اوصاف آتش دوزخ

فارسی 3372 نمایش |

باید دانست که دار آخرت زندگى حقیقى است و حیات بر تمام جزئیات آن احاطه دارد جهنم و آتش نیز جزء آخرتند چنانکه در آیه 64 سوره ی عنکبوت مى فرماید: «و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ و این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازى نیست و بى تردید سراى آخرت، همان زندگى [واقعى و ابدى] است اگر اینان معرفت دانش داشتند دنیا را به قیمت از دست دادن آخرت برنمى گزیدند.»
مجرمان پایانى جز رفتن به دوزخ و چشیدن عذاب ندارند، و راه گریزى مشاهده نمى کنند... آنها گرفتار شراره های خالص آتش خواهند شد. آتشى که آنان را مى سوزاند و بریان مى کند و آنچه را که بریان شده از تنشان مى کند: «إنها لظى» (معارج/ 15) پیوسته زبانه مى کشد، و هر چیز را در کنار و مسیر خود مى یابد مى سوزاند. دست و پا و پوست سر را مى کند و با خود مى برد: «نزاعة للشوى» (معارج/ 16) "لظى" به معنى شعله خالص آتش است، و یکى از نامهاى جهنم نیز مى باشد، و آن آتشى بسیار افروخته است، و بنابر مجمع البیان: آن درکه دوم از آتش است، و در آیات فوق هر دو معنى ممکن است. "نزاعة" به معنى چیزى است که پى در پى جدا مى کند. و "شوى" به معنى دست و پا و اطراف بدن است، و گاه به معنى بریان کردن نیز آمده، ولى در اینجا منظور همان معنى اول است، زیرا هنگامى که آتش سوزان و شعله ورى به چیزى مى رسد اول اطراف و جوانب و شاخ و برگ آن را مى سوزاند و جدا مى کند. بعضى از مفسران "شوى" را در اینجا به معنى پوست تن، و بعضى به معنى پوست سر، و بعضى به معنى گوشت ساق پا، تفسیر کرده اند، و همه اینها در آن مفهوم وسیعى که گفتیم جمع است، و عجب اینکه با این همه مصیبت مرگ و میرى در کار نیست! سپس به کسانى اشاره مى کند که طعمه چنان آتشى هستند، مى فرماید: این شعله سوزان کسانى را که پشت به فرمان خدا کردند و از اطاعت او روى گردان شدند صدا مى زند و به سوى خود مى خواند. (تدعوا من أدبر و تولى)
ظاهر تدعو آن است که آتش فهم دارد و اعراض کننده را مى خواند و صدا مى کند. به این ترتیب این آتش سوزان با زبان حال و جاذبه مخصوصى که نسبت به مجرمان دارد، یا با زبان قال که خداوند به او داده، پیوسته آنها را صدا مى زند و به سوى خود فرا مى خواند، همانها که داراى این دو صفتند: پشت به ایمان کرده و از طاعت خدا و رسول (ص) سر برتافته و از سوى دیگر دائما در فکر جمع مال از حرام و حلال و ذخیره کردن آن بوده اند بى آنکه به حقوق مستمندان توجه کنند، و یا اصلا فلسفه این نعمت الهى یعنى مال را بدانند. یعنى آتش دوزخ کسانى را مى طلبد که به دعوت الهى که آنان را به ایمان به خدا و عبادت او دعوت مى کرد پشت کردند، و به جاى آن اموال را جمع نموده، در گنجینه ها نگهدارى مى نمودند، و در راه خدا به سائل و محروم نمى دادند.
عبدالله عباس گفت: [دوزخ] کافران را و منافقان را به نام و نسبشان، و به زبانى فصیح بخواند، آنگاه ایشان را برچیند، چنان که مرغ دانه مى چیند. قتاده گوید: آتش به سوى خودش می خواند کسى را که ادبار از ایمان نموده و اعراض از طاعت خدا و رسول نماید و مقصود این است که این آتش کافرى را رها نمی کند پس مثل آن است که کافرها را می خواند پس آنها از روى کراهت و ناراحتى اجابت می کنند. و بعضى گفته اند: البته خداى تعالى آتش را به زبان می آورد تا کافرها را به سوى خود بخواند. جبائى گوید: یعنى زبانیه آتش می خواند کسى را که پشت نموده و اعراض از حق کرده پس خداى سبحان دعوت زبانیه را دعوت از آتش قرار داده است. و بعضى گفته اند: می خواند یعنى عذاب می کند. مبرد این را از خلیل، روایت کرده گوید: می گویند خدا تو را خواند یعنى عذاب نمود تو را.
در سوره فرقان آیه 11 و 12 نیز مى فرماید: «و أعتدنا لمن کذب بالساعة سعیرا* إذا رأتهم من مکان بعید سمعوا لها تغیظا و زفیرا؛ و براى هر كس كه رستاخيز را دروغ خواند آتش سوزان آماده كرده ‏ايم. چون [دوزخ] از فاصله ‏اى دور آنان را ببيند خشم و خروشى از آن مى ‏شنوند.» که ظاهر آیه دلالت دارد بر اینکه آتش مکذبین را مى بیند.

آتش چگونه کفار را می خواند؟
در اینکه آتش چگونه کفار را می خواند در صورتى که آتش جماد است و شأنیت تکلم ندارد، از مفسرین توجیهاتى نقل شده است:
1- آتش کفار را به زبان حال می خواند و چون منزل هر یک از کفار زاویه اى از جهنم است گویا منزل آنها آنان را صدا می زند.
2- خداوند در آتش کلام خلق می نماید و آتش به زبان فصیح گوید: اى کافر اى منافق و کفار و منافقین را از زمین بر مى چیند مثل مرغى که از زمین دانه برچیند.
3- از کاشفى چنین نقل شده که؛ آتش زبانه می زند و از صد و دویست راهه کافر را به خود می کشد چنانچه مغناطیس آهن را به خود می رباید و می گوید: بیا بیا اى کافر و اى منافق! من جاى تو و منزل تو می باشم.
از آیات قرآنى چنین فهمیده می شود که عالم آخرت عالم حیات و عالم حقیقت و عالمى است که تمام موجودات آن سخن گو و صاحب حیات و شعور می باشند چنانچه در آیات بسیارى تذکر می دهد مثل آنجا که درباره زمین فرموده: «یومئذ تحدث أخبارها؛ آن روز است كه [زمين] خبرهاى خود را باز گويد.» (زلزال/ 4) و درباره ی اجزاء بدن آدمى است «الیوم نختم على أفواههم و تکلمنا أیدیهم و تشهد أرجلهم بما کانوا یکسبون؛ امروز بر دهانهاى آنان مهر مى ‏نهيم و دستهايشان با ما سخن مى ‏گويند و پاهايشان بدانچه فراهم مى‏ ساختند گواهى مى ‏دهند.» (یس/ 65) و نیز همین آیه ی بالا "تدعوا من أدبر و تولى" و نیز درباره ی جهنم که گوید: «هل من مزید؛ آيا باز هم هست.» (ق/ 30) و غیر اینها از آیات و احادیثى که از رسول اکرم (ص) و ائمه طاهرین رسیده که تمام اجزاء بهشت حتى ریگهاى آن سخن گو می باشند تماما دلالت واضح دارد که اجزاء موجودات اخروى صاحب حیاتند.
شاید یکى از اسرارش این باشد که چون عالم آخرت نتیجه و چکیده این عالم طبیعت و تمامى عوالم مادون خود می باشد و آنچه در تمام عالم مادیات بالقوه موجود است آنجا به فعلیت اخیر خود می رسد و عالم تام و تمامى است که حالت منتظره ندارد آنجا جاى جزا و نتیجه گرفتن است و آنچه در این عالم بالقوه موجود بوده آن وقت به فعلیت خود رسیده دیگر موردى براى کسب کمال باقى نیست تا آنکه استکمالى حاصل گردد. عالم قیامت عالم جمع و عالم حقیقت است که آنچه در مراتب مادون متفرق به نظر مى آید در آن عالم که جامع همه موجودات است به یک صورت وحدانى جلوه مى کند این است که وقتى انسان صفحه اعمال خود را می نگرد، می گوید: «ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها؛ اين چه نامه ‏اى است كه هيچ [كار] كوچك و بزرگى را فرو نگذاشته جز اينكه همه را به حساب آورده است.» (کهف/ 49) و چون به حس و تجربه معلوم شده که موجودات على الدوام رو به کمال می روند و کمال عالم طبیعیات و فعلیت اخیر آن به این است که صاحب حیات و شعور گردند.
پس شاید سخن گفتن جمادات و نباتات در قیامت اشاره به این باشد که چون عالم قیامت عالم کاملى است حتى مواد و آنچه در عالم طبیعیات بى شعور به نظر مى آیند در آن عالم به کمال اخیر خود رسیده و صاحب نطق و سخن گو می گردند چنانچه در همین عالم منى و خون که جمادند به امتزاج و ارتباط با هم و باقى تشکیلاتى که مدخلیت در آن دارد وقتى به کمال می رسند موقعیت پیدا می کنند و مستعد می گردند که از طرف مبداء فیاض نفس دراک به آن اضافه گردد و صاحب حیات و نطق گردند.

منـابـع

ابوالفتوح رازی- روض الجنان و روح الجنان- جلد 19 صفحه 409

نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏14 صفحه 98

‏‏ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد 25 صفحه 312

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 13

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 24

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد