نام او وردان و لقب او کنکر و عنوان مشهور او همان ابوخالد الکابلی است. برقی او را در شمار اصحاب امام زین العابدین، علی بن الحسین علیه السلام آورده و شیخ (طوسی) در رجال خود، او را باری از اصحاب امام زین العابدین علیه السلام و باری از اصحاب امام باقر علیه السلام و باری دیگر در شمار اصحاب امام صادق علیه السلام دانسته است، و کلینی-رضی الله عنه- در کتاب کافی از اسحاق بن جریر روایت کرده که امام صادق علیه السلام فرمود: « سعید بن مسیب و قاسم بن محمدبن أبی بکر و ابو خالد کابلی از ثقات امام زین العابدین علیه السلام بوده اند. و در رجال کشی در شرح حال سعید المسیب از فضل بن شاذان نقل شده که گفت: «در اوایل امامت امام علی بن الحسین علیه السلام جز پنج تن ( اصحاب صدیق و ثقه امام) نبودند: سعیدبن جبیر، سعید بن مسیب، محمدبن جبیربن مطعم، یحیی بن ام الطویل و ابوخالد کابلی که نامش وردان و لقب کنکر بود.»
اسباط بن سالم نیز در حدیثی طولانی سخنانی از امام کاظم علیه السلام در ستایش بسیار از ابوخالد کابلی نقل کرده که آن حضرت، ابوخالد و چند تن دیگر را از زمره اول سابقین و اول مقربین و حواریین از تابعین شمرده است. کشی از ابوبصیر روایت کرده که امام باقر فرمود: «ابوخالد کابلی روزگاری به خدمت محمدبن الحنفیه می پرداخت و یقین داشت که او امام است تا آن که روزی نزد او رفت و گفت: فدایت شوم؛ مرا نسبت به شما حرمت و مودتی است و به خدمت خاندان شما پیوسته ام. اینک تو را به حرمت رسول خدا (ص) و امیرالمومنین سوگند می دهم که مرا آگاه سازی که آیا تو امام واجب الاطاعه برخلق خدا هستی؟ محمد بن الحنفیه گفت: ای ابوخالد، مرا سوگندی عظیم دادی (پس بدان که) امام بر تو و بر من و بر همه مسلمانان علی بن الحسین علیه السلام است. ابوخالد پس از شنیدن سخن محمد بن الحنفیه به خدمت امام زین العابدین آمد و اجازه ورود خواست و چون داخل شد، امام نزدیک در آمد و فرمود: خوش آمدی کنکر، تو به دیدار ما نمی آمدی؛ پس چه شد که اینک آمده ای؟ ابوخالد از شنیدن سخنان امام پیشانی بر زمین نهاد و خدای را شکر گزارد و گفت: سپاس خدایی را که مرا زنده بداشت تا (امام خود) را شناختم.
امام فرمود: ای ابوخالد، چگونه امام خویش را شناختی؟ کنکر گفت: تو مرا با نامی خواندی که مادرم به آن نامید و تاکنون در تاریکی و نابینایی بودم و روزگاری از عمر خود را در خدمت ابن حنفیه گذراندم و یقین داشتم که او امام است تا این که اخیرا او را به حرمت خدا و رسول او و به حرمت امیرالمومنین سوگند دادم که امام مرا به من بشناساند و او مرا نزد شما فرستاد و گفت: امام بر من و تو و همه خلق خدا علی بن الحسین است؛ پس به خدمت شما آمدم و دانستم که تو همان امامی هستی که خداوند اطاعت و پیروی از او را بر من و بر همه مسلمانان واجب فرموده است. همچنین کشی خبری از ابوصباح کنانی روایت کرده که گفت: امام باقر علیه السلام فرمود: ابوخالد کابلی عمری در خدمت امام زین العابدین گذراند و نزد آن حضرت مقامی بلند و رفیع داشت. ارادت و خدمت ابوخالد کابلی نسبت به امام زین العابدین و پایداری او بر حق چنان شهرت یافت که حجاج فاسق او را فراخواند تا به قتل برساند؛ همچنان به سبب کینه ای که با امیرالمومنین علیه السلام داشت، سعید بن جبیر را به قتل رسانید، و در مجموع باید گفت که ابوخالد کابلی از ارکان شیعه امامیه در عصر تابعین و از اصحاب ثقه امام سجاد علیه السلام و از حواریون آن حضرت بود.
منـابـع
خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 200 تا 207
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها