شدت آتش دوزخ
فارسی 3113 نمایش |دانش بشر نسبت به حقایق امور سخت محدود است، و بر او لازم است که براى دست یافتن به ابعاد حق در آنها خود را با مقیاسهایى تازه مجهز کند. مثلا آتش در دنیا، طبیعتى سیال دارد، از آن روى که هفتاد بار از آتش دوزخ سبکتر است، اما آتشى که جبار آسمانها و زمین براى تجلى بخشیدن به خشم خویش افروخته چنان به نظر مى رسد که حالت انفجارى دارد که هر چیز را در آن بزرگ مى سازد: «و ما أدراک ما الحطمة* نار الله الموقدة؛ و نمى دانى که حطمه چیست. آتش افروخته خدا.» (همزه/ 6) "حطمه" به معنى درهم شکستن چیزى است، و این نشان مى دهد که آتش سوزان دوزخ به شدت اعضاى آنها را درهم مى شکند، ولى از بعضى از روایات استفاده مى شود که "حطمه" نام تمام جهنم نیست بلکه نام بخش فوق العاده سوزانى از آن است.
کافى است این را بدانید که آن آتش خداى بزرگ و پر سطوت و گسترده کبریا است، و نسبت دادن به خدا از آن روى است که وى آن را افروخته است، و شاید ایقاد (افروختن) غیر از شعله ور شدن و به معنى ملتهب شدن و شدت یافتن بوده باشد، و گفته اند که خداوند عز و جل هزار سال، و هزار سال، و هزار سال آن را افروخت تا سیاه شد، و در انتظار دشمنان خدا باقى ماند، و پناه بر خدا از آن. فهم این معنى که آتش به جاى سوزاندن، اعضا را درهم بشکند شاید در گذشته مشکل بود، ولى امروز که مساله شدت تاثیر امواج انفجار بر همه ما واضح شده که چگونه ممکن است امواج ناشى از یک انفجار مهیب نه تنها انسانها بلکه میله هاى محکم آهن و ستونهاى عظیم ساختمانها را درهم بشکند مطلب عجیبى نیست.
تعبیر به "نار الله" (آتش الهى) دلیل بر عظمت آن است و تعبیر به "موقدة" دلیل بر فروزان بودن همیشگى آن است. در مقام معرفى (حطمه) دو صفت از اوصاف (حطمه) را در آیه بیان می فرماید که دلالت بر عظمت و شدت آن دارد یکى آتش را نسبت به خودش می دهد نارالله الموقدة آتش خدایى است که از روى شدت غضب الهى شعله ور گردیده است. آتش خدا است که مبادى خدایى و فاعلى آن را برافروخته نموده و اعمال گناه پیشگان هیمه و آتشگیرانه آن را فراهم ساخته است.
عذابهاى دنیا از مصیبات و بلاها و آفات هر چه بر انسان وارد گردد غالبا از روى غضب و انتقام نیست بلکه از روى حکمت و مصلحت نظام شخصى یا نظام کلى عالم ناشى گردیده اما عذاب آخرت چنین نیست بلکه از روى غضب است که ناشى از مخالفت و عصیان سرزده و بروز و ظهور نموده این است که نسبت آتش را به خودش می دهد. آن آتش خدایى و مستند به اراده او می باشد که از ظاهر و باطن خورد شده و هیمه هاى آماده آنها «الحطمة- الموقدة» در مى گیرد: «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدت للکافرین؛ هرگز نمى توانيد كرد از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.» (بقره/ 24) آن حطمه و وقود از نفس کفر پیشه و خوى آزمند و اعمال آتش زاى او که پیوسته در حال تضاد با قواى حیاتى و حقوق دیگران است ناشى و آماده «اعداد» شده، تا با تغییر جهان و بسط ابعاد و بروز مکامن، و آن گاه و آن جور که خدا می خواهد و می داند درگیر و برافروخته گردد.
این آتش آتشى است افروخته شده که خداوند از روى غضب آن را خلق فرموده و این غیر از آتشهاى دنیوى است که از روى رحمت خلق شده که می فرماید: «أ فرأیتم النار التی تورون أ أنتم أنشأتم شجرتها أم نحن المنشؤن نحن جعلناها تذکرة و متاعا للمقوین؛ به من خبر دهید آتشى که مى افروزید آیا شما درختان را آفریده اید یا ما آفریننده ایم؟ ما آن را وسیله تذکر و مایه استفاده براى صحرانشینان و بیابانگردان قرار داده ایم.» (واقعه/ 71- 73) که واقعا اگر این آتش نبود تمام زندگى انسان مختل می شد، اما آتش جهنم را امیرالمؤمنین در دعاى کمیل دارد: «فکیف احتمالى لبلاء الاخرة و جلیل وقوع المکاره فیها و هو بلاء تطول مدته و یدوم مقامه و لا یخفف عن اهله لأنه لا یکون الا عن غضبک و انتقامک و سخطک و هذا ما لا تقوم له السموات و الأرض یا سیدى فکیف بى و انا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین؛ پس چگونه تاب تحمل بلاى آخرت و آن ناملایمات بزرگ آنجا را دارم، در صورتى که آن بلا مدتش طولانى و دوامش همیشگى است، و تخفیفى براى مبتلایان به آن نیست، زیرا آن بلا از خشم و انتقام و غضب تو سرچشمه گرفته، و آن هم چیزى است که آسمانها و زمین تاب تحمل آن را ندارند، اى آقاى من تا چه رسد به من بنده ناتوان خوار ناچیز مستمند بیچاره.»
آتشى که بر دل ها افتد و زبانه کشد
صفت دیگر آتش حطمه این است که طوری نفوذ دارد که به قلب نیز سرایت می نماید. عجیب اینکه این آتش بر خلاف تمام آتشهاى دنیا که نخست پوست را مى سوزاند و سپس به داخل نفوذ مى کند، اول بر دلها شراره مى زند، و درون را مى سوزاند، نخست قلب را، و بعد مغز و استخوان را، و سپس به خارج سرایت مى کند. به سبب شدت آتش آن را مى بینى که، براى رسیدن به قلبها، پوست و گوشت و استخوان را مى سوزاند، و گفته اند که: چون به دلها رسید پوست و گوشت و استخوان دوباره پدید مى آید و بار دیگر به چشیدن عذاب مى پردازد. «التی تطلع على الأفئدة؛ که بر دلها مسلط مى شود (و آنها را مى سوزاند).» (همزه /7)
بعضى گفته اند که آتش دوزخ مستقیما به جوف و مغز وجود آدمى راه مى یابد و آن را مى سوزاند، و بعضى دیگر گفته اند که این آتش شعور دارد و از درون دلهاى گنهکاران آگاه است و به اندازه کفر آنها عذابشان مى دهد. این چه آتشى است که اولین جرقه هایش بر دل آدمى ظاهر مى شود؟ این چه آتشى است که درون را قبل از برون مى سوزاند؟ همه چیز قیامت عجیب است و با این جهان تفاوت بسیار دارد، حتى درگیرى آتش سوزانش! چرا چنین نباشد؟ در حالى که قلبهاى آنها کانون کفر و کبر و غرور بود و مرکز حب دنیا و ثروت و مال. چرا آتش قهر و غضب الهى قبل از هر چیز بر قلوب آنها مسلط نشود در حالى که آنها دل مؤمنان را در این دنیا با سخریه ها و عیبجویى و غیبت و تحقیر سوزاندند، عدالت الهى ایجاب مى کند که آنها کیفرى همانند اعمالشان را ببینند.
آن آتشى که می خواهد و راه می جوید تا آشکار شود و سر برآورد و یکسر بر قلبها چیره شود. قلبهاى ستمگرانى که شخصیت انسانها را خورد مى کنند و آتش به وجدانها و ضمیرها «افئدة» می زنند، و شاید منشأ و مطلع این آتش که از آن سر برمى آورد و شراره مى کشد، همان ضمائر حق بردگان و دلسوختگان باشد.
آرى قلبى که لطیفه الهى و ظهور فیض رحمانى و جلوه ربانى است و از عالم روحانیین در این ظلمتکده طبیعت فرود آمده و بایستى منبع معارف و مشکات علوم و عرش رحمان و محل هبوط الهام و تردد ملائکه مقربین گردد و با دو بال علم و عمل در عالم (ما فوق الطبیعه) با ابناء جنس خود در پرواز آید و على الدوام از نفحات رحمانى فیض گیرد اگر به عکس آن لطیفه ربانى منبع فساد و جایگاه بهائم و سباع و غولان قواى شهوانى و غضبانى و شیاطین قرار گرفت و خار و خاشاک آرزو و آمال طبیعى دنیوى سراسر قلب را پر نمود دیگر چنین قلبى غیر از کوره حدادى لایق جاى دیگرى نخواهد بود. و شاید سر اینکه آتش (حطمه) به قلب سرایت می نماید این باشد که چون عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت و عالمى است که باطنها ظاهر می گردد و اضداد و متفرقات با هم جمع می گردند و معلوم است که حقیقت انسان روح و قلب و نفس ناطقه او است که در قیامت روح و بدن چنان متحد میگردند که گویا یک حقیقت واحده به شمار می روند این است که حظوظات جسمانى و نیز عذاب هاى آن بعینه حظوظات و عذاب روحانى است و به عکس همچنین است که انسان به حقیقت روحانى و جسمانیش هم مدرک عذابهاى جسمانى و روحانى است اگر از اشقیا باشد و هم مدرک لذائذ روحانى و جسمانى است اگر از سعداء باشد.
گویا مراد از "اطلاع آتش بر قلوب" این است که آتش دوزخ باطن آدمى را مى سوزاند، همانطور که ظاهرش را مى سوزاند، به خلاف آتش دنیا که تنها ظاهر را مى سوزاند. چنانچه می فرماید: «أولئک ما یأکلون فی بطونهم إلا النار؛ جز آتش به شکم هاى خود نمى ریزند.: و می فرماید: «إنما یأکلون فی بطونهم نارا؛ جز آتشى در شکم هاى خود فرو نمى برند.» (نساء/ 10) و می فرماید: «لهم ثیاب من نار یصب من فوق روسهم الحمیم* یصهر به ما فى بطونهم و الجلود؛ براى آنان لباس هایى از آتش [به اندازه اندامشان] بریده شده و از بالاى سرشان مایع جوشان [به روى آنان] ریخته مى شود که آنچه در شکم هاى ایشان است و پوست بدنشان به وسیله آن گداخته مى شود.» (حج/ 20) و می فرماید: «و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم؛ و آبى جوشان به خوردشان داده مى شود پس روده هایشان را از هم مى پاشد؟» (محمد/ 15) و غیر اینها از آیات. ابوذر غفارى فرموده: به متکبرین دو چیز را بشارت دهید، یکى اینکه به سینه هایشان داغ بگذارند و دیگر اینکه پشتشان را بر زمین بکشند.
سؤال: انسان چیزى را که می خورد یا شرب می کند وارد معده می شود ربطى به فؤاد و قلب ندارد،پس چرا می فرماید: "التی تطلع على الأفئدة"؟
جواب: دو قسم آتش داریم یکى جسمیت آتشى مثل زقوم حمیم غساق که اینها وارد معده می شوند لذا در آیات مذکوره می فرماید: "ما فی بطونهم" یک قسم تنفس است که اینها میانه آتش هر چه نفس می کشند شعله آتش داخل قلب می شود لذا می فرماید: "التی تطلع على الأفئدة" و بسیارى از معاصى معاصى قلبی است مثل کفر و شرک و ضلالت و حب و بغض و عداوت و کبر و سایر صفات قلبیه و اخلاق رذیله و عقاید باطله و هواهاى نفسانیه اینها باید قلب آنها را بسوزاند چنانچه هر عضوى از اعضاء هر معصیتى از آن صادر شده عذابش متوجه به همان عضو می شود چشم خیانت کرد او معذب می شود گوش کرد دست یا پوست بدن شکم حرام خورد و هکذا زبان معصیت کرد هر معصیتى عذاب خاصى دارد.
اشکال: حکما امروزه مرکز علم و عقل و صفات را دماغ می دانند که مغز باشد و آیات و اخبار مرکز را قلب می دانند؟
جواب اینکه انسان علاوه از روح نباتى که در نباتات هست دو روح دارد یکى روح حیوانى که در حیوانات به تفاوت درجات هست حتى مورچه و پشه که مورچه ذخیره سال خود را در خانه هاى خود جمع می کنند و به فاصله زیادى بوى اشیاء را استشمام می کنند و چشم آنها می بیند، پشه در هوا خون را در میانه رگ زیر پوست می بیند که روى رگ می نشیند با نیش خود رگ را سوراخ می کند و قبلا با خرطوم خود کثافت روى پوست را برطرف می کند و هکذا سایر حیوانات و حکما غیر این را معتقد نیستند و این روح مرکز توجهش دماغ است و این مدرک جزئیات است و این صنایع و مخترعات تمام از این روح است و به تفاوت اشخاص در قوت و ضعف هست، و یکى روح انسانى که مجرد است و مدرک معنویات است آن محل توجهش قلب است و آن از عالم بالا افاضه شده به خلاف حیوانى که از بخار است و تا بخار تمام شد موت می رسد.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 20 صفحه 619
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 27 صفحه 316
ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 27 صفحه 272
سیدهاشم رسولی محلاتی- صحیفه علویه- متن عربى- صفحه 201
سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 227
سیدمحمود علائى طالقانى- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 254
نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد 15 صفحه 280
حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد 14 صفحه 343
سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 290
محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 18 صفحه 324
سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 492
محمد ثقفی تهرانی- روان جاوید- جلد 5 صفحه 432
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها